راهنمای موارد:
🔴 حذفیات | 🟡 اشتباه | 🟢 سانسور |
🔴🟡 ص۴۴۷، خط ۴ از پایین:
بیگناه باشه. متوجه رفتار خودشون نبودن. از طرف دیگه، با دخالتشون میتونستن شانس فرار دوباره رو به بلک بدن. کاملا مشخص بود…
🔴 ص۴۵۰، خط آخر:
هری با عصبانیت گفت: «من ناراحت نیستم…
🔴 ص۴۵۲، خط ۱۳ از پایین:
اسنیپ به دامبلدور خیره نگاه کرد و زمزمهکنان گفت:
🔴 ص۴۵۲، خط ۹ از پایین:
اسنیپ یک قدم جلو رفت، نفسی کشید و گفت:
🔴 ص۴۵۴، خط ۴:
– ولی شما که حرف ما رو باور میکنین.
دامبلدور به آرامی گفت: «بله، باور میکنم…
🟡 ص۴۵۴، خط ۳:
دامبلدور که با چشمهای آبی روشنش نگاهش از هری به هرماینی معطوف شد و آرام آرام گفت:
🔴 ص۴۵۵، خط ۲ از پایین:
– هرمیون، چی…؟
هرمیون دست هری را گرفت و گفت: «بیا اینجا» و او را به سوی انباری…
🔴 ص۴۵۶، خط ۱۲:
…داریم به به دیدن هاگرید میریم…
هری به آهستگی گفت: «یعنی میخوای بهم بگی که ما همزمان هم اینجا توی گنجه هستیم و هم اون بیرونیم؟»
هرماینی در حالی که همچنان گوشش را به گنجه چسبانده بود گفت: «آره. مطمئنم خودمونیم. به نظر نمیرسه صدای بیشتر از سه نفر بیاد… چون زیر شنل نامرئی هم هستیم، داریم آرومتر راه میریم-»
حرفش را قطع کرد و همچنان با دقت گوش میداد.
«از پلههای جلوی قلعه رفتیم پایین…»
هرمیون روی یک سطل وارونه نشست…
🔴 ص۴۵۶، خط ۱۱ از پایین:
هرماینی زمزمهکنان گفت: «بهش میگن زمان برگردان…
🔴 ص۴۵۷، خط ۵:
…ابروهایش را در هم کشید. احساس کرد انقدر تمرکز کرده که هر لحظه ممکن است مغزش از کار بیافتد.
– دامبلدور گفت…
🔴 ص۴۵۷، خط ۳ از پایین:
…برگشت و به قلعه نگاهی انداخت و با صدای جیغمانندی گفت:
🔴 ص۴۵۹، خط ۱:
هرماینی زمزمهکنان گفت: «بیا یه ذره بریم جلوتر…
🔴 ص۴۵۹، خط ۱۴:
هری ناگهان گفت: «هرمیون، چطوره…
🟢 ص۴۶۴، خط ۴:
…من بدم نمیاد یه فنجون چای بخورم… یا یه لیوان بزرگ برندی.
🔴 ص۴۶۴، خط ۱۰:
هری به اطرافش نگاه کرد و به آرامی گفت:
🔴 ص۴۶۶، خط ۱۲:
با عصبانیت از هرماینی پرسید: «چطوری میتونی طاقت بیاری؟ چطوری دلت میاد همینجا وایسی و شاهد ماجرا باشی؟» لحظهای مکث کرد. «من همین الان میرم و شنلو میارم.»
🔴 ص۴۶۷، خط ۶:
…ناپدید شد. هرمیون با صدایی آرام گفت:
🔴 ص۴۶۸، خط ۴:
هری به آرامی گفت: «چرا، دیدمش…
🔴 ص۴۶۹، خط ۲ از پایین:
…دیگهای بکنیم!
– باشه بابا!
ماه از پشت ابر بیرون آمد…
🔴 ص۴۷۴، خط ۳:
…در سطح دریاچه خیره شده بودند. باکبیک که حوصلهاش سر رفته بود، دوباره به دنبال کرمها افتاد. هری به ساعتش نگاه…
🔴 ص۴۷۴، خط ۸ از پایین:
…پرواز کرد و در هوای تاریک اوج گرفت. هری با پاهایش…
🟢 ص۴۷۴، خط ۷ از پایین:
هرمیون کمر هری را محکم گرفته بود و هری صدایش…
🔴 ص۴۷۴، خط ۲ از پایین:
…را بشمارد. هری گفت: «اوه!» و سپس طنابها را محکم به عقب کشید…
🟢 ص۴۷۵، خط ۸:
چوبدسیتش را در آورد و در حالی که همچنان با دست چپش پشت ردای هری را گرفته بود، به بلک گفت: «برو عقب!»…
🟢 ص۴۷۵، خط ۹ از پایین:
کجمنقار گذاشت و از پشت هرماینی خود را به سمت هیپوگریف کشید. هری طناب را…
🔴 ص۴۷۶، خط ۶ از پایین:
بلک باکبیک را به سمت آسمان آزاد چرخاند و گفت:
براساس ترجمه: ویدا اسلامیه از انتشارات کتابسرای تندیس (چاپ چهلم)
استخراج: امید
طرح هنری: پاترمور
مرسی از سایت دنیای جادوگری
جالب بود برام