این پیش‌نویس نوشته‌ای از جی.کی.رولینگ است که بخشی از نسخه‌ی اولیه‌ی کتاب هری پاتر بوده و در نسخه‌ی نهایی حذف شده. خانم رولینگ هم مانند هر نویسنده‌ی دیگری تا قبل از انتشار کتاب اصلی، فصل‌ها و محتواهای مختلف و متفاوتی را به رشته‌ی نگارش درآورده اما قبل از انتشار نهایی آنها را دستخوش تغییرات اساسی کرده یا به شکلی متفاوت در جاهای دیگری منتشر کرده. ما این پیش‌نویس را برای شما ترجمه کرده‌ایم تا ببینید رولینگ دفعات اول چه فکرهایی برای پیش‌برد داستان خود داشته است.

داستان سرقت سنگ جادو از فلامل به دست پاترها به گفتۀ رولینگ «یکی از صفحات خیلی اولیۀ کتاب اول است که حدوداً سال ۱۹۹۱ نوشته شده و خط داستانی را نشان می‌دهد که بعدها کنار گذاشته شده. اگر این پیش‌نویس استفاده می‌شد همه چیز عوض می‌شد!» در این داستان هری، رون و هرماینی به جز فلامل و پاترها، از شخصیتی به نام پایرایتیز نام می‌برند که در توضیحات رولینگ در خصوص پیش‌نویس‌های کشته شدن پاترها به آن اشاره شده.

مرکز دنیای جادوگری

رون گفت: «پس این یارو فلامل سنگ رو پیدا کرده.»

هری گفت: «نه… سنگ رو ساخته. کیمیاگر بوده. یعنی…»

«کسی که فلزهای کم‌بها رو تبدیل به طلا می‌کنه.» هرماینی این را گفت. دوباره آن قیافۀ قدیمیِ «معلوم شد من از همه بیشتر می‌دونم» را به خود گرفته بود که از چشم هری و رون دور نماند. «بدیهیه. این رو توی کتاب “کیمیاگری، علم و هنر باستانی” اثر آرگو پایرایتیز1Argo Pyrites خوندم.»

رون زیر لب گفت: «متأسفانه سعادت نداشتم این یکی رو بخونم.»

«…و البته جزو دشوارترین جادوهاییه که یه جادوگر می‌تونه انجام بده. و اگه موفق بشه، نه تنها طلای خالص نصیبش می‌شه، بلکه یه جور سنگ عجیب هم…»

هری گفت: « همین رو می‌خواستم بگم. سنگ جادو، آره. کار هم می‌کنه. نیکلاس فلامل و همسرش رو نزدیک پونصد سال زنده نگه داشت.»

«چی؟»

هری گفت: «می‌دونم عجیبه. ولی واقعیت داره. سال ۱۷۶۲ توی سالن اپرای پاریس دیدنش، درحالی‌که تولدش حول و حوش قرن چهاردهم2فاصلۀ سال‌های ۱۳۰۰ تا ۱۳۹۹ میلادی بوده.»

رون از تعجب سوت زد و پرسید:

«ولی حالا مُرده؟»

هری گفت: «معلومه که مُرده. یه نفر سنگش رو دزدید، برای همین دیگه نمی‌تونست اکسیر حیات بسازه، می‌تونست؟ ساختن یه سنگِ دیگه طول می‌کشه و تا اون موقع به نظرم اون‌قدر پیر بوده که دیگه نمی‌تونسته بدون اکسیر زنده بمونه تا یه سنگ جدید درست بشه. و حالا یه چیز عجیب دیگه بهتون می‌گم که تا حالا بهتون نگفته بودم… سنگ رو توی صندوق پدر و مادر من توی بانک گرینگوتز پیدا کرده‌ن.»

ولی رون و هرماینی برخلاف انتظار هری، صدای جالبی از خود درنیاوردند و فقط به او زل زدند.

هری گفت: «چیه؟»

رون گلویش را صاف کرد، دهانش را باز کرد تا حرفی بزند، ولی دوباره دهانش را بست.

هری گفت: «چیه؟»

هرماینی گفت: «آخه، هری. منظورم اینه که…»

«منظورت چیه؟»

هری به هردویشان چشم دوخت. رون و هرماینی مرتب پاهایشان را پس و پیش می‌کردند و سعی می‌کردند با او چشم‌درچشم نشوند.

ناگهان هری از کوره در رفت و گفت: «نکنه فکر می‌کنین پدر و مادر من سنگ رو دزدیده‌ن؟»

رون گفت: «ام…»

هری با عصبانیت گفت: «ببینین، این حرف مثل اینه که بگین فلامل رو به قتل رسونده‌ن…»

«اوه، هری، ما هیچ‌وقت همچین فکری…»

«دیگه کم مونده بود بگین! نمی‌دونم اون سنگ چطوری رفته اونجا، ولی پدر و مادرم اونجا نذاشتنش…»

رون سریع گفت: «درسته. مطمئنم حق با توئه.»

هرماینی گفت: «حتماً توضیح روشنی براش هست.»

هری اصلاً قانع نشد که حرفشان صادقانه بوده باشد، ولی در آن لحظه زنگ به صدا در آمد و گفتگوی آن‌ها را به پایان رساند.

۱۳ دیدگاه

  1. عجب…
    خیلی جالب بود.یکمی برام عجیبه که چند بار خانم رولینگ دست نوشته های اولیه‌ی خودشو تغییر داده تا از این متن بالایی که خیلی با چیزی که ما خوندیم تفاوت داره،رسیده.
    ممنون بخاطر زحمات ارزشمندتون

    1. اگر دلیل منطقی پشت این کار پاتر ها نبود ، ممکن بود خواننده حس بدی نسبت به پدر و مادر هری پیدا کنه و این اصلا به نفع داستان نبود .

  2. شاید همون جادوی رازداری که برای پنهان کردن پاترها بوده، روی صندوق گرینگوتزشون هم بوده و به جای این که توی اون صندوق محرمانه که تو داستان اصلی هاگرید قبل از سرقت خالیش کرده بود، اونجا قایم شده بوده!

  3. اونقد بد بود این تیکه که خود جی کی رولینگ از ترس تهمت خوردن لیلی و جیمز کلا تغییرش داد و گفت سنگ تو یه صندوق دیگه گرینگوتز بوده، ضمن اینکه فلامل هم در نسخه نهایی همچنان زندس و با ذخیره اکسیر حیاتش زندکی میکنه.

  4. اصن همین که هری پدر و مادر داشت مثه همه بچه های عادی…:’)))))
    متن جالب نبود ولی مگه چی میشد هری کس و کار داشته باشه طفلک:(((چقدر زنده بودن لیلی و جیمز داستانو تغییر میداد

    1. امکان نداشت وقتی ولدمورت برای کشتن رقیبش (هری) میره قطعا پدر و مادرش باهاش میجنگن بعد چجوری زنده بمونن و هری هم آوداکداورا بخوره و زخم بشه و داستان بوجود بیاد مهندس؟

ثبت دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری مشخص شده‌اند *