دوران هری در هاگوارتز فقط شامل درس و مسابقات کوییدیچ نبود – چون هری پاتر بودن به این معناست که مسائل عجیب و پیچیده همیشه در گوشهای منتظر شما هستند. مرکز دنیای جادوگری در ترجمه این مقاله از سایت رسمی دنیای جادوگری، در ادامه چند لحظهی معمایی را رتبه بندی کرده و به شوکه کنندهترین بخشهای آن اشاره میکنیم.
اوه، و احتمالا باید بگوییم که متن زیر داستان هفت کتاب را لو میدهد.
چه کسی درِ تالار اسرار را باز کرد؟
با گذشت تنها دو سال از تحصیل هری، وقتی که قلعه ناگهان گرفتار حملاتی تصادفی شد، زندگیاش در هاگوارتز به شدت تاریکتر شد. دیواری که با خون روی آن نوشته شده بود “دشمنان وارث بر حذر باشید” و مکانهای احتمالی تالار اسرار، رمز و راز ماجرا را بیشتر کردند. البته اگر از هویت موجودی که دانش آموزان مشنگ زاده را خشک میکرد هم بگذریم. با کلمهای از طرف هرماینی (که خود نیز خشک شده بود) هری بالاخره توانست متوجه ماجرا شود: لولهها. تنها هرماینی توانست چنین معمایی را حل کند در حالی که اصلا هوشیار نبود.
شوکه کنندهترین بخش: وقتی که تام ریدل جینی ویزلی را گرفته بود.
چه کسی نام هری را در جام آتش انداخت؟
شب هلووین، هری با چیزی بسیار ترسناکتر از روحها و غولها مواجه شد: او متوجه شد که چهارمین قهرمان مسابقات افسانهای سه جادوگر است. اما با وجود یک مرز سنی در اطراف جام آتش، که به دانش آموزان زیر ۱۷ سال اجازهی ثبت نام نمیداد، هری چطور وارد این مسابقه شد؟ افسوس، این معما یکی از تاریکترین سر انجامها را داشته است، با قرار گرفتن هری در یک رقابت خیانتکارانه که تماما توسط کسی که نباید اسمش را آورد و پیروانش آماده شده بود، سدریک دیگوری بیچاره هم گرفتار این مشاجره شد.
شوکه کنندهترین بخش: وقتی که فهمیدیم مودی چشم باباقوری کسی که به نظر میرسید نیست.
یادگاران مرگ
آن نماد عجیب و غریب مثلثی شکل (که حالا همگی خوب میشناسیمش) میتواند بخش اساسی کتاب هفتم باشد، که برگرفته از یک داستان قدیمی کودکانه در کتاب قصههای بیدل نقال میباشد. و مشخص شد که این داستان تخیلی، در واقع حقیقت داشته است.
بله، آن نماد مرموزی که پدر لونا، زنوفیلیوس، بر روی گردنبندش داشت، درواقع معرف سه شی بسیار قدرتمند در دنیای جادوگری بود: شنل نامرئی کننده، سنگ زندگی مجدد و ابرچوبدستی. هری در زمانهای مختلف هر سهی این یادگاران مرگ را در اختیار گرفت – و خیلی زود فهمیدیم که او یکی از آنها (شنل نامرئی کننده) را از همان ابتدا در اختیار داشته است. این معما باعث به وجود آمدن معمای دیگری شد – بعد از فهمیدن اینکه یادگاران مرگ واقعی هستند، هری چگونه باید از آنها در نبرد با ولدمورت استفاده میکرد؟
شوکه کنندهترین بخش: وقتی که هری با استفاده از سنگ زندگی مجدد افراد مهمی را فرا خواند…
سنگ جادو
از همان کتاب اول، هری جوان یک معما برای حل کردن داشت، و منظور ما از معما این نیست که اگر ریشهی آسیاب شدهی گل سوسن را به محلول دم کردهی گیاه افسنطین اضافه کنیم چه اتفاقی میافتد.
آن بستهی مرموزی که هاگرید از گرینگوتز بیرون آورد چه بود؟ چرا در هاگوارتز نگهداری میشد؟ اوه، و اصلا، سنگ جادو چیست؟ و چه کسی میخواهد آن را به دست بیاورد؟
خوشبختانه، با وجود رون و هرماینی، هری در حل این مسئله و پاسخ به این همه سوال تنها نبود. این معما شامل همه چیز بود: نخود سیاه، (وقتی که فکر میکردند اسنیپ به دنبال سنگ جادو میباشد) موانع (از نوع سه سرش، البته) و رویارویی هری و لرد ولدمورت. برای یک پسر یازده ساله که سال اول هاگوارتزش را میگذراند، هری بسیار خوب عمل کرد.
شوکه کنندهترین بخش: پی بردن به اینکه چه چیزی داخل دستار پروفسور کوییرل بود.
رویاهای هری
هری مدت زیادی در محفل ققنوس عصبانی بود. از اتفاقات جام آتش، از اینکه چیزی درمورد ولدمورت به او نگفته بودند، از اینکه حمله دیوانهسازها به پریوت درایو به نحوی باعث اخراج او از هاگوارتز شده بود. قضیه وقتی بدتر شد، که رویاهای اذیت کنندهی هری شروع شد، این رویاها معمولا در راهرویی تاریک اتفاق میافتادند و به دربی بسته ختم میشدند. هری فهمید که اینها صرفا رویا نیستند، بلکه تصاویری از ذهن لرد ولدمورت هستند که به ذهن خودش متصل است – و خود آن درب به تنهایی میتوانست سوالات بیشتری را ایجاد کند.
شوکه کنندهترین بخش: حملهی ناگینی به آرتور ویزلی از نگاه هری.
چه کسی شاهزادهی دو رگه است؟
ششمین ماجراجویی هری تماما دربارهی غرق شدن در تاریخچهی لرد ولدمورت بود، گرچه همین باعث شد تا او چیزهایی از گذشتهی شخصیت کلیدی دیگری نیز بفهمد.
هری در حین جلساتش با آلبوس دامبلدور برای استفاده از قدح اندیشه، به کمک خط خطیهای داخل یک کتاب کهنه و قدیمی که متعلق به یک ‘شاهزادهی دو رگه’ بود، ناگهان از بقیهی همکلاسیهایش در درس معجونسازی پیشی گرفت. علارغم توصیۀ [درست] جینی برای اعتماد نکردن به یک کتاب عجیب – و تردید [درست] هرماینی از هدف اصلی شاهزاده – هری به شاهزادهی دو رگه وابستهتر شد، و بخش تکان دهنده وقتی بود که مشخص شد شاهزادهی دو رگه همان معلم منفورش، سوروس اسنیپ است.
شوکه کنندهترین بخش: وقتی که هری یکی از نفرینهای شاهزادهی دو رگه بر روی مالفوی استفاده کرد که نتایج فاجعه باری داشت.
جانپیچهای ولدمورت
دربارهی جانپیجها در کتاب ششم خواندیم، اما تلاش اصلی برای پیدا کردن آنها در یادگاران مرگ آغاز شد. هری، رون و هرماینی پس از اینکه فهمیدند ولدمورت در هنر پیچیده و عمیق انتقال بخشی از روح به اجسام و موجودات مختلف استاد شده است، مجبور شدند که جانپیچها را پیدا و نابود کنند. اما اصلا از کجا باید شروع کرد؟ بعضی مواقع حتی پیدا کردن کلیدها هم در زندگی روزمره سخت است.
باید اشاره کنیم، تلاش برای پیدا کردن جانپیچها این سه نفر را به مکانهای بسیار تاریکی کشاند، هم عینی و هم روحی. حالا شطرنج بازی کردن و فرار از سگهای سه سر خیلی آسان به نظر میرسد.
شوکه کنندهترین بخش: وقتی که فهمیدیم آخرین جانپیچ چه چیزی است…
معمای مورد علاقه شما در هری پاتر کدام است؟
معمای مورد علاقه من: چه کسی شاهزاده دورگه است
خیلی جالب بود …. ممنون
به نظرم بخش شوکه کننده یادگاران مرگ اونجا بود که فهمیدیم چوب دستی ولدمورت به دراکو وفاداره
ولی در کل من از معماهای جان پیچ ها خوشم میاد.
اون چوبدستی ولدمورت نبود، مال دامبلدور بود.
در واقع به هری وفادار بود، چون هری مدتی قبل دراکو رو تو خونشون خلع سلاح کرده بود
دقیقا موافقم ، ابتدای کتاب وقتی مشخص شد جان پیچ ها هر چیزی میتوانند باشند ، حدس اینکه جان پیچ بعدی چیست و کجاست و چطوری باید نابودش کرد سخت بود…
بهترین معما از نظر من . زندگی اسنپ بود و هفتمین جان پیچ
دمتون گرم
عالی بود…ولی هیچی واسه من اون لحظه نمیشه که فهمیدم اخرین جان پیچ چی بود…
مرسی بسی عالی بود.
معمای مورد علاقم ماجرای کویرل ـه که من هم مثل هری فکر می کردم اسنیپ مقصره و همچنین اینکه چه کسی اسم هری رو تو جام آتش انداخت.
معمای مورد علاقه ی من معمای گذشته ی هری و مرگ پدر و مادرش است .
واو چه جالب!!!!!
شوکه ترین بخش ها واسه ی من، یکیش همون اول بود که فهمیدیم روح ولدمورت توی جسم پروفسور کویرل رفته بود -_-وویی
بعد اونجایی که فهمیدیم لوپین یکی از اعضای غارتگران بود و دوست پدر و پدر خوانده هری پاتره
اونجایی که فهمیدیم شاهزاده دورگه همون اسنیپه… من اصلااا انتظار نداشتم
و یادگاران مرگ… اصلا اون کتاب پر از شوک بود واسه من!!!!! اونجایی که فهمیدیم دامبلدور با گریندل والد دوسته، اونجایی که فهمیدیم برادر دامبلدور توی هاگزهد کار میکنه، اوجایی که فهمیدیم هری پاتر خودش هشتمین جان پیچه، اونجایی که هری از مرگ برگشت (اون دیگه خیلییی عجیبه، هرچند که دلیلش منطقی بود)، اونجایی که فهمیدیم دراکو صاحب چوبدستی مرگه و اخرینش اونجایی که فهمیدیم اسنیپ چه قدر آدم شریفی بوده…
کلا از اول تا اخر هری پاتر ما توی شوک بودیم >_<
معمای مورد علاقهی من، آخرین جانپیچ بود.
معماهای مورد علاقه من یکیش شاهزاده دورگه و یکی دیگشم تالار اسرار بود.
معمای من یادگاران مرگ و شاهزاده دورگه و تالار اسرار
من از همه بیشتر داستان شاهزاده دورگه رو دوست داشتم
بعد از اون داستان رسیدن ابر چوبدستی به هری که متاسفانه اصلا تو فیلم نیست و اون صحنه رو واقعا خرابش کردن =/
برا من بیشتر اسنیپ جالب بود و زندانی ازکبان ویادگاران مرگ ک دیگه نگممم
اونجا خود چشم باباقوری نبود. اون یکی از مرگخوار ها بود که چشم باباقوری رو داخل یه چیزی مثل صندوقچه که پایین خیلی دراز بود زندانی کرده زود و خودش رو شبیه باباقوری کرد.
فقط معمای شاهزاده دورگه که هیچکس حدس نمیزد اسنیپ باشه
خوب بود من معمام شاهزاده دورگه هست اصلا به ذهنم نمیرسید که اسنیپ باشه و خیلی دور از ذهن بود
شاهزاده ی دورگه گفته بود کتابش برای پنجاه سال پیشه منم فکر میکردم ولدمورته :))
خیلی زیبا بود مرسی
و معما های مورد علاقه من :
وقتی فهمیدیم شاهزاده دورگه کیه
وقتی فهمیدیم اخرین جانپیچ چیه
و اخرین و مهمترین : وقتی فهمیدیم که این چه آدم بزرگ و شریفیه …
خیلی زیبا بود مرسی
و معما های مورد علاقه من :
وقتی فهمیدیم شاهزاده دورگه کیه
وقتی فهمیدیم اخرین جانپیچ چیه
و اخرین و مهمترین : وقتی فهمیدیم که اسنیپ چه آدم بزرگ و شریفیه …
افرادی که با سنگ زندگی برای هری ظاهر شدند واقعی نبودند ، چون سنگ زندگی در واقع هورکراکس ولدمورت بود باید به دقت هری پاتر و شاهزاده ی دورگه را بررسی کنید
دقیقا موافقم ، ابتدای کتاب وقتی مشخص شد جان پیچ ها هر چیزی میتوانند باشند ، حدس اینکه جان پیچ بعدی چیست و کجاست و چطوری باید نابودش کرد سخت بود…
مرسی خیلی خوب بود
برا من بهترین جذاب ترین، اثر بخش ترین معمای هفت کتاب :
جان پیچ هفتم…
بود..
بنظر من همشون عالی بودن ولی من واقعا یادگاران مرگ رو تحسین میکنم وقتی من معما اونو فهمیدیم واقعا حیرت زده شدم و فهمیدم که اون شنل که در کتاب اول میاد تو داستان در کتاب هفتم یکی از ارکان اصلی کتابه
بهترینش معمای قسمت سوم و سیریوس بود
و بعدیش اسنیپ بود که فهمیدیم چقدر مرد بزرگی بود
بهترین معما ها ماجرا ی اسنیپ بود و جان پیچ ها
سلام
چطوری توی سایت گروه بندی بشم؟
عالی بود و کاملا درست یک چاقو بردار
ولی غم انگیز ترین و معمایی ترینش…به نظرم…
سرگذشت سوروس بود…در اون لحظه…
فقط حاضر بودم
خودم رو بکشم ولی…
این رو باور نکنم که…
سوروس یکی از مظلوم ترین ها بود…