راهنمای موارد:
🔴 حذفیات | 🟠 اشتباه مهم | 🟡 اشتباه جزئی | 🟢 سانسور |
🟠 ص۷۹، خط ۱:
تعطیلات تابستان خیلی سریعتر از آنکه هری دلش میخواست، به پایان رسید. درست بود که هری چشم انتظار رفتن به هاگوارتز بود، اما یک ماهی که پیش خانوادهی ویزلی مانده بود، بیش از تمام عمرش به او خوش گذشته بود.
🟡 ص۷۹، خط ۶ از آخر:
خانم ویزلی با بدخلقی با عجله از این سو…
🟡 ص۷۹، خط یکی مانده به آخر:
…بگذارد، پایش به یکی از مرغها که ول میگشت، گیر کرد و افتاد و نزدیک بود گردنش بشکند.
🟡 ص۸۶، خط ۱۱ از آخر:
حرکت ضعیف برفپاککنها را که گویی نشانهی اعتراض اتومبیل بود…
🟡 ص۸۶، خط ۷ از آخر:
ابرها رفتند، مجبور شدند چشمهایشان را در هم بکشند تا در تاریکی منظرهای را که میشناختند ببینند.
🔴 🟡 ص۸۷، خط ۱۰ از آخر:
از فاصلهی چند سانتیمتری دیوار سنگی تاریک رد شد و بالای گلخانههای تاریک چرخ خورد… [«یکی از» اضافی است]
🔴 ص۸۸، خط ۲:
سر هری که به شیشهی اتومبیل خورده بود، به اندازهی توپ گلف ورم کرده بود و زقزق میکرد.
🟡 ص۸۸، خط ۶:
من نه… چوبدستیم… ببین چی شد. [«من نه» اضافی است.]
🔴 ص۸۸، خط ۸:
را بههم متصل نگه داشته بود و نوک چوبدستی به چپ و راست تاب میخورد.
🟡 ص۸۹، خط ۱:
اما لحظهای بعد، ضربهی آپرکات خشونتآمیز یکی دیگر از شاخهها رون را به سمت…
🔴 ص۸۹، خط ۹ از آخر:
آنگاه اتومبیل که پر از فرورفتگی و خطافتادگی شده بود و از آن بخار بیرون میزد، تلقتولوقکنان به حرکت درآمدو درحالیکه چراغهای قرمز عقبش از خشم میدرخشید، به درون تاریکی رفت.
🟠 ص۸۹، خط ۴ از آخر:
اما اتومبیل با خشم خرخری از اگزوزش بیرون داد و از نظر ناپدید شد.
🔴 ص۹۰، خط ۵:
و از محوطهی چمن شیبدار بالا کشیدند و به سمت درِ وروردی رفتند که از جنس چوب بلوط بود.
🟡 ص۹۱، خط ۷ از آخر:
پروفسور سِوروس اسنیپ، از بین اساتید کسی بود که هری اصلاً چشم دیدنش را نداشت. اتفاقاً هری هم از بین دانشآموزان کسی بود که اسنیپ اصلاً چشم دیدنش را نداشت. اسنیپ استاد درس…
🔴 ص۹۲، خط ۵:
در این لحظه، صدای سرد و بیروحی از پشت سرشان گفت:
🟡 ص۹۲، خط ۹:
که موهای مشکی چربش به شانههایش میرسید…
🔴 🟡 ص۹۴، خط ۴ از آخر:
– چرا با جغد برامون نامه نفرستادین؟ تو که جغد داری.
هری با دهان باز به او خیره شد. حالا که پروفسور مکگوناگل این حرف را میزد، به نظر هری رسید که مشخص بوده باید همین کار را میکردند.
– فکر… فکر نکردم…
– این که کاملاً مشخصه.
🔴 ص۹۵، خط ۱۲ از آخر:
دامبلدور همچنان از پشت شیشههای عینکش به آن دو خیره ماند.
🟠 ص۹۶، خط ۸:
بیا بریم، سِوروس، یه تارت کرمدار خوشآبورنگ هست که میخوام امتحانش کنم.
🔴 🟡 ص۹۶، خط ۳ از آخر:
اما هری مطمئن بود که او تقریباً لبخند زده است. دستکم لبهایش را کمتر برهم فشرده بود.
🟡 ص۹۹، خط ۴:
… هری و رون را از حفرهی تابلو داخل بکشند، اما هرماینی ناچار شد خودش پشت سر آنها با تقلا از داخل حفره عبور کند.
🟡 ص۹۹، خط ۷:
… فرود اومدین. تا سالهای سال همه دربارهی…
🟡 ص۹۹، خط ۱۱:
یک نفر از پشت سر به شانهی هری میزد، گویی در مسابقهی دوی ماراتن برنده شده بود.
براساس ترجمه ویدا اسلامیه از انتشارات کتابسرای تندیس
طرح گرافیکی مطلب: Vladislav Pantic
سلامتی آقای کبریایی بلند صلوات ….!
اسمش بد در رفته بود
واسه چی اون کلمه رو از خودش در اورده بود ؟
من مشکلم فقط اونجاست 😐
واقعا باید یه خسته نباشید به خانوم اسلامیه بگیم
ماشاالله کم هم که نیست
من قسم میخورم کتابا رو برای بازخوانی انگلیسی بخونم