از بین سه حیوان تأییدشدهای که دانشآموزان هاگوارتس اجازه دارند بهعنوان حیوان دستآموز همراه داشته باشند، وزغ طی سالهای متمادی با فاصلهٔ زیادی کمترین میزان محبوبیت را داشته و دارد. قرنها پیش، در دورانی که خشونت بیشتر بود، یعنی زمانی که از جادوگران و ساحرههای جوان انتظار میرفت خودشان چشمهای سمندر را برای استفاده در معجونسازی از حدقه بیرون بیاورند، معمولاً جعبههایی پر از وزغ را برای استفاده در معجونسازی و دیگر افسونها به مدرسه میآوردند. با گذشت زمان، وقتی وزارت جادو در خصوص حیوانآزاری قوانینی را وضع کرد (مفاد اجزای ۲۹-۱۳ منحصراً مربوط به مواد اولیهٔ معجونسازی و تهیهٔ آنهاست) بهتدریج چنین کارهایی ممنوع شد. وزغها که هیچوقت بهدلیل جذابیت خودشان موردتوجه قرار نگرفته بودند، رفتهرفته (بهصورت زنده) در هاگوارتس کمتر دیده شدند، مگر اینکه در محوطهٔ مدرسه آزادانه در حال جستوخیز و شنا باشند.
زمانی که هری برای تحصیل به هاگوارتس آمد، داشتن وزغ دستآموز نه نشانهٔ باحال بودن صاحبش بود و نه مرتبهٔ بالای او؛ اتفاقاً تاحدی مایهٔ شرمساری هم بود. ترِوِر1Trevor، وزغ نویل2Neville، بهجز اینکه عادت داشت مرتب گم شود، هیچ ویژگی ستودنیای برای نویل نداشت؛ و زمانی که سرانجام بیسروصدا به دریاچهٔ هاگوارتس پرید تا به همنوعانش بپیوندد، هم صاحبش نفس راحتی کشید و هم خود حیوان.
نظر جی.کی.رولینگ:
وزغ از دیرباز به جادوگری مرتبط بوده است و غالباً تصور میشد که مأنوس است. در طب سنتی جایگاه ویژهای دارد، خصوصاً برای مداوای زگیل (شاید بر مبنای اصل همساندرمانی در هومئوپاتی3شیوهای شبهعلمی که ساموئل هانمن، پزشک آلمانی، در سال ۱۷۹۶ میلادی ابداع کرد. کاربران آن معتقدند چیزی که علائم بیماری را در یک انسان سالم ایجاد میکند، میتواند همان علائم را در انسان بیمار درمان کند. م.). در قرونوسطا، یک وزغ بریتانیایی باید شانس زیادی میآورد که به مرگ طبیعی بمیرد، چون همیشه در این خطر بود که جوشانده شود، پودر شود، پوستش کنده شود یا درون کیسهای دور گردنِ انسانِ مریضی بسته شود.
چه خوب که قانون ها درباره ی رفتار با حیوانات نوشته شده. آخه پوست وزغ؟؟؟؟