حذفیات:
صفحه ۵۹، خط ۸:
سپس دست بزرگش را جلو آورد و چنان با هری دست داد که کل بازویش را بالا و پایین میبرد. بعد از آن دستهایش را به هم مالید و گفت:
– پس این چایی چی شد؟ در ضمن اگه نوشیدنی قویتری هم واسهم بیارین بدم نمیاد.
ناگهان چشمش به بخاری دیواریِ بیهیزم افتاد…
صفحه ۵۹، خط یکی مانده به آخر:
اما وقتی غول شش سوسیس گنده و آبدارِ نیمهسوخته را از سیخ بخاری بیرون کشید، دادلی تکان کوچکی خورد.
صفحه ۶۰، خط ۶:
لحظهای از غول چشم بر نمیداشت. در نهایت، وقتی دید ظاهراً هیچکس نمیخواهد توضیحی دهد، گفت:
صفحه ۶۲، خط ۹:
هاگرید با نشستن روی کاناپه باعث شد صدای غژغژی از آن بلند شود و بیشتر از قبل در زمین فرو برود. او گفت:
– تو یه جادوگری. شرط میبندم یه ذره که دوره ببینی، یه جادوگر درست و حسابی میشی. هر چی باشه تو بچهی اون پدر و مادری. دیگه وقتش رسیده که نامهت رو بخونی.
سرانجام هری دستش را دراز کرد تا پاکت نامهی مایل به زرد را بگیرد. روی آن با جوهر سبز نوشته بود:
صفحه ۶۲، خط اول نامه:
به مدیریت آلبوس دامبلدور (دارای نشان مرلین درجه یک، جادوگر اعظم، رئیس دیوان عالی جادوگری، رئیس عالی کنفدراسیون بینالمللی جادوگران)
صفحه ۶۳، پاراگراف یکی مانده به آخر، خط اول:
باز هم دست در جیب پر دیگری کرد و از آن یک جغد (جغدی واقعی و زنده و با ظاهری نسبتاً پریشان)، یک لوله کاغذ پوستی و یک قلم پر دراز را بیرون آورد.
صفحه ۶۴، خط ۷:
اما در همان لحظه عمو ورنون که هنوز چهرهاش رنگپریده بود با قیافهای خیلی عصبانی جلو آمد و جلوی نور آتش قرار گرفت و گفت:
– هری هیچجا نمیره.
هاگرید با حالتی تحقیرآمیز گفت:
– دلم میخواد ببینم یه مشنگ گنده مثل تو چطوری میخواد جلوش رو بگیره.
صفحه ۶۴، خط ۹ از آخر:
ما همون روزی که هری رو توی خونهمون راه دادیم، عهد کردیم جلوی این مزخرفات رو بگیریم. قسم خوردیم که این چیزها رو از کلهش بیرون کنیم. جادوگر؟ چه حرفها!
صفحه ۶۵، پاراگراف چهارم:
هری که مثل گچ سفید شده بود، به محض اینکه توانست دوباره صحبت کند گفت:
صفحه ۶۶، پاراگراف آخر:
هاگرید با صدای لرزانی گفت: نه، آخه دیکتهشو بلد نیستم. خب بابا، اسمش ولدمورته.
صفحه ۶۷، خط اول:
هیچوقت جرئت نکرد مدرسه رو از دست دامبلدور بگیره. دستکم به اون زودیها جرئت نمیکرد. پدر و مادرت…
صفحه ۶۷، پاراگراف سوم، خط ۲:
ولی طرف اونا رو کشت. و بعد… حالا این بزرگترین نکتهی مبهم داستانه: اون سعی کرد تو رو هم بکشه. به نظرم میخواست کار رو یکسره کنه، یا شایدم دیگه به جایی رسیده بود که فقط دوست داشت آدم بکشه. ولی نتونست این کارو بکنه. هیچ وقت از خودت نپرسیدی اون جای زخم روی پیشونیت چیه؟ اون یه زخم معمولی نبوده. وقتی یه طلسم قدرتمند و شیطانی به آدم بخوره همچین چیزی سرش میاد. اون طلسم پدر و مادرتو کشت، خونهتونو داغون کرد، اما روی تو اثر نکرد. برای همینم تو مشهور شدی، هری. هیچکس نمیتونست از چنگ طرف جون سالم به در ببره. هیچکس به جز تو. حتی چند تا از بهترین جادوگرها و ساحرههای زمان خودشو کشت… مثلاً خونوادهی مککینون، بونز، پروئیت… ولی تو که فقط یه نوزاد بودی، جون سالم به در بردی.
صفحه ۶۸، پاراگراف وسط، خط اول:
– ببین پسر جون، قبول دارم که تو یه چیزت میشه که عجیب غریبی. البته هر چی که هست احتمالاً با یه کتک حسابی درست میشد. اینو بدون که پدر و مادرت… که دنیا از وجود این جور آدما پاک بشه. هر بلایی سرشون اومد حقشون بود. خودشونو درگیر…
صفحه ۶۸، خط ۶ از پایین صفحه:
هاگرید نفس عمیقی کشید و دوباره روی کاناپه نشست که این بار کامل به کف زمین رسید و گفت:
صفحه ۶۹، خط سوم از آخر:
هر وقت عصبانی میشی یا میترسی، باعث اتفاقی نمیشی؟
صفحه ۷۰، خط سوم:
نمیخواست با آن قیافه به مدرسه برود، بهنحوی کاری کرده بود که موهایش دوباره رشد کند.
صفحه ۷۰، پاراگراف وسط:
– مگه نگفتم اون هیچجا نمیاد؟ اون قراره به دبیرستان استونوال بره و باید از خداش هم باشه. من اون نامهها رو خوندهم. (اگه بخواد به اون مدرسهی مزخرف بره) باید وسایل مسخرهای مثل کتابهای ورد و چوبدستی بخره.
صفحه ۷۰، پاراگراف سوم از آخر، خط سوم:
هاگوارتز بره؟ این بچه از وقتی به دنیا اومده، اسمش توی مدرسه نوشته شده. قراره به بهترین مدرسهی جادوگری دنیا بره.
صفحه ۷۱، خط ۷:
لحظهای بعد دادلی با دست باسن چاقش را گرفت…
صفحه ۷۱، خط ۱۳:
نباید کنترلمو از دست میدادم. البته جادوم کار هم نکرد. میخواستم اونو…
نکات بیشتر:
- کلمهی poker که «انبر» ترجمه شده، میلهای شبیه سیخ است که کاربرد انبر را دارد. هاگرید از این سیخ برای کباب کردن سوسیسها استفاده میکند.
- صفحه ۶۳ تنها جای کتاب است که نام کوچک پروفسور مکگونگال ذکر شده و مشخص نیست که «منیروا» (به جای «مینروا») اشتباه تایپی بوده و یا تلفظ اشتباه از سوی مترجم.
- در صفحه ۶۹ هری ولدمورت را با عنوان «بزرگترین جادوگر دنیا» (the greatest sorcerer in the world) یاد میکند؛ در ترجمهی فارسی کلمهی «تبهکار» به این عبارت اضافه شده که در متن اصلی نیست («بزرگترین جادوگر تبهکار دنیا») ولی با در نظر گرفتن دامبلدور، شاید از نظر خیلیها متن فارسی صحیحتر باشد.
- در صفحهی ۷۰، جملهی «این بچه از وقتی به دنیا اومده، اسمش برای مدرسه نوشته شده» که به اشتباه طور دیگری ترجمه شده، اشاره دارد به «قلم قبولی» هاگوارتز (Quill of Acceptance) که قلم پری جادویی است که بنیانگذاران هاگوارتز ساختهاند. این قلم تولد بچههای جادوگر را کشف میکند و اسم آنها را در کتاب پوستی بزرگی مینویسد تا هرساله معاون مدرسه نامههای هاگوارتز را برای آنها بنویسد.
براساس ترجمه سعید کبریایی از انتشارات کتابسرای تندیس
طرح گرافیکی مطلب: Jim Kay
ممنون
نکته آخر درباره اون قلم جادویی واقعا جالب بود.
کارتون خیلی ارزش داره ولی بعضی از قسمت ها در نسخه ی جدیدی که من دارم ، اصلاح شده هستن و همین چیزی هستن که شما در این مقاله نوشتین .
سلام دوست عزیز. ما از روی نسخههای طرح جلد قبلی داریم پیش میریم. البته نشر تندیس خودش چیزی نگفته که توی نسخههای جدید اصلاحاتی اعمال کرده یا نه. اگه امکانش هست اون مواردی که میگین اصلاح شده توی نسخهی جدید رو (مال همین فصل) برامون عکس بگیرین و به ایمیلمون بفرستین تا بیشتر بررسی کنیم: info@wizardingcenter.com خیلی ممنونیم.
برای دوستانی که نظرات رو میخونن این نکته رو روشنگری کنیم: بخشهایی که پررنگتر نوشته شده یا توی کتاب کلا حذف شدن یا بهشکلی اشتباه ترجمه شدن. در نتیجه اگر بخشی از اون جملات پررنگ رو توی متن دیدین، به معنای این نیست که متن رو اصلاح کردن.
سپاس از زحمات شما