سوالات بسیاری وجود دارد!
ساختمان اسرار، همانطور که از نامش پیداست، حاوی رمز و رازهای بسیاری است: ساختمانی فوقالعاده امنیتی در وزارت سحر و جادو که که مختص تحقیق و بررسی در مورد خلقت، مطالعهی زندگی، جادو و مرگ است. البته در کتاب هری پاتر و محفل ققنوس، زمانی که هری و همراهانش در میان بخشهای عجیب آن گم شدند، تا اندازهی بسیار کمی با آن آشنا شدیم. اما آن تنها گوشهای از این ساختمان بود، نمایشی کوتاه و ترسناک که در مقابل چشمان ما قرار گرفت و همان هم کافی بود تا کنجکاومان کند. ولی با سوالات بسیاری ما را تنها گذاشت. سوالاتی از جمله…
چه کسانی آنجا کار میکنند و چه کاری انجام میدهند؟
فعالیت ساختمان اسرار بسیار حساس است و از مسئولین این بخش با نام «نگو و نپرس» یاد میکنند: جادوگران و ساحرههایی که اجازهی بیان جزییات شغلی ساختمانی که در آن مشغول فعالیت هستند یا نوع کاری که انجام میدهند را ندارند. برای همین حداقل اطلاعات ممکن در مورد ویژگیهای کار آنها وجود دارد. با این حال میدانیم که کارمندان آنجا میبایست مطالعاتی بر روی موضوعاتی که هری و دوستانش در بازدیدشان در آن ساختمان شاهدش بودند، داشته باشند. این موضوعات شامل عشق، مرگ و در کل هر چیزی که به مغز مربوط میشود را داشت.
هدف پیشگوییها چیست؟
اول از همه اجازه دهید به یکی از معروفترین بخشهای ساختمان، یعنی پیشگویی سری بزنیم. پیشگوییها، همانطور که میدانید، پیشبینی آیندهی افراد است که توسط غیبگوها انجام شده و بعد به طریقی درون گویهای شیشهای وارد شده و در ساختمان اسرار، سالن پیشگویی قرار گرفتهاند. اما چرا؟ چرا باید این پیشگوییها جمع شوند و به صورتی مخفی و دور از دسترسِ تنها کسانی که میتوانند آنها را از قفسهها بردارند (شخصی که پیشگویی در مورد اوست)، ذخیره شوند؟ ممکن است دلیل آن این باشد که جادوگران پیشگویی را پدیدهای غیرمعمول در دست بردن به سرنوشت افراد فرض میکنند؟ یا دلیل دیگری میتواند داشته باشد؟
ماجرای مغزها چیست؟
تمام چیزی که ساختمان اسرار شاهد بودیم، تنها لحظاتی عجیب و اشاراتی مبهم از پدیدهای بزرگتر بود. مرموزترین آنها مخزنی پر از مغزهایی با درخششی ترسناک بود که در محلول سبزی شناور بودند. این طور تصور شد که روی این مغزها افرادی در حال مطالعه بودند، اما چگونه و چرا؟ و در مورد خود مغزها، مغزی جدید و مستقل بودند یا قبلا در بدن اشخاص دیگری وجود داشته بودند؟ اگر بله، چه کسانی؟ و اصلا چرا انقدر حالت عصبی داشتند؟ تقصیر رون نبود که آنها مغزهای بزرگ و احمقی بودند!
چگونه میتوان یک زمان برگردان ساخت؟
اتاق زمان با انواع ساعتها تزیین شده بود، ردیفی از زمان برگردانها و ظرفی از زنگ که در آن دریچهای برای پرندهها وجود داشت که همانجا زندگی میکردند و میمردند و این روند ادامه پیدا میکرد. مسلما این اتاق مختص مطالعهی زمان هست و احتمالا جایی است که زمان برگردانها در آنجا ساخته میشود. به عنوان نمونه میدانیم که ساختمان اسرار در قرن نوزدهم میلادی، سفر به زمان را آزمایش میکرد و با کمک نگو و نپرسی به نام «الوسی مینتامبل» چندین قانون رو نقض کردند. احتمالا حوادثی از این دست بودند که باعث شد زمان برگردان در دنیای جادویی به تابو تبدیل شود و ساختمان اسرار را مجبور کرد که این فناوری را به همین اتاق محدود کند.
اطلاعات جادوگران در مورد فضا در چه حدی است؟
مجموعه هری پاتر وارد حوزههای بسیاری شده است، اما اینکه ورای ستارگان چه چیزی وجود دارد، شامل آن نمیشود. مگر اینکه صحبتهای سانتورهای جنگل ممنوعه را قبول کنید که میگوید «سیاره مارس امشب نورانی است». علاوه بر آن، سالن مرموز فضا، اتاقی تاریک در ساختمان اسرار که کرههای مشابه سیارات در آن بصورت شناور معلق شدهاند و جادوگران اسرار فضا را آنجا مطالعه میکنند. اما این قضیه چه چیزی را ثابت میکند؟ آیا در فضا هم جادو وجود دارد؟ آیا جادوگران از زندگی انسانهای فضایی در سیارات دیگر مطلع هستند؟ و آیا آدم فضایی جادوگر هم داریم؟
تنها چیزی که از آن مطمئن هستیم این است که حتما یک اسپین-آف علمی-تخیلی از هری پاتر دوست داریم داشته باشیم.
عشق چیست؟
آلبوس دامبلدور گفته بود: «اتاقی در ساختمان اسرار وجود دارد که درب آن همیشه قفل است. نیرویی در آنجا وجود دارد که دوبرابر مرگ، قدرت طبیعت و هوش بشر، خارقالعاده و وحشتناک است. و احتمالا عجیبترین موضوعی است که در آن ساختمان مورد بررسی و تحقیق قرار میگیرد.»
مسلما او از عشق صحبت میکرد، که در ساختمان اسرار و در اتاقی فرا امنیتی به نام سالن عشق مورد مطالعه قرار گرفته است. قطعا اطلاعات بسیار کمی از خود اتاق داریم، اما شایعه شده است که آنجا چشمهی معجون عشق، قویترین معجون عشق و محبت در دنیای جادویی، وجود دارد. آیا اینجا همانجایی است که معجون عشق برای اولین بار درست شد؟ چگونه درست شد؟ اجزای مرموز آن شامل چه چیزهایی میشود که نگو و نپرسها توانستند آن را کشف کنند؟
آیا آنها توانستند راز ترانهی مشهور «فارینر» (گروه موسیقی انگلیسی) که میگفت «میخوام بدونم عشق چی هست؟» را کشف کنند؟ قدرت عشق را چه؟ جادویی که توانست هری پاتر را از طلسم مرگ نجات دهد. به رازهای پشت آن در قفل شده فکر کنید!
پشت آن پرده چه بود؟
و آخرین مورد که از همه مهمتر است، سالن مرگ. قطعا مرگ یکی از بزرگترین رازهای ماگلها (مشنگ) است: ناشناختهی بزرگ. با این حال به نظر میرسد جادوگران چیزهایی میدانند که ما نمیدانیم. فقط نگاهی بیاندازید به اشباحی که از سنگ رستاخیر در رویای عجیب برزخی هری پاتر در هری پاتر و یادگاران مرگ ظاهر شدند. اما بیشتر از همه به قطعه گذرگاه سنگی باستانی که در میان سالن مرگ قرار گرفته است توجه کنید. با آن پردهای که به روی خود داشت و سیریوس بلک داخل آن افتاد و هرگز برنگشت. دروازهای که از داخل آن زمزمههای مردگان به گوش میرسد.
آن پرده چیست؟ این یکی از بزرگترین سوالات مجموعهی هری پاتر است. آیا میتواند دروازهای بین دنیای زندهها و مردگان باشد؟ ورودی دنیایی دیگر؟ چه اتفاقی برای بلک بعد از افتادن درون پرده افتاده؟ آیا بلافاصله مرد یا ماجراجویی یک نفرهای را شروع کرد؟ اگر دروازه است، پس چرا مردم از آن سمت دیگرش نمیتوانند وارد شوند؟
البته اگر جواب این سوالات را داشتیم که دیگر دلیلی نداشت اسم این ساختمان را ساختمان اسرار بنامیم.
منبع: سایت رسمی دنیای جادوگری
من فکر میکنم یه طور زمانبرگردان بوده جی کی رولینگ باید در کتاب اخرش اینو مشخص میکرد
آن پرده چیز عجیبی است. خیلی عجیب
عالی
ای کاش خانم رولینگ قضیه ی پرده رو روشن کنه چون از وقتی داستان مرگ سیریوس رو خوندم ذهنم درگیرشه
آخری از همش پیچیده تر بود واقعا امیدوارم یه روز روشن شه
ممنون
قطعا یکی از بهترین مقاله هایی بود که تا به حال خونده بودم و ساختمان اسرار هم یکی از خفن ترین بخش های وزارت سحر و جادو بود چون توی هر کدوم از اتاق هایی که پشت در های چرخنده بود ، موضوعاتی مبهم مثل زمان ، مرگ ، عشق ، مغر انسان ، فضا و… وجود داشت و حیف که توی فیلمش آنچنان که باید و شاید به این بخش جذاب نپرداخته بودن