حذفیات و تغییرات:
صفحه ۱۰۴، آخر پاراگراف اول:
برای اول سپتامبر روز شماری میکرد.
صفحه ۱۰۵، وسط صفحه:
عمو ورنون گفت: خل و چلها. همهشون دیوونهن…
صفحه ۱۱۱، آخر پاراگراف یکی مانده به آخر:
را ببیند و صدای حرف زدن آنها را بشنود. …
صفحه ۱۱۵، وسط صفحه:
رون با اشتیاق پرسید: هیچی؟
صفحه ۱۱۶، خط ۵:
رون که بهدلیل نامشخصی قیافهاش در هم رفته بود گفت:…
صفحه ۱۱۹، خط ۵:
رون گفت: نه، اما ببین چه کارتی بهت رسیده. من آگریپا رو ندارم.
– چی؟
– اوه، البته که تو نمیدونی – توی شکلاتهای قورباغهای کارتهایی برای جمع کردن از ساحرهها و جادوگرهای معروف گذاشتن. من پونصدتاش رو جمع کردم اما هنوز آگریپا یا تالمی رو گیر نیاوردم.
صفحه ۱۱۹، پاراگراف یکی مانده به آخر:
پروفسور دامبلدور به موسیقی مجلسی و بولینگ دهپین علاقمند است.
صفحه ۱۲۰، پاراگراف وسط صفحه، خط ۳:
تا دیدن عکسهای ساحرهها و جادوگران معروف. اما هری نمیتوانست از…
صفحه ۱۲۱، خط ۴:
و انقدر شجاعت به خرج داد تا از دانههای خاکستری رنگی…
صفحه ۱۲۳، از پایین خط ۵:
رون که دوباره چهرهاش در هم رفته بود گفت: گریفیندور.
صفحه ۱۲۴، وسط صفحه:
هری با چشمهای خیره از تعجب پرسید: راست میگی؟
صفحه ۱۲۴، از پایین خط ۳:
هری اعتراف کرد: من هیچکدوم از تیمها رو نمیشناسم.
صفحه ۱۲۵، خط اول:
و جای هفت بازیکن در زمین…
اصطلاحات:
Scabbers: خالخالی
نکات بیشتر:
- عنوان اصلی این فصل The Journey from Platform Nine and Three-Quarters است که به «سکوی نه و سه چهارم» برگردانده شده. متاسفانه عبارت Journey from به معنای «سفر از» در ترجمه حذف شده است.
- در این فصل در بیشتر بخشهایی که نویل حضور دارد، نویسنده از عبارت «پسری که وزغش را گم کرده» نام میبرد. اما مترجم تمام آنها را به نویل تغییر داده.
براساس ترجمه سعید کبریایی از انتشارات کتابسرای تندیس
طرح گرافیکی مطلب: VladislavPantic
هر چی جلوتر میریم باگ های ترجمه بیشتر مشخص میشه
واقعا خسته نباشید. هم آقای حسین غریبی و هم همه ی تیم سایت .
آخه چرا همچین چیزایی رو حذف میکنن؟؟
امروز مگه شنبه نیس پس چرا پادکست نیست
منم بی صبرانه منتظرم
چراهنوز پادکست نیومد
ظاهرا پادکست فردا عصر میاد.
سلام خیلی خوب بود ، یه سوال تقریبا بی ربط داشتم :
چون الان توی بخش اصطلاحات نوشتید اسکبرز : خال خالی یادم اومد
میخواستم بپرسم که توی کتاب سوم موجوداتی که توی کلاس های لوپین بودن همه رو به فارسی برگردونده بودن .چون تا پادکست به کتاب سوم برسه خیلی طول میکشه لطفاً توی همین کامنت ها اگه میشه اسم اصلی اون موجودات رو بگید
فکر کنم کلاه قرمزی و زردمبو و قازقلنگ اینا بود اگه درست یادم باشه
ممنون
آوردن اسم اون همه موجود اینجا که کار مشکلیه :دی اما اگه خیلی پیگیر هستین، کتاب «جانوران شگفتانگیز و زیستگاه آنها» رو تهیه کنین (اونی که کتاب درسیه، نه فیلمنامهی فیلم سینمایی). توی کتاب به تفکیک ویژگی همهی موجودات رو توضیح داده و توی نسخهی نشر تندیس اسم انگلیسیشون هم پانویس کردن.
ممنون
باشه کتابشو میخواستم بگیرم پس خوبه، مطمئن نبودم انگلیسیش تو پاورقی باشه
این کاری که هر هفته همراه با پادکست انجام میشه اینقدر خوب و ارزشمنده که منم میخوام به نوبه خودم حداقل در زمانهایی که بتونم یه چیزی بهش اضافه کنم بمونه در کنار این پستها.
برای ترجمه پرتو اشراق من برای فصل قبلی یه بررسی جزئی کرده بودم ولی دیدم باحاله و میشه عیار کار مترجم رو بهتر فهمید، واسه همین گفتم برای این قسمت هم چک کنم، متأسفانه به دلیل مشغلهٔ کاری فرصت تطبیق جزء به جزء ندارم، فقط قسمتهایی رو که اینجا گذاشتید توی کتاب چک کردم و مثل فصل قبل اینجا هم اکثر موارد سر جاش بود و ترجمه شده بود و البته از بین همینا هم یکی دو جا اشتباه ترجمه داشت. به ترتیب همین پست معادلاش رو مینویسم:
حساب روزها را تا اول سپتامبر نگه میداشت.
احمقها، دیوانههای بدبخت، همشان احمقاند…
هری هم ایستاد، آنقدر نزدیک که میتوانست حرفهایشان را بشنود.
رون مشتاقانه پرسید: «هیچی؟ حتی یک کوچولو؟»
رون گفت: «پنج تا»، بنا به دلایلی غمگین به نظر میرسید.
قسمت بعدی تو ترجمه پرتو اشراق هم ناموجوده، فک کنم کتاب مشترکی دستشون بوده و موش خورده بوده این قمست رو. البته فقط خط اول نیست (من آگریپا رو ندارم)، بقیه ش کلا هست توی ترجمه (که در مورد کارتهاست و آکریپا یا تالمی رو گیر نیاوردم و اینا)
پروفسور دامبلدور از موسیقی مجلسی لذت میبرد و بولینگ را دوست دارد.
رون چندان تمایلی به نگاه کردن عکس جادوگران و ساحران مشهور نداشت، ترجیح میداد شکلات قورباغه (بقیه جاها مترجم نوشته شکلات قورباغهای ولی اینجا حال نداشته ویراستاری و بازبینی کنه همون شکلات قورباغهای مونده) بخورد. ولی هری نمیتوانست چشم از آنها بردارد…
حتی جرأت کرد چیزی را که رون حاضر نشد… (البته ایشون هم gray one (خاکستری) رو چیز ترجمه کرده)
رون گفت: «گریفیندور هستند.» اما مثل این که اندوهی باز هم چهرهاش را پوشانده بود.
هری با کنجکاوی به رون خیره شد و پرسید: «راستی؟ ….
قسمت کوییدیچ رو اشتباه ترجمه کردند ایشون:
رون پرسید: «کیدیچ بازی میکنی؟ توی کدام تیم هستی؟»
هری گفت: «بازی نمیکنم، چون بلد نیستم»
قسمت بعدی هم ترجمه اشتباهه: …و بعد توضیح مفصلی درباره چهار توپ و موقعیت آنها میان هفت بازیکن داد
پ.ن ۱: در ترجمه پرتو اشراق، اسکبرز ترجمه نشده و طبق قاعده اسم خاص توی ترجمه، اینجا هم مترجم نوشته اسکابر، در این مورد باید گفت خالخالی ترجمه خیلی خوبیه به نظرم و لزومی هم نداره حتماً حالا اسم موش رون ترجمه نشه، خالخالی هم وفادار به متنه به نوعی و هم جالبه.
پ.ن ۲: در مورد ترجمه پرتو اشراق چون کامنتم رو توی برنامه خوندید لازم میدونم یادآوری کنم که من تو کامنت قبلی هم گفتم ترجمه قابل توصیهای نیست، چون اولا خیلی سخت پیدا میشه و ثانیا در یه سری موارد ایرادایی داره که تو ذوق میزنه و ممکنه خواننده رو پس بزنه، مثلاً در اسمها واقعاً نمیفهمم چرا به جای هاگوارتز نوشته هاگوارت، یا به جای گرینگوتز نوشته گرینگوت، یا کیدیچ بهجای کوییدیچ، حتی همین فصل هم اسکبرز رو که ترجمه نکرده، نوشته اسکابر و امثالهم. فک کنم اون مرحوم با «ز» آخر کلمه و دو تا صامت پشت سر هم مشکل داشتند.
نتیجه اخلاقی: زبانتان را تقویت کنید تا از ترجمه بینیاز شوید.
شاید فکر میکرده s برای جمعه 🙂
والا بهترین حدس من اینه که تو ذهنشون یه قاعدهای بوده که اگه کلمه ختم به همچین کلماتی بشه توی فارسی تلفظ سخت میشه. چون اینکه همه کلمات منتهی به «ز» رو اینطوری نوشته نمیتونه اتفاقی بوده باشه.
هاگوارت، گرینگوت، اسکابر و شاید نمونههای دیگه که من الان حضور ذهن ندارم.
در کل ترجمه ایشون از این موارد داره دیگه، مثلاً سیریوس بلاک، یا هرمیون گرانجر هم نمونههای دیگهن.
یه نکته در کامنت طولانیم یادم رفت
عنوان فصل رو پرتو اشراق درست ترجمه کرده:
سفر از سکوی نه و سهچهارم
برای همین همیشه از ترجمه های آقای قاضی نژاداستفاده میکردم… واقعا هم ادبی ترجمه میکرد و هم کامل… تمام این قسمت هارو چک کردم داخل کتاب سنگ جادو آقای قاضی نزاد… خوشبختانه داخل اونا بود
سلام
به سایت خوش اومدم
این سانسور ها رو که میذارید که خیلی عالیه و من همیشه با کتاب تطبیق میدم و اتفاقا به موقع بود چون چند وقت فکر میکردم به چیزایی که سانسور شده (البته توی چاپ جدید همین انتشارات تندیس سانسور ها خیلی کمتر شده ، مخصوصا دو یا چهار یا پنج رو بخونید میبینید)
پادکست هم معرفیشو گوش دادم خیلی باحاله ولی چون من همه ی کتابها رو نخوندم ، منتظرم سریع تمومش کنم بیام که برام لو نره ، من وقتی بچه بودم هری پاتر و زندانی آزکابان (فیلمش ) رو داشتم ، (خیلی هم از گرگینه شدن لوپین میترسیدم ) بعدش دیگه ندیدم تا همین پارسال که واسه کرونا تو خونهم تصمیم گرفتم بقیهشو ببینم ، بعد که دو_سه قسمت دیدم گفتم چه کاریه واسه همین فیلم رو ول کردم و کتاب رو از اول شروع کردم ، الان هم که آخرای جام آتشم ، و مخصوصا این پادکست خیلی شوقمو بیشتر کرد
تا اولْ کتابها رو بخونم وقتی تموم شد بیام سر ادامه ی فیلمها، البته نظره ولی به نظرم برای بعضی نقش توی فیلم بازیگر مناسب نیست ، اون قیافه ای که موقع خوندن کتاب تو ذهنم بود بهتره، ولی موسیقی های متنش عالیه اصلا یه حس خاصی میده
دمنتور هم خیلی باحال بود ولی این سایت هم خیلی دوست دارم، غیر از کتابهای اصلی، جانبی هم تصمیم دارم بگیرم و توی همین یکسال هم خیلی داستان رو فهمیدم و بخاطر اون فیلم بچگی حس میکنم با هری پاتر خیلی خاطره دارم=))
حالا ادامه ی کتابها رو میخونم ببینم چی میشه احتمالا شما روی کتاب سوم باشید تموم میکنم میام سریع پادکستا رو گوش میدم
بعد یه سوال داشتم ، اگه بخوام برای نمونه فقط یک کتاب رو انگلیسی بگیرم (البته از کجا معلوم شاید بعداً بیشتر هم شد) کدوم قسمت رو توصیه میکنید اگه یه قسمت باشه؟
بقیهشم که همین و خداحافظ
انشاالله در آینده توی بقیه ی مقاله ها هم نظر میدم و هستم
البته حواسم نبود خلاصه کردم توی این مدت که «دیگه هیچی تا همین پارسال» چیز نگفتم
برای تصحیح باید بگم که :
توی این مدت یعنی از وقتی زندانی آزکابان رو دیدم تا پارسال پیرار سال خیلیا تعریف میکردن و همه میدیدن ولی اولا که بچه بودم همونطور که گفتم از لوپین میترسیدم =) بعدش هم که درس و چیزای دیگه و… البته میخواستم ببینم ولی گفتم سر فرصت ببینم جور درنمیومد تا اینکه پارسال تو کتابخونه ی مدرسه کتاب اولشو دیدم باحال بود و بعد هم که کمکم رسید به الان…
خوشحالیم که همراهمونی.
فقط دربارهی کم شدن سانسور توی چاپ جدید که گفتی، باید بگیم که نه. اینطور نیست. میزان سانسور تغییری نکرده، بلکه ایرادات چاپی جدیدی هم به چاپهای جدید اضافه شده!
همین دیگه 🙂
برو پشت سرت هم نگاه نکن دیگه طرف این پادکست نیا تا از اولین تجربه هریپاترخوانی کمال لذت رو ببری بدون اینکه داستان لو بره. تکتک قسمتهای این پادکست در حکم بمب اسپویلر برای کسیه که نخونده کتابا رو. کتابا تموم شد برگرد از اول گوش کن پادکست رو.