هشتمین قسمت پادکست لوموس در مورد پروفسور اسنیپ، استاد درس معجونسازی و تجربهی هری از کلاسهای مختلف هاگوارتز در اولین سال ورودش به هاگوارتز هست. تجربهای که با رویارویی با سوروس اسنیپ شروع دلچسبی پیدا نمیکنه! و اینکه در این قسمت لوموس یه مهمون ویژه هم داریم: حسین غریبی عزیز.
پیش از این بهتون گفتیم که در لوموس ما به جای مطالعهی کتاب، در مورد یک فصل از داستان کتابهای هری پاتر با هم صحبت میکنیم، ناگفتههای ماجرا را تحلیل میکنیم، بخشهای مختلف داستان و شخصیتها را به هم وصل میکنیم و به عمق قصه میریم.
اسپانسر این قسمت از پادکست لوموس فروشگاه فانتازیو هست.
همزمان با پخش هر قسمت از پادکست لوموس، یک سری مطلب کاملا جدید هم در مرکز دنیای جادوگری منتشر میشه. عضو ثابت این مطالب حذفیات و سانسورهای ترجمهی کتابهای هری پاتر در ایرانه که به همت مترجمهای سایت آماده شده. امروز برای قسمت هشتم لوموس دو مطلب دیگر هم ترجمه و آماده کردهایم که مربوط به پیشنویس فصل «استاد معجونسازی» و دیگری هم مقالهای جذاب از سایت رسمی دنیای جادوگری با عنوان «لیلی، پتونیا و زبان گلها» است.
حذفیات ترجمه هری پاتر
در این بخش تمام حذفیات و سانسورهای ترجمهی فارسی کتابهای هری پاتر در ایران را منتشر میکنیم. ضمن احترام به مترجم و ناشر ایرانی، با توجه به قوانین موجود در کشور بخشهایی از کتاب حذف شده یا بخاطر خستگی مترجم محترم از دست رفته و ترجمه نشده. ما برای کامل کردن تجربهی شما از دنیای شگفتانگیز جادویی هری پاتر، تمام این بخشها را استخراج کردیم و در این بخش در کنار هر قسمت از پادکست لوموس آنها را منتشر میکنیم.
برای مطالعه حذفیات فصل هشتم از کتاب هری پاتر و سنگ جادو اینجا را کلیک کنید.
پیشنویسهای هری پاتر
در این بخش دستنوشتههایی از جی.کی.رولینگ را ترجمه و منتشر میکنیم که بخشی از نسخهی اولیهی کتابهای هری پاتر بودهاند و در نسخههای نهایی حذف شدهاند. خانم رولینگ هم مانند هر نویسندهی دیگری تا قبل از انتشار کتاب اصلی، فصلها و محتواهای مختلف و متفاوتی را به رشتهی نگارش در آورده اما قبل از انتشار نهایی آنها را دستخوش تغییرات اساسی کرده یا به شکلی متفاوت در جاهای دیگری منتشر کرده. حالا در این بخش در کنار هر قسمت از پادکست لوموس میتوانید پیشنویسهای جی.کی.رولینگ از کتابهای هری پاتر را به فارسی مطالعه کنید.
پیشنویس فصل ۸ کتاب «هری پاتر و سنگ جادو» بخشی از فصل «استاد معجونسازی» است که در آن هری اولین بار کلاسهای مختلف هاگوارتز را تجربه میکند. رولینگ این پیشنویس را حدوداً سال ۱۹۹۴ نوشته و اکثر آن به کتاب نهایی راه یافته، اما دستخوش ویرایش و تغییراتی شده. این پیشنویس را از اینجا میتوانید مطالعه کنید.
مقالههای دنیای جادوگری
سایت رسمی دنیای جادوگری حاوی مقالههای جالب و متعددی است که نگاه عمیقتری از داستان را دربر میگیرند و هر مقاله بخشی از جزییات هری پاتر را زیر ذرهبین برده و قسمتهایی از نکات مخفی و جالب داستان را شرح و بسط میدهد. ما در مرکز دنیای جادوگری تعدادی از این مقالات را پیش از این ترجمه کردیم و امروز هم برای قسمت هشتم لوموس مقالهای مرتبط با فصل هشتم داستان هری پاتر را برای شما آماده کردیم که نباید خواندن آن را از دست بدهید.
مقالهی «لیلی، پتونیا و زبان گلها» با ترجمهی حسین غریبی را از اینجا میتوانید مطالعه کنید.
جهت ارتباط با ما میتونید از طریق podcast@wizardingcenter.com یا توییتر و اینستاگرام در ارتباط باشید.
اسپانسر: فروشگاه فانتازیو
اجراکنندگان: خشایار، شادی، امید و میلاد
مهمان: حسین غریبی
مترجم: حسین غریبی
آهنگساز: علی خانی
طرح کاور: Jim Kay
ارائهای از وبسایت مرکز دنیای جادوگری و دمنتور
سلام
تشکر از همه برای این زحمت و انرژی و حال خوب
دوست داشتنی ترین شخصیت برای من سوروس هست که با وجود داشتن جنبه های بدش که بیشتر به خاطر شرایط واقعا سخت کودکیش هست و البته غرور اسلیترینیش اونقدر مرد بزرگی هست با وجود نفرتش از جیمز که کاملا به جاست به خاطر عشق بزرگش به لیلی برای هری که خیلیی زیاد به جیمز شبیه بود به قدری از خود گذشتگی های بزرگی کرد که هیچ کس از برجسته ترین شخصیت ها نکردند
قلب خیلییی بزرگی میخواد جونت رو بدی برای کسی که از تو متنفره
هرچند سوروس اشتباهات بزرگی داشت که بهاش رو با از دست دادن ارزشمند ترین ثروتش پرداخت
به نظرم حقشه یکم با اسنیپ مهربون تر باشید
ممنون از این همه زحمت
به نظر من جنبه های بد اسنیپ بیشتر بخاطر تحقیر شدن توسط جیمز پاتر بود البته شرایط سخت کودکی هم تاثیر گذاره ولی نه به اندازه تحقیر شدن جلوی عشق زندگیش
این هیچ ربطی به دشمنیش با جیمز نداره. اسنیپ از اول ورودش به هاگوارتز به جادوی سیاه علاقه داشت و دانش آموز منفوری هم بین اسلیترینی ها نبود. در واقع اون یکی از توانمندترین دانش آموزای اسلیترین بود و اونم به موقعش جیمز و غارتگرا رو تحقیر می کرد. ولی خب دشمنیش با جیمز پاتر مثل دشمنی هری و دریکو بود. دامبلدور هم یه جایی به هری اینو گفت. در واقع می تونیم بگیم جیمز پاتر همیشه پیش اسلیترینی ها منفور بوده و اسنیپ پیش گریفیندوری ها.
منظور من از جنبه های بد اسنیپ علاقه اش به جادوی سیاه نبود بلکه اخلاق سرد و خشکش رو میگفتم.یعنی یه غم پایدار و افسردگی داره.که خب این حالتش به خاطر از دست دادنه لی لیه.
اگه جیمز پاتر باعث تحقیرش نمی شد و اونو عصبانی نمیکرد اونم لی لی رو گندزاده خطاب نمیکرد و خب شرایط کلا عوض میشد
درسته…
هوشش باعث شد بره به سمت جادوی سیاه
در حدی که چندین اسپل ابدا کرد
آدمای زیادی هستن که بین خوب و بد خوب رو انتخاب میکنن و برای این انتخابشون دلایل متفاوتی دارن.از بین این آدما یه عده هستن که دلیلشون برای انتخاب خوب ، عشقه .این آدما بهترین هستند و عشق هم بهترین دلیل برای خوب بودنه. سوروس اسنیپ جزو این آدما بود.
سلام و درود.
این قسمت خیلی خودمونی و خوب بود؛ مرسی ازتون.
کلی باهاتون خندیدم.
درس مورد علاقه هرماینی هم تو کتاب سوم اشاره شد ریاضیات جادویی هست (چیزی که حالا خودش میگه).
مطلبی هم که در راستای پادکست انتشار دادید، کامل و واقعا فوق العاده بود.
صحبتی نمیمونه.
خسته نباشید.
الهی به امید تو!
لوموس مکسیما!
خیلی ممنونم از پادکست خوبتون. این قسمت هم همه چی عالی بود فقط کیفیت صدای حسین یه کم خوب نبود…
۱. اول درباره اسم فصل بگم. اسم این فصل می تونست کلاس های مختلف هاگوارتز یا یه همچین چیزی باشه اما از همین جا خانم رولینگ می خواد اهمیت شخصیت اسنیپو نشون بده و به خاطر همین این اسم رو انتخاب کرده. البته با توجه به ترجمه انگلیسی به نظر من “استاد معجونها” ترجمه بهتری می تونه باشه.
۲. این فصل با اشاره به شهرت هری و دردسرهایی که براش داره شروع میشه و چقدر هم جالب این شهرت توصیف میشه. یه جوری همین اول می خواد بگه که رونو خیلی جاها در سایه شهرت هری میشناسن و همون طور که می دونید این باعث حسادت رون توی کتابهای بعد هم میشه. اون جایی که یکی از دانشآموزا میگه: “همون پسره که پیش اون پسر موقرمز، قدبلنده ایستاده” کاملا این موضوعو نشون میده.
۳. همین جا گفته میشه که هاگوارتز ۱۴۲تا پله داره. البته فکر کنم ۱۴۲تا پله فقط پلکانهای مارپیج اصلیه و قطعا پلههای زیاد دیگه ای توی قلعه وجود دارن. اون سکانس فیلم یادگاران مرگ ۲ رو هم به هیچ وجه نمیشه توجیه کرد چون قطعا اشتباه و باگ بزرگی توی اون فیلمه. حالا انشاءالله اگه خدا عمر بده بهش می رسیم. درباره خوابگاههای برج گریفیندور من تا حالا خیییییلیییی بهش فکر کردم و حدسای مختلفی می زنم. محتمل ترینش همون چیزیه که خودتون گفتین. که البته توی فیلما و بازیا بازم در این مورد اشتباه بزرگی داشتن و اونم این بود که دوتا خوابگاه فقط وجود داشت. یه جایی گفتین خب اگر تعداد دانشآموزای گریفیندور یه سال خیلی بیشتر بود چی کار می کنن. که به نظرم خوابگاهها می تونن با افسون گسترشپذیری بزرگتر بشن.
۴. و بالاخره میرسیم به جناب فیلچ و خانم نوریس. قطعا اینا دوتا از رو مخ ترین موجودات تاریخ هاگوارتز هستن و من واقعا نمی دونم چرا. دامبلدور به فیلچ اجازه موندن داده؟ اینم بگم که اگه ولدمورت توی تمام زندگی تاریکش یه کار مثبت کرده باشه اون حمله به خانم نوریسه.
۵. این فصل ایستراگهای (نکات ریز) جالبی داره. یکیش این جملهست: “فیلچ بعد از دوقلوهای ویزلی تنها کسی بود که جای همه راهروها و درهای مخفی قلعه را می دانست” توجه کنید. خانم رولینگ میگه بعد از دوقلوهای ویزلی! و این به این موضوع اشاره داره که دوقلوهای ویزلی با داشتن نقشه غارتگر بیش از هر دانشآموز یا حتی معلم و مدیر دیگه ای هاگوارتز رو می شناسن. این در حالیه که همون طور که همه می دونن نقشه غارتگر توی کتاب زندانی آزکابان معرفی میشه.
۶. خانم رولینگ دقیقا به ما نشون داد که جادوگری فقط حرکات مسخره چوبدستی نیست. و مهم تر از اون، ذهن خیلی از مردم جهان رو نسبت به کلمه جادو تغییر داد. جادو قبلا دوتا معنی داشت. معنی اولش افرادی بودن که یه معجونی رو کنار دروازه و روی نقطه کرنر می ریختن و اسم خودشونو میذاشتن جادوگر که ما کاری باهاشون نداریم چون طبیعتاً کلاهبردارن. دسته دوم اشخاصی بودن که با کمک گرفتن از شیاطین جادو می کردن. که این جادو نوع خطرناکیه و در حال حاضر هم فرقه های شیطانپرستی ازش استفاده می کنن. کلمه “سحر” که ریشه عربی داره به همون جادوی سیاه و شیطانی اشاره داره.
توی قرآن هم توی آیه ۱۰۲ سوره بقره گفته شده که “کافران با کمک گرفتن از شیطان از سحر استفاده می کردن و اون قدرت شیطانی رو آموزش می دادن. اما خدا فرشتههایی به نام” هاروت و ماروت” رو بین مردم فرستاد تا روش مقابله با این “سحر” رو به مردم یاد بدن.” جالبه که معادل این آیه توی بعضی از نسخههای انجیل اومده و بعید نیست که خانم رولینگ درس دفاع در برابر جادوی سیاه رو از این چیزایی گفتم اقتباس کرده باشه. (البته از معادلش توی انجیل) با توجه به همه اینا نظر بعضی از کشیش ها، روحانی ها و مذهبی های افراطی کاملا اشتباهه.
۸. و اما میریم سراغ دروس هاگوارتز. اول با ستارهشناسی شروع می کنیم. در کل توی هفت تا کتاب درباره محتوای این درس چیز زیادی گفته نشد. اما برداشت من اینه که دنیای جادوگری هیچ وقت به اندازه دنیای مشنگی در این زمینه پیشرفت نکرد. یعنی در حالی که مشنگا تونستن به ماه سفر کنن و دارن فضاپیماهایی میسازن که حتی تا مریخ هم سفر می کنه، جادوگرا هیچ وقت جاروهای پرندهای نساختن که مثلا بتونه به خارج از جو زمین سفر کنه و تمام مشاهداتشون همیشه از دور بوده.
۹. درباره درس گیاه شناسی هم صحبتی ندارم. فقط می خواستم ازتون تشکر کنم که ذهنیت منو به طور کل درباره پروفسور اسپراوت تغییر دادین. اگه امری ندارین من یه سر برم تو افق محو بشم بعد برگردم.
۱۰. کلاس تاریخ جادوگری هم واقعا کلاس مزخرفی بود. از اون کلاساییهه آدم براش سوال پیش میاد اینا کجا به دردمون میخوره؟؟!! و این نشون میده که از این دروس توی هاگوارتز هم هست. و به قول خانم رولینگ توی کتاب جام آتش فقط پروفسور بینز می تونه موضوع جذابی مثل شورش اجنه رو به یه درس ملال آور و بیخود تبدیل کنه. به بخاری دیواری هم بهتره زیاد گیر ندین چون توی فرهنگ لغت که نگاه کردم شومینه رو همون بخاری دیواری نوشته بودن.
۱۱. وردهای جادویی درس مورد علاقه منه. و همون طور که گفتین درس اساسی هاگوارتزه. چون دانش آموزا اصول کار با چوبدستی رو توی همه دروس (به جز پیشگویی و تاریخ جادوگری) لازم دارن.
۱۲. تغییر شکل سخت ترین درس هاگوارتزه و این سختی رو خانم رولینگ بیشتر توی عملکرد نویل توی این کلاس منعکس می کنه.
۱۳. درباره کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه هم فعلا دربارش صحبتی نمی کنم چون چیز زیادی درباره نکات درس داده شده در این کتاب گفته نمیشه.
۱۴. زیاد انتظاری از ترجمه آقای کبریایی نباید داشت. حالا هری توی حلیمش شکر بریزه یا رون شکر بریزه. چه فرقی می کنه؟ اصلا فرنی باشه یا حلیم. مهم نیست. در کل این پاراگراف نکته آموزنده هم داره. میخواد بگه حلیمو با شکر بخورین. با نمک یا زردچوبه نخورین. (ایموجی خنده)
۱۵. و اما میریم سراغ مهم ترین بخش این فصل یعنی کلاس معجونها. این کلاس تک تک جملاتی که داخلش گفته میشه ایستراگ داره. و من واقعا کمال تشکر رو از سایت دارم که تمام نکات ریز رو در کنار این اپیزود ترجمه کردن.
۱۶. اسنیپ شخصیتیه که من از وقتی کتابا رو خوندم دارم با خودم کلنجار میرم که دوسش داشته باشم یا ازش بدم بیاد. و اگه بهش فکر کرده باشین پیچیده ترین شخصیت کتابهاست. اسنیپ نکات بد بسیار بسیار زیادی داشت. اون از اول تا آخر عمرش قطعا به جادوی سیاه علاقه شدیدی داشت. اون به شدت از مشنگا و مشنگزاده ها متنفره و این تنفرش در حدی هست که لیلی رو گندزاده صدا می کنه. حتی اگه فکر می کنید فقط همون یه بار بود احتمالا به مکالمهش با دامبلدور توی فصل حکایت شاهزاده توجه نکردین. اون هرماینی رو گندزاده صدا می کنه. اسنیپ قطعا از هری متنفره و رفتار ظاهری و باطنیش اینو نشون میده. محافظتش از هری هم فقط به خاطر دِینی هست که به لیلی داشته. اون معلم افتضاحی بود و بیشتر به جای تدریس ایجاد رعب و وحشت می کرد. اما در مقابل همه این ویژگیهای بدش یه ویژگی خوب داشت که باعث شد خیلیا اونو جز شخصیتهای خوب دستهبندی کنن. و اون ویژگی عشق بود. عشقی که اون قدر قوی بود که باعث شد خیلیا از تمام ویژگیهای بد اسنیپ چشم پوشی کنن. اما من هنوز درست نمیدونم که اسنیپو یه شخصیت خوب بدونم یا یه شخصیت بد…
۱۷. هاگرید به خاطر این گفت اسنیپ با هری مشکلی نداره و بحثو عوض کرد چون قضیه دشمنی اسنیپ و جیمز و عشقشون به لیلی رو میدونست و حالا که دیده بود هری با اسنیپ به مشکل خورده نمیخواست این تنفر هری رو بیشتر کنه. به نظر من دلیلش این بود.
خب. اینم از بررسی این فصل کتاب و این اپیزود پادکست. امیدوارم که کامنت منو خونده باشید. تا هفته بعد…
نوکس…!
حرفت در مورد اقتباس رولینگ از انجیل درسته.چون من یادمه قبلا یه مصاحبه خوندم که رولینگ گفت انجیل هم یکی از کتابایی بود که من برای نوشتن هری پاتر ازش تاثیر گرفتم.
البته کلیساها به خاطر ترویج جادو و خرافه و اینکه خدا هیچ نقشی تو رمان هری پاتر نداره همیشه انتقاد میکنن از هری پاتر
یکی از معروف ترین نقد ها هم این بود که میگفتن:( در هری پاتر خدا مرده است )
اتفاقا نام خدا دو بار در جاهایی در کتاب هری پاتر اومده که خیلی مهمن.
۱. جایی که هری آخر کتاب محفل ققنوس درباره سرنوشتش از دامبلدور می پرسه که چجوری باید با ولدمورت روبرو بشه دامبلدور میگه ما باید امیدمون به آسمان باشه. که اینجا لفظ آسمان یه اصطلاح انگلیسیه که معنی توکل به خدا میده.
۲. هری هم موقع آخرین روبرو شدن با ولدمورت هم به خدای آسمان توکل می کنه.
فقط میخوام بگم اونی که توی فصل حکایت شاهزاده به هرماینی گفت گندزاده، فینیاس نایجلوس بود، و اسنیپ بعدش گفت ‘این کلمه رو به کار نبرید’
سلام، من یه سوال برام پیش اومد که البته بیشتر مربوط به پادکست قبله
نمیدونم قانون بریتانیا چجوریه ولی مثلا توی ژاپن بچه ها تحصیل اجباری دارن و اگر بچه ای به مدرسه نره دولت اونو پیگیری میکنه، برام سوال شد که همه ی جادوگرا توی دنیای جادویی و دور از دید ماگلا زندگی میکنن؟ و اگر یکی مثل هری پیش بیاد که با ماگلا زندگی کنه ولی بره مدرسه جادوگری کسی متوجه نمیشه؟؟
سلام … پس وزارت سحر و جادو چه کاره است ؟ ؛) همون طور که می دونیم وزیر سحر و جادو با نخست وزیر مشنگا در ارتباطه ! لابد بخش آموزش و پرورش جادوگری و مشنگی هم با هم در ارتباط هستن به یه نحوی 🙂
منطقی بنظر میاد ولی جواب آدما و آشناهاشون چی؟
سلام و خسته نباشید در باره ی اسنیپ باید بگم همه ی ما اشتباهات و تصمیم هایی تو زندگیمون داشتیم چه کوچیک چه بزرگ( که واسه اسنیپ خیلی ازار دهنده بود و به خاطر اولویت بندی های احمقانه ش بود ) که در وضع الان ما تاثیر داشته من اسنیپ و یه آینه از خیلی ادما میبینم که یا به خاطره تاثیرات که یه سری از ادما تو مدرسه رو بعضی دیگه میزارن که شاید از یاد بردنش سخت باشه یا واسه انتخاب های نابخردانه خود ادم که چنان زخم عمیقی رو ادم به جا میزاره که (بعد از تمام این مدت _همیشه) درگیرش باشه من به این خاطر عاشق اسنیپم که تا حد شاید کمی یه بخش کوچیکی از زندگی منو اونم داشته و باتمام نفرت و ازردگی از هری پاتر دست از خودخواهیش برداشته و همیشه مواظبش بوده اون به خاطر کاری که با لی لی کرده بود مراقب هری بود ولی به هر حال به دنبال نمیشه گفت جبران ولی تا حدی برگشت به راه درست بود اون انتخاب اشتباهی داشت و بعد از قرار گرفتن تو مسیر درست هیچوقت به عقب برنگشت در صورتی که همیشه تا قبل مرگش لااقل این اختیار رو داشت همونطور که گفتید رولینگ شخصیت هاشو صرفا خوب یا صرفا بد نشون نمیده اکثرا خاکسترین و اینم بگم که دلیل نمیشه که یه ادم باید از همه خوشش بیاد تا خوب تلقی بشه ما تقریبا همه ادمایی تو زندگیمون داریم که چشم دیدنشون رو نداریم حالا بنا بر هر دلیلی حالا چون واسه اسنیپ تنفرش میشه گفت از شخصیت اصلیه داستانه که نمیشه گفت ادم بدیه ولی یه پایان تراژدی داشت زیاد نوشتم در هر صورت مرسی که تا اینجا خوندید
سلام این اپیزود هم عالی بود. همگی خسته نباشید. اسنیپ هم از اون شخصیت های است که آدم با شناختن کاملش خانم رولینگ رو تحسین می کنه.
راستی! ممنون که بالاخره آقای غریبی رو از اتاق فرمان بیرون آوردید و ما تونستیم صداشون رو بشنویم. باز هم از این کارا بکنید!!!
سلام
ممنون بابت پادکست خوب تون و اوقات خوبی که برامون رقم میزنید.
آقا درمورد تعداد همکلاسی ها و هم سن های هری پاتر اینا باید بگم که رولینگ در داستان ۴۰ شاگرد اولیه گفته که تصورش بر این بوده که در هر سال بیشتر از ۴۰ تا دانش آموز وارد هاگوارتز می شن ! ولی فقط بعضی ها رو وارد داستان کرده! و همیشه یه سری شخصیت دم دستش داشته که اگه لازم شد ازشون استفاده کنه!
در مورد خوابگاه ها شون من همیشه تصورم این بود که خوابگاه شون چندین اتاق داره و این ۵ نفر یعنی هری، رون، نویل، دین و سیموس با هم هم اتاقی هستن ولی دانش آموزای سال اولی گریفندوری پسر دیگه ای هم وجود دارند! اگه بخوای ورودی های هرسال رو ۴۰ نفر در نظر بگیری ، جمعیت مدرسه ۲۸۰ نفر می شه ! حالا حدودا هم در نظر بگیریم می تونیم بگیم ۳۰۰ نفر …! آیا یه مدرسه ی ۳۰۰ نفری برای کل بریتانیا کافیه ؟ یعنی این قدر جمعیت جادوگرا کمه ؟ درسته یه خانواده مثل مالفوی ها فقط یه فرزند دارند ولی خانواده های پر جمعیت مثل ویزلی ها هم وجود دارند … (و من همیشه به کازینهای (دختر/پسر خاله/عمو/دایی/عمه ی) ویزلی ها فکر می کردم که چرا نمی بینیم شون تو مدرسه … یعنی اصلا هیچ بچه فامیلی نداشتن ؟! )
به هر حال من همیشه به نظرم هاگوارتز یه مدرسه ی پرجمعیت بود … همین طوری که خیلی از شاگردای خیلی از گروه ها رو نمی شناسیم، ممکنه خیلی از گرفندوری ها رو هم نشناسیم 🙂
راستش این موضوع تعداد دانش آموزای هاگوارتز همیشه منو گیج میکرد ولی من توی یه منبع معتبر خونده بودم تعداد دانش آموزای هاگوارتز حدود ۶۰۰ نفر هست. دلیل های زیادی هم براش اورده بودن ولی من یادم رفت چی بود.البته این چیزی بود که من خوندم و ممکنه صحیح نباشه.
آره منم اینو خوندم … اوایل رولینگ گفته بود جمعیت حدود ۱۰۰۰ نفره ولی بعدا توی مصاحبه هاش و اینا گفته بود ۶۰۰ ، ۷۰۰ نفر 🙂
من الان داشتم تالار اسرار رو دوباره می پرسیدم که یه چیزی دیدم و خواستم با شما به اشتراک بزارم که جواب سولاتمون رو میده:
فصل بید کتک زن صفحه ی ۹۹:
با عجله از پله ها بابلا رفتند تا بالاخره در انتهای پلکان به در خوابگاه قدمی شان رسیدند که دیگر روی تابلو ی آن نوشته بود: «دانش آموزان سال دوم»……
این یعنی همان طور که گفتید همه توی خوابگاه خودشون که از سال اول در آن بودند، تا سال آخر می مانند تا از مدرسه خارج شوند و بعد دانش آموزان جدید وارد آنجا می شوند.
سلام و خسته نباشید
این قسمت رو خیلی دوست داشتم مثل بقیه عالی بود ….
یه چیز در مورد کتاب و شخصیت پردازی خانم رولینگ رو خیلی دوست دارم اینکه خیلی پیچیده چیز هایی رو به هم وصل کرده مثل داستان اسنیپ یا چوبدستی های دوقلو و هزار تا چیز دیگه …… با چیز هایی که اصلا فکر نمیکنیم بهشون
واقعا دست تمام تیم پادکست درد نکنه بهترین وقت هفته برای من زمانیه که دارم پادکست لوموس رو گوش میدم خیلی خوشحالم که اینکار به این زودی قرار نیست تموم بشه و چهار سال قراره کلی با این پادکست کیف کنیم
فقط نمیدونم بعد از این چهار سال اگه دیگه لوموس نیاد باید چیکار کنم کاش این چهارسال تموم نشه هیچوقت
حسابی خسته نباشید ⚡⚡
سلام به همگی
این بخش از پادکست مثل بقیه عالی بود. وایی۴سال قراره با این پادکست زندگی کنم حتی تو شب های کنکوری هم میشینم پادکست لوموس گوش میدم(اووووه تا اون موقع)
این فصل، فصل مورد علاقه من تو کل کتابه چون اینجا اومده و درس ها و کلاس هارو خیلی جذاب و جالب توصیف کرده.
من قبل از اینکه با هری پاتر آشنا بشم از جادوگرا خیلی می ترسیدم و فکر میکردم کار هاشون خیلی پلید و شیطانیه ولی هری پاتر کاملا نظرم رو عوض کرد. بعضی وقت ها فکر میکنم اگه به یه جادوگر بر بخورم حتما درباره هری پاتر باهاش حرف میزنم و میخوام بدونم جادوگر های واقعی چه فرقی هایی با جادوگر های دنیا جادویی رولینگ دارن (من کاملا به جادوگر اعتقاد دارم).
پروفوسور اسنیپ معلم مورد علاقه منه. من تویه اولین دور خوندن کتاب ها از اسنیپ متنفر بودم حتی وقتی فهمیدم چه آدم خوبی بوده خیلی نظرم عوض نشد. اما در دوباره خوندن کتاب ها یک دید دیگه بهش پیدا کردم. عاشق یواش صحبت کردن ها و گیر دادن هاشم(^_-)
اگه لی لی نمرده بود، اگه فقط چیمز مرده بود آیا اسنیپ از جادوی سیاه دل می کند. چون اصلا به خاطر کشته شدن لی لی از ولدمورت جدا شد. یعنی اگه لی لی نمی مرد اون به جادوی سیاهش ادامه می داد؟ اگه اینجوری بود که لی لی اصلا قبولش نمی کرد.
مرسی از توجه تون
و خسته نباشید تیم پادکست
_حاشیه:امشب تو سفره افطار هم تخمه شربتی داشتیم هم حلیم.یعنی خلاصه ی افطار لوموسی بود 🙂
الان فکر میکنی موقع کنکور میتونی
من فعلا تا ۲ سال آینده که کنکورمو بدم مجبورم یه مدتی نیام اینجا و خیلی دلم تنگ میشه
لحظه شماری میکنم تا ۲ سال دیگه که بیام بشینم تند تند همه قسمتا رو گوش بدم
پ.ن: من همون Hermion Granger گریفیندوری هستم فقط حال ندارم وارد بشم الان♀️
یک درصد فکر کنید یکی مثل استاد “ذبیح الله منصوری” این کتاب ها رو ترجمه می کرد. اون وقت شکست روحی می خوردیم همه !
بنده خدا اون زمان که آقای کبریایی ترجمه کرده ، هری پاتر اصولا در ایران طرفدار نداشت و اینترنت هم مثل الان نبود. بنده خدا در مخیله اش نمی گنجید یه روزی بیاییم یَک یَک خطهاشو بررسی کنیم
این جناب کبریایی که خوبه
یه انتشاراتی ترجمه کرده بود:
۱. هری پوتر و سنگ فیلسوف
۲. هری پوتر و تالار اسرار
۳. هری پوتر و زندانی آزکابان
۴. هری پوتر و جام آتش
۵. هری پوتر و فرمان ققنوس
۶. هری پوتر و شاهزاده دورگه
۷. هری پوتر و دره های مرگبار
حالا ترجمه متن کتاب هم بماند……………
احتمالا یه نسبتی با مالفوی ها داشته..(پپپوتر)
بابا ذبیح الله منصوری که خوبههه ! به جای این که کم کنه متن رو یه جاهایی رو هم از خودش اضافه می کنه ! :دی ترجمه ی دبیح الله منصوری یه خورده غیر معموله ولی حس قدیمی بودن و تاریخی بودن داستان ها رو می رسونه! تازه اون زمانی که ایشون ترجمه می کردن همه ی ترجمه ها سخت بوده … شما اگر ترجمه های قدیم رو بخونید مخصوصا اونایی که بیشتر از ۵۰ سال ازشون گذشته ، همه شون سخته واسه ماها … حتی داستان های فارسی اون زمان هم زبان متفاوتی دارن با داستان های الان … یا لااقل من اینجوری حس کردم 🙂
می گم یه سوال … آقای سعید کبریایی کلا چیزی دیگه ای ترجمه نکردن هیج وقت ؟ من همیشه برام سوال بود … چند بار هم سرچ کردم چیزی ندیدم … یه جورایی سرنوشت این بنده خدا برای من معما شده ! اگه کسی خبری داره بگه لطفا و منو از نگرانی در بیاره ! 🙂
سرنوشت ایشون برای ما هم در هالهای از ابهامه… نیازه که کورمورن استرایک رو برای کشف راز سر به مهرش استخدام کنیم!
D:
کورمورن استرایک یا مودی ؟ مسئله این است ! 🙂
( نکته انحرافی: دقت کردین این دو تا شخصیت چقدر وجه اشتراک دارن !!!)
اینجوری که گفتید یاد کتاب کرم ابریشم افتادم ! منتها این بار یه مترجم بعد از ترجمه ی اولین (؟!) کتابش گم می شه و جمعی از طرفداراش(!!!) به دنبالش می گردن !
( بنده خدا ! امیدوارم به سرنوشت کوییرل دچار نشده باشه لااقل ! )
D:
دیگه چون آقای کبریایی از دنیای خودمون هستن (البته از کجا معلوم؟ کی گفته؟) بهتره کورمورن رو بفرستیم سراغش. ما هم امیدواریم به سرنوشت کواین (همون نویسندهی توی داستان کرم ابریشم) دچار نشده باشه واقعا!
🙂
اینم حرفیه 🙂
ازاون لحاظ گفتم کوییرل که کواین هم به شخصیت کتابی که به اسمش چاپ شده بود دچار شه … در نتیجه منطقی بود که آقای کبریایی هم خدایی ناکرده سرنوشتش شبیه کوییرل شده باشه !
ایشون کلا آفلاینه.
باید به شکل میدانی تحقیق بشه دربارشون…
سلام به همه.خسته نباشید
یه چند تا نکته راجب شخصیت مورد علاقه من یعنی سوروس اسنیپ بود که میخواستم بگم.راستش به نظرم ما نباید به هیچ وجه به اسنیپ به چشم یه”شخصیت منفی” نگاه کنیم.همونطور که توی پادکست اشاره شد اکثر شخصیت های هری پاتر خاکستری هستن و اسنیپ هم مثل بقیه شخصیتی خاکستری داره. همه ی انسان ها در زندگیشون اشتباه میکنن,حالا میخواد اشتباه بزرگ باشه یا کوچیک.ولی این دلیل نمیشه که ما از سر اشتباهات یک فرد بیایم بر اساس خودش تصمیم نهایی و قطعی راجب شخصیتش بگیریم.اسنیپ هم اشتباهاتی مرتکب شد اما هیچوقت شخصیت منفی نبود.اسنیپ یه سرباز شجاع بود که تا همیشه پای عشقش جنگید و با وجود اینکه هری حاصل و نتیجه اشتباهات خودش بود و به شدت از هری متنفر بود اما بازم همیشه از هری محافظت میکرد.راستش شاید اسنیپ اونقدر ها هم که توی کتاب بد و منفی معرفی شده نباشه چون ما کتاب رو داریم از دیدگاه هری میخونیم.هر جا هری میره ما میریم…هر چی هری میگه ما میشنویم..و حتی گاهی اوقات از افکار هری هم باخبریم و از اونجایی که هری نقطه مقابل و تضاد اسنیپ هست این منفی بافی برای اسنیپ خود به خود در ذهن ما شکل میگیره.البته من اینو قبول دارم که اسنیپ به هیچ وجه معلم خوبی نبود و خیلی وقتا سر کلاس درس تبعیض و بی انصافی میکرد و باید به هری کاملا حق بدیم اما از اونجایی که رفتار اسنیپ با هری نمونه نداشت و اسنیپ بیشترین تنفر رو نسبت به هری داشت این رابطه متقابل خیلی زود در هری ایجاد شد و اونم از اسنیپ متنفر شد.توی پادکست هم گفتین که چند جا در کتاب ها ما اسنیپ رو مقصر میدونستیم(چون هری اینطور فکر میکرد) اما در نهایت همه چیز برامون روشن میشد.
راجب ترویج جادوگری توسط داستان های هری پاتر هم باید بگم که اصلا همچین چیزی از نظر من درست نیست.یعنی واقعا کسی میاد هری پاتر میخونه بعدش میره جادوگر میشه؟؟!!
توی دنیا هزاران کتاب راجب جادو(منظورم کتاب های فانتزی و رمان هست نه کتابای آموزش جادوگری) نوشته شده و هیچ کدوم هم باعث جادوگر شدن مردم نشدن.نمیدونم چرا یه عده به هری پاتر گیر میدن.
و در آخر هم باید بگم که مرسی از اینکه تصورات من رو از یه پروفسور گیاه شناسی مهربون کاملا به هم ریختید..دیگه تا عمر دارم موقع خوندن هری پاتر و بر خوردن به کلمه “پروفسور اسپراوت” یاد این ماجرا میوفتم 🙂
ممنون بابت زحماتتون و خسته نباشید
سلام ، روز به خیر
خدا قوت
من با ۴۵ سال احتمالا مسن ترین شنونده پادکست شما هستم . البته من کتاب های هری پاتر رو هم حدود ۲۰ پیش در ۲۵، ۲۶ سالگی خوندم و هنوز هم عاشقشم
از پادکست شما هم بسیار لذت بردم
نه یه آقایی به اسم کامران هس که ۵۰ سالشونه
چه عجب یکی ما رو یادش مونده؟
عرض کنم به حضورتون که بنده، با اختلاف رکورد رو میشکونم
سلام
من یه تئوری جالب درمورد این که چرا نه رون و نه هیچ کس دیگه ای درمورد کلاه گروه بندی نمی دونست شنیدم که شاید به نظر شما هم جالب باشه البته منطقی هم هست!
این که کلاه گروهبندی احتمالا تحت افسون رازداری هست و رازدارش یا مک گونگال هست یا خود کلاه ! (البته به نظر من منطقی تر اینه که یه چیز نامیرا مثل خود کلاه رازدار باشه چون اگه مک گونگال رازدار باشه به این معنی هست که قبل از اون هم یه آدم رازدار بوده و بعد از مرگش تمام کسانی که اون آدم کلاه رو بهشون نشون داده تبدیل به راز دار شدن و این منطقی نیست !) به خاطر همین کسی نمی تونه درموردش به دیگران چیزی بگه و بچه ها هم نمی دونن که چه جوری گروه بندی می شن !
البته الان که بیشتر فکر می کنم می بینم که اینم قابل قبول نیست چون توی آخرین فصل (۱۹ سال بعد) هری به پسرش می گه کلاه انتخاب تو رو هم در نظر می گیره …
البته شاید الان هری می تونه اینو بگه چون کلاه گروه بندی یک بار به آتیش کشیده شده ( و مرده) … آیا هنوز هم گروه بندی ها با کلاه انجام می گیره ؟! ( به فرزند نفرین شده کاری ندارم !!!) جادویی که ولدمورت برای آتیش زدن کلاه به کاربرد جادوی سیاه بود ؟ ( آخه در این صورت غیر قابل برگشته اون خسارتی که وارد شده!) (من همیشه به هاگوارتز بعد از جنگ فکر می کردم … خساراتی که به قلعه وارد شد هم چون اکثرا با جادوی سیاه بوده غیر قابل برگشته … چه جوری قلعه رو بازسازی کردن ؟!
یک چیزی درباره لوکیشن ها می دونم دفتر دامبلدور در کتابخونه دانشگاه کوینه در انگلستانه
درباره بازی اسمش چیه و کی منتشر می شه ؟؟ شما کرکش رو می ذارید؟؟
یه مورد هست که شاید من دقت نکردم شاید هم واقعا اینطوری ه اونم اینه که توی کتابها. فیلمها و بازیهای ساخته شده اکثر مکانهای هاگوارتز مشخص شدن بجز دفتر دامبلدور که من جایی ندیدم مسیرش از کجاست اگه کسی چیزی میدونه بگه لطفا
فکر کنم یه جایی می گفت طبقه ی هفتم پشت ناودان کله ی اژدها بود
البته اگر منظورتون لوکیشن فیلم هست اونو من هم بی اطلاع هستم ازش
اول از همه مرسی بابت پادکست عالی تون
بعدا اینکه نظر من درباره ی اسنیپ اینه : من معتقدم اسنیپ تا قبل از مرگ لی لی ادم واقعا بدی بوده ، همیشه سعی می کرده کاری کنه جیمز و دوستاشو اخراج کنن ( دقت کنین جیمز با بقیه اسلیترینی هادمشکل نداشت فقط با اسنیپ ) ، به جادوی سیاه علاقه داشته ، اصالت پرست بوده و معتقد بوده ماگل ها واقعا باید زیر سلطه جادوگر ها باشن ، اصلا به جون و منافع دیگران اهمیت نمیداده و لیاقت دوستی با لیلی رو هم نداشته … خلاصه اونجا که تو کتاب ۷ تو خاطرات اسنیپ دامبلدور با یه لحن تحقیر امیز بی سابقه ای بهش میگه ( حالمو به هم میزنی ) من خیلی بهش حق میدم
ولی بعد از مرگ لی لی بر اثر پشیمونی فقط میخواد کار هایی که کرده رو جبران کنه و از هری به خاطر لی لی محافظت کنه ولی بعید میدونم اسنیپ هیچوقت قلبا ادم خوبی بوده باشه … دلیل اخلاق بدش هم همینه
سلام
من پادکست رو گوش دادم ولی اشاره ای به اسنیپ نشده بود که
چطور ممکنه توی فصلی که محوریتش کلاس درس اسنیپه، در مورد اسنیپ حرف که هیچی، اشاره هم نکرده باشیم؟ 🙂
-به نظرم این مطلبِ ” لیلی، پتونیا و زبان گلها” الان جاش نبود که سنجاقش کنید. تو اون جایی که ما خاطرات بچگیهای اسنیپ رو میبینم باید میذاشتین.
_اون بازی ای که امید اولش گفت با اومدنش باعث شد بتونن فضای هاگوارتز رو درک کنن، چه بازیای بود؟! یعنی اسمش دقیقا.
_بچهها توی کتاب گفته بود که اینا میرن تو خوابگاه پسرا بعد میرن تو بخش سال اولیها. هر پایهای یه اتاق داره برای خواب. مثلا پایهی اول تو یه اتاق، پایهی دوم تو یه اتاق و… اینا هر سال اتاقشکن عوض میشه. من این بخش رو یادمه که خوندم تو کتاب. مثلا میگفت خوابگاه سال اولیها.
-دوستان نباید حساب کنین که طبق گفتههای کتاب و اسم کسایی که برای گروهبندی خونده شد، تعداد نفرات رو حساب کنید چون مثل اینکه همهی اسمها خونده نشد. مثلا لونا لاوگود. ما تو کتاب چهار با لونا آشنا میشیم ولی خب باید اون روز اسم لونا رو هم میگفتن دیگه. نگفتن ولی.
حالا یا این باگ کتابه، یا کلا اسم همهرو نگفتن.
-در مورد اون پلکان بزرگی که میگین آخر فیلم هفت اضافه شد فکر کنم توجیهش این باشه، اونجایی که ولدمورت و هری بعد از زنده شدن هری رو به روی هم وایستاون در واقع حیاط هاگوارتز نبوده و سالن ورودی بوده که خراب شده چون اگر دقت کنید گوشه و کنارا هم ستون میبینید که حتما ستونهای خراب شدهست و اون همه آوار هم قطعا برای سقف و دیوار هاست که ریخته و اون پلکان بزرگ در واقع همون پلکانیه که هرماینی تو فیلم ۳ قبل از شروع جشن ازش میاد پایین.
-اون تصوری که گفتین 《خانم رولینگ از جادوگرها تو ذهن ما درست کرد و چیز درستی هم بود》 باید بگم نه. اون تصوری که رولینگ درست کرد، یه تصور فانتزی و تخیلی بود. اتفاقا جادوگری دقیقا همون چیزیه که ما از قبل داشتیم. یه چیز سیاه و دارک. قدرتهاشون هم مثل قدرتهایی که توی کتابها نشون دادن اصلا نیست.
– جایگزین شومینه، هیمه سوزه. =)))
هیمه سوز.
– توی سایت ویزاردینگ ورلد، سوالهای هر کس با بقیه فرق نداره، شما هر بار که آزمون بدین یه سری سوال براتون میارن. شادی پرسید سوالهاش با امید باید حتما یکی باشه چون تو یه گروهن. خب شادی جان، اون سایت مگه از اول پیشگویی کرده که شما تو چه گروههای هستین؟!
-من اسنیپ رو دوست ندارم. =//
-به نظر من دامبلدور بُتی نبود که شکست. ما از یه دانبادور با صد سال سن خوشمون میومد و فهمیدیم که تو دوران هفده هجده سالگیش یه اشتباهات ریزی داشته و دیگه تموم شده. این باعث شکسته شدنش نمیشه.
-اون استنتاجهایی که از معجون زندگی فلاکتبار کردین، منتشر شده توسط خود خانم رولینگه یه خودتون گفتینش؟!
خیلی ممنون