هر کسی که هر دو نسخهی آمریکایی و بریتانیایی «سنگ جادو» را خوانده، متوجه میشود که توصیف ظاهر دین توماس2Dean Thomas در نسخهی بریتانیایی ذکر نشده، ولی در نسخهی آمریکایی، یک خط وجود دارد که او را توصیف میکند (در فصل «کلاه گروهبندی»).
این جزو حذفیات ویرایش نسخهی بریتانیایی بود؛ از نظر ویراستارم این فصل بیش از حد طولانی بود و او همهی چیزهای زائد را که ضروری نبودند، حذف کرد. ولی موقع انتخاب بازیگران برای فیلم «سنگ جادو»، به کارگردان، کریس، گفتم که دین یک پسر سیاهپوست اهل لندن است. در واقع، فکر میکنم کریس از اینکه اطلاعات زیادی از این شخصیت فرعی داشتم، جا خورد. مطالب زیادی دربارهی گذشتهی دین داشتم، ولی هیچوقت جای مناسبی پیدا نکردم که از آنها استفاده کنم. داستانش را در یکی از پیشنویسهای اولیهی «تالار اسرار» آورده بودم ولی بعداً خودم آن را حذف کردم چون به نظر نامربوط و غیرضرروی میآمد. حالا دیگر فکر میکنم داستان گذشتهاش هیچوقت در کتابها منتشر نخواهد شد.
دین همیشه فکر میکرد از پدر و مادری متولد شده که هر دو مشنگ هستند. او را مادر و ناپدریاش بزرگ کردهاند، چون وقتی دین سن خیلی کمی داشت، پدرش ناگهان خانواده را ترک کرد و رفت. دین در کنار چند برادر و خواهر ناتنیاش زندگی خانوادگی خیلی شادی دارد. طبیعتاً وقتی نامهی هاگوارتز رسید، مادر دین پیش خود فکر کرد که شاید پدر دین جادوگر بوده، ولی هیچوقت کسی متوجه حقیقت نشد: پدر دین که برای محافظت از همسرش هیچوقت به او نگفته بود جادوگر است، بعد از اینکه حاضر نشد به مرگخوارها بپیوندد، به دست آنها کشته شد. طبق داستانی که پیشبینی کرده بودم، قرار بود دین در طول تحصیلش تمام اینها را کشف کند. به نظرم به طریقی ماجرای کشف حقیقتِ دین را فدای ماجرای نویل کردم که برای طرح اصلی داستان مهمتر است.
مرد اولی گفت: «مشنگزاده هستی، ها؟»
دین گفت: «نمیدونم. بچه که بودم بابام از پیش مامانم رفت. ولی هیچ مدرکی ندارم که ثابت کنه جادوگر بوده.»
هری پاتر و یادگاران مرگ – فصل ۱۵
نسخهی بریتانیایی: اکنون تنها سه دانشآموز دیگر باید گروهبندی میشدند. «لیزا ترپین» به گروه ریونکلا پیوست و بعد نوبت رون بود.
نسخهی آمریکایی: اکنون تنها چهار دانشآموز دیگر باید گروهبندی میشدند. «دین توماس» پسر سیاهپوستی که قدش از رون هم بلندتر بود، مثل هری به میز گریفیندور پیوست. «لیزا ترپین» به گروه ریونکلا پیوست و بعد نوبت رون بود.
هری پاتر و سنگ جادو – فصل ۷
جالب بود. ای کاش به دین توماس و شیموس فینیگان بیشتر توجه شده بود توی کتاب ها…
الهی :((
طفلکی دین توماس که نتونست پدرشو بشناسه 🙁
کاشکی توکتابا بیشتر بهش پرداخته شده بود
اخیی چه جالب
کاشکی بیشتر درموردش نوشته میشد یکی از وفاداری هاگوارتز بودش
حیف شد
جالب بود ممنون که به اشتراک گذاشتید.
به نظرم رولینگ میتونه ویرایش کنه کتاب هارو و این هارو اضافه کنه هر چند خیلی کار سختیه و عمرا اگر این کار رو بکنه مخصوصا اینکه خیلی ها باهاش مخالفا خواهند کرد قطعا.
هر اطلاعاتی خانم رولینگ بگه اضافه و غیر ضروری نخواهد بود :))
ما تشنه ی اطلاعاتیم
حیف شد
درود بر شما کارتون عالیه ادامه بدید