حذفیات:
صفحه ۷۴، پاراگراف دوم، خط اول:
هری تقلایی کرد و سرپا ایستاد. آنقدر احساس خوشحالی میکرد که انگار بادکنک بزرگی داشت درونش باد میشد. یکراست به سمت پنجره رفت و …
صفحه ۷۵، خط ۷:
هری داشت سکههای جادوگران را در دستهایش میچرخاند و ورندازشان میکرد. ناگهان چیزی به یادش آمده بود که باعث شد احساس کند که انگار آن بادکنک خوشحالی که درونش بود سوراخ شده بود و بادش خالی میشد.
صفحه ۷۶، خط ۲:
اونجا کار دارم. برای دامبلدور . یه کار مربوط به هاگوارتزه.
صفحه ۷۶، خط ۸:
– ولی مایهی تأسفه که باید پارو بزنیم. اگه قول بدی…
صفحه ۷۸، پاراگراف سوم:
– اینو ببین، هری! این مشنگها چه چیزها که درست نمیکنن، نه؟
صفحه ۷۹، شماره ۶ و ۷:
۱- … میراندا گازهاوک
۶- شربتها و معجونهای جادویی اثر آرسینیوس جیگر
۷- جانوران شگفتانگیز و زیستگاه آنها اثر نیوت اسکمندر
صفحه ۸۰، خط چهارم از آخر:
در میان جمعیت به آسانی برای خود راه باز میکرد و هری کافی بود با فاصلهی کمی پشت سر او راه برود.
صفحه ۸۱، خط سوم:
اگر هری دورسلیها را نمیشناخت و نمیدانست که با شوخی میانهای ندارند، گمان میکرد همهی این چیزها…
صفحه ۸۱، دومین پاراگراف بزرگ، خط اول:
آنها جلوی یک مهمانخانهی کوچک و کثیف ایستاده بودند.
صفحه ۸۱، آخرین پاراگراف بزرگ، خط دوم:
چند زن مسن در یک گوشه نشسته بودند و در لیوانهای کوچکی (شرابِ) شِری مینوشیدند. یکی از آنها چپق بلندی میکشید. مرد کوچکاندامی که کلاه استوانهای بر سر داشت مشغول صحبت با متصدی بار بود که مرد مسن و کاملاً طاسی بود که شبیه گردویی بیدندان بود.
صفحه ۸۱، خط دوم از آخر:
– از همون همیشگی بریزم، هاگرید؟
صفحه ۸۲، خط ۵:
مهمانخانهی پاتیل درزدار ناگهان کاملاً ساکت و بیحرکت شده بود.
صفحه ۸۳، وسط صفحه:
پروفسور کوییرل که انگار ترجیح میداد به این موضوع فکر نکند، زیر لب گفت:
– د… د… دفاع د… در برابر جادوی سیاه. البته تو که بهش نیاز نداری، مگه نه، پاتر؟
صفحه ۸۳، خط آخر:
و بعد از آن هری به دنبال هاگرید از بار گذشت و وارد حیات خلوت کوچک و دیوارداری شد که پشت ساختمان بود.
صفحه ۸۴، خط دوم:
– دیدی بهت گفتم؟ گفتم که مشهوری. حتی پروفسور کوییرل هم تا تو رو دید شروع کرد به لرزیدن… البته اون اکثر اوقات میلرزه.
صفحه ۸۵، خط ۸:
… ایستاده بود. سرش را تکان میداد و میگفت:
– جگر اژدها، هر اونس شونزده سیکل؟ دیوونهان…
صفحه ۸۶، خط سوم:
آنها در مقابل ساختمان سفیدی ایستاده بودند که در کنار مغازههای کوچک دیگر سر به فلک کشیده بود.
صفحه ۸۶، شعر وسط صفحه:
وارد شو، غریبه، اما هشیار باش
که گناهِ طمع چه عاقبتی دارد.
چون آنکه بدون زحمت به مالی میرسد
باید سرانجام بهای سنگینی را بپردازد.
پس اگر در زیر طبقات ما به دنبالِ
گنجی هستی که هرگز مال تو نبوده،
ای دزد، به تو هشدار میدهیم، برحذر باش
که آنجا چیزهایی جز گنج نیز در انتظارت است.
صفحه ۸۸، خط ۶:
دامبلدور به من اعتماد کرده. اگه بهت بگم، کارمو از دست میدم.
صفحه ۸۹، خط ۲:
– استالاگمیت حرف «م» داره. و فعلاً از من سؤالی نپرس. حالم داره بد میشه.
صفحه ۸۹، خط ۹:
و کناتهای (ناتهای) کوچک برنزی در یک طرف روی هم انباشته شده بودند.
صفحه ۸۹، خط ۷ از آخر:
هاگرید به هری کمک کرد تا مقداری از سکهها را در کیسهای بریزد…
صفحه ۹۰، پاراگراف آخر، خط اول:
هری تردیدی نداشت که چیز خارقالعادهای در این صندوق فوق امنیتی وجود دارد.
صفحه ۹۱، پاراگراف دوم، خط دوم:
از همهی پولهای دادلی نیز بیشتر بود.
صفحه ۹۱، پاراگراف اول، خط آخر:
هری نمیدانست حالا که یک کیسه پر از پول دارد، اول کجا برود.
صفحه ۹۱، پاراگراف سوم، خط اول:
یه سر به پاتیل درزدار بزنم و یه نوشیدنی بخورم تا سرحال بیام؟
صفحه ۹۱، خط ۱۱ از آخر:
خانم مالکین ساحرهی نسبتاً تپلی بود که لبخندی بر لب داشت و لباسش سرتاپا به رنگ ارغوانی روشن بود. پیش از آنکه هری چیزی بگوید…
صفحه ۹۲، خط ۶ از آخر:
من که مدرسه رو ول میکنم، تو چی؟
– هوم.
هری در دل گفت: کاش میتوانستم چیز جالبتری بگویم.
صفحه ۹۲، خط دوم از آخر:
– اون یارو رو ببین!
هاگرید آنجا ایستاده بود و با خنده به هری نگاه میکرد و به دو بستنی بزرگ اشاره میکرد تا نشان دهد که نمیتواند داخل بیاید. هری از اینکه چیزی بیشتر از…
صفحه ۹۳، خط ۹ از آخر:
– به نظر من که نباید اونایی رو که پدر و مادرشون جادوگر نیستن توی هاگوارتز راه بدن. … هیچی از هاگوارتز نمیدونن. فکرشو بکن! من که میگم باید شاگردهای هاگوارتز از بین خانوادههای اصیل جادوگر انتخاب بشن. راستی اسم فامیلت چیه؟
صفحه ۹۴، خط سوم:
– چی شده؟
هری به دروغ گفت:
– هیچی.
صفحه ۹۵، پاراگراف وسط، خط ۷:
نوشتهی پروفسور ویندیکتوس ویریدیان…
صفحه ۹۶، خط اول:
در مغازه بوی نفرتانگیزی میآمد که آمیزهای از بوی تخممرغ گندیده و کلم کپکزده بود، اما عطاری آنقدر جذاب بود که میشد این بو را تحمل کرد.
صفحه ۹۶، خط ۷:
شاخهای نقرهای اسبهای تکشاخ…
صفحه ۹۶، پاراگراف سوم از آخر:
هری احساس کرد از خجالت سرخ شده.
– ولی تو مجبور نیستی…
صفحه ۹۷، خط سوم:
…چوبدستی بخریم. باید بهترین چوبدستی رو واست بخریم.
چوبدستی سحرآمیز… این چیزی بود که هری بیصبرانه منتظرش بود.
صفحه ۹۷، خط ۵:
آخرین مغازه جای قدیمی و تنگی بود. روی سردر آن با حروف طلایی پوستهپوستهای نوشته شده بود:
صفحه ۹۷، خط ۷ از آخر:
و هاگرید از جایش برخاست.
مرد مسنی در برابرشان ایستاده بود. چشمهای گشاد و روشنش در تاریکیِ مغازه مثل ماه میدرخشید.
هری با دستپاچگی گفت:
– سلام.
مرد که به نظر میرسید هری را شناخته باشد گفت:
صفحه ۹۹، خط دوم:
آقای اولیوندر نگاه موشکافانهای به هاگرید انداخت.
صفحه ۹۹، خط ۱۲:
…مثل هم نیستن، چوبدستیهای اولیوندر هم شبیه هم نیستن. و البته، استفاده از چوبدستی یه جادوگرِ دیگه هیچوقت نتیجهی چندان مطلوبی نداره.
صفحه ۱۰۰، خط وسط صفحه:
…چوب درخت خاس و پر ققنوس. بیست و هشت سانتیمتر. نسبتاً نرمه.
صفحه ۱۰۰، خط ۶ از آخر:
…پیچید. هنوز زیر لب میگفت: «عجیبه… عجیبه…» هری گفت:
صفحه ۱۰۰، خط دوم از آخر:
تکتکشون تو خاطرمه. از قضا، ققنوسی که پرِش توی چوبدستی توئه، یه پر دیگهش هم برای ساختن چوبدستی استفاده شده. فقط یه پرِ دیگه.
صفحه ۱۰۲، خط ۶ از آخر:
– این بلیت قطار هاگوارتزه. اول سپتامبر، ایستگاه کینگزکراس… همهش توی بلیتت نوشته شده. اگه یه وقت…
اصطلاحات:
He Who Must Not Be Named = اون کسی که نباید اسمش رو برد
نکات بیشتر:
- اسمهای Daily Prophet و Leaky Cauldron به ترتیب اسامی خاص روزنامه و مهمانخانه هستند. بنابراین میشد بدون ترجمه هم باقی بمانند («دیلی پرافت» و «لیکی کالدرن»)؛ هرچند که ترجمههای انجامشده دارای زیبایی خاصی هستند. (Prophet به معنی پیامبر و پیشگو است.)
- در این فصل «تام» متصدی بار معرفی شده است. اما او علاوه بر تصدیگری بار، صاحب و ادارهکنندهی مهمانخانه نیز هست.
- صفحه ۸۵، خط ۹: در نسخههای قدیمی قیمت جگر اژدها در این جمله «هر اونس ۱۷ سیکل» بود. اما با توجه به اینکه هر گالیون خود ۱۷ سیکل است و به جای آن باید گفت «یک گالیون»، نویسنده در نسخههایی که از سال ۲۰۰۴ منتشر شد این عبارت را به «هر اونس ۱۶ سیکل» تغییر داد.
- شعر صفحه ۸۶ به درستی ترجمه شده، اما آهنگ و وزن شعر انگلیسی جدیتر و رسمیتر است. همچنین هشدار آخر شعر در ترجمه نبود. به همین دلیل ترجمهی بدون وزن شعر جهت اطلاع در اینجا آورده شد.
- نام ایستگاه پدینگتون (Paddington) به اشتباه «پدینگیتون» نوشته شده.
براساس ترجمه سعید کبریایی از انتشارات کتابسرای تندیس
طرح گرافیکی مطلب: VladislavPantic
خیلی عالی بود..مخصوصا اون شعر. من قبلا کتاب های تالار اسرار و زندانی آزکابان رو انگلیسی خونده بودم ولی حالا با این حجم از حذفیات دارم به این نتیجه میرسم که باید دوباره شروع کنم همه رو از اول انگلیسی بخونم 🙂
واقعا دستتون درد نکنه.
ممنون از شما.
اخه واقعا چرا باید اینا حذف بشن♂️