آواز نیک تقریباً بیسر شعری از زبان شبح گریفیندور است که او در آن داستان قطع شدن سرش را روایت میکند. این شعر در پیشنویس اولیۀ کتاب هری پاتر و تالار اسرار در فصل جشن سالروز مرگ بود که به نسخۀ نهایی راه نیافت. رولینگ در ۲۴ مارس ۲۰۰۵ نسخۀ دستنویس این شعر را برای کمک به فرهنگ لغات زبان اسکاتلندی به حراج گذاشت و بعدها متن آن در کنار برخی از داستانهای پاترمور در قالب کتاب الکترونیکی منتشر شد.
مرکز دنیای جادوگری
اشتباهی کردم، هرچند ساحران
از شتاب و خستگی بس کردهاند.
یک خطا کردم و دیدم ناگهان
تیغ را بر گردنم افکندهاند.
ای دریغ از آن شب نحس و سخیف
آن شبی که باغ بودم بیدلیل
آه از آن دیدار با بانو گریوْ
گفت «این دندان مرا کرده ذلیل
نیک، صافش کن، تویی آن را حریف»
یکهو رویید از دهانش عاج فیل.
تا سحر گفتم به صد فریاد و داد:
«میکنم اصلاح آن دندان همی»
کارگر اما نیفتاد این داد
زود آوردند جای گردنی،
سنگ اما گم شده بود از قضا
پس تبر را تیز کردن شد محال.
صبح فردایش کشیشی با عزا
آمد و گفتا «مکن گریه، منال
همرهم آی و مکن اصلاً حذر
نه، کلاهت را همینجا جا گذار»
در همان لحظه شدم من باخبر
گو نمانده راه تا پایان کار.
آن که کارش بود من را سر زدن
با رخی پوشیده آمد با وقار
گفت: «نیکا، خواهشاً زانو بزن»
من ز خود بیخود شدم بیاختیار.
گفت آن دژخیمِ خنگِ ذهنکُند
«سوزشی شاید کند اندک» سپس
ضربه زد اما امان از تیغِ کُند!
ضربهاش چون هیچ بود و بس عبث!
بر تنم بود آن سرِ بس بادوام.
هی زد و هی تق زد و هی تق بزد.
گفت یک آن میشود کارش تمام.
زد ولی هرچه بزد سر را نزد!
آخر آن مردکِ خودسر لاجرم
زد چل و پنج ضربه تا مرگم رسید.
پس بماند بر تن سرِ دلبستهام
بعدِ مرگم نیز همراهی گزید
سر کماکان همره من مانده است
پس به پایان آمد این آوازمان
حال تشویقم کنید با هر دو دست
گرنه دلخور میشوم از دستتان.
شعر حذفشده از هری پاتر و تالار اسرار