آندرومدا هستم.شخصیت های موردعلاقه م هری، فرد و جرج هستن*-* کتاب مورد علاقه م شاهزاده دورگه ست..حسی که فکر کردن به سرسرا هاگوارتز، کلبه هگرید، کوییدیچ و شخصیت های این کتاب بهم میده رو هیچ چیزی تو دنیا نمیده؛ شما هم همینطور!؟
استفاده از این چوب غیرمعمول و بسیار جذاب در قرن نوزدهم رواج بسیاری داشت. تقاضا از عرضه پیشی گرفت و چوبدستیسازان نامرد چوبهای معمولی را رنگ میکردند تا خریداران را گول بزنند که یک نمدار خریدهاند. علت جذابیت این چوبدستیها تنها به خاطر ظاهر زیبای غیرمعمولشان نبود، بلکه به این مشهور بودند که بهترین عملکرد را برای پیشگویان و افراد حرفهای در ذهنروبی، دو هنر مرموز، دارد و همین باعث میشد دارنده چوبدستی نمدار وقار قابل توجهی داشته باشد. زمانی که میزان تقاضا در بالاترین حد خود بود، آرتورو سفالوپوسِ چوبدستیساز ادعا کرد که ارتباط بین نمدار و روشنبینی «دروغی بوده که تاجرانی مانند جربالد اولیوندر (پدربزرگ من)، که مغازهشان را بیش از حد نیاز از چوبدستیهای نمدار پر کردهاند، پخش کردهاند و امیدوارند بتوانند چوبدستیهای اضافیشان را رد کنند». اما سفالوپوس چوبدستیسازی لااُبالی و نادان بود و هیچ کس، نه پیشگویان و نه کسان دیگر، زمانی که او از این حرفه بیرون آمد، متعجب نشدند.
مغز چوبدستی من تکشاخ:موی تکشاخ معمولاً پایدارترین جادوها را تولید میکند، و کمتر از همه تحتالشعاع نوسانات و انسدادها قرار میگیرد. چوبدستیهایی که مغز تکشاخ دارند به طور کلی سختتر از بقیه به جادوی سیاه روی میآورند. این چوبدستیها وفادارتر از همه هستند، و معمولاً به اولین صاحب خود به شدت وفادار میمانند، چه جادوگر یا ساحرهی ورزیدهای باشد و چه نباشد.
نقاط ضعف جزئی موی تکشاخ آن است که آنها قدرتمندترین چوبدستیها را نمیسازند (هر چند ممکن است جنس چوبدستی آن را جبران کند) و این که اگر شدیداً به صوت اشتباه استفاده شوند دچار سرخوردگی میشوند، به این معنی که ممکن است مو «بمیرد» و لازم باشد که آن را جایگزین کرد.