حذفیات و تغییرات:
صفحه ۱۳۳، پاراگراف یکی مانده به آخر:
…و هری از جا پرید.
– چی شد…؟
نفس هری در سینه حبس شده بود.
صفحه ۱۳۸، پاراگراف آخر:
وقتی اسم نویل لانگباتم، همان پسری که مدام وزغ خود را گم میکرد در فضای سرسرا پیچید…
صفحه ۱۳۹، پاراگراف دوم، خط ۲:
دختر دوقلو به نام «پتیل» و «پتیل»…
صفحه ۱۴۰، پاراگراف آخر، خط ۳:
هاگرید با دیدن هری انگشت شستش را برای او بالا برد. هری هم به او لبخند زد.
همان پاراگراف، خط ۵:
قورباغهی شکلاتی در قطار دیده بود…
صفحه ۱۴۱، خط اول:
اکنون تنها چهار دانشآموز دیگر باید گروهبندی میشدند. «دین توماس» پسر سیاهپوستی که قدش از رون هم بلندتر بود، مثل هری به میز گریفیندور پیوست.
صفحه ۱۴۲، پاراگراف اول، خط سوم از پایین:
هری از همهی غذاها به جز آبنبات نعنایی مقداری در بشقابش ریخت…
صفحه ۱۴۴، خط دوم از پایین:
هرماینی و پرسی با هم سرگرم گفتگو در مورد درسها بودند.
صفحه ۱۴۷، قبل از شعر:
و تمام مدرسه با صدای بلند خواندند:…
صفحه ۱۴۷، پاراگراف یکی مانده به آخر:
به دنبال پرسی از میان جمعیت پر سر و صدا حرکت کردند.
صفحه ۱۴۸، خط ۷ از پایین:
بدعنق زبان خود را درآورد و در رفت، عصاها را روی سر نویل انداخت. همگی صدای در رفتن او را شنیدند و هنگام فرار کردن لباس زرهپوشها را انداخت و رفت.
صفحه ۱۴۹، وسط صفحه:
رون در حالی که پردهی تختش را کنار میزد به هری گفت: «غذای خوبی بود، مگه نه؟»
صفحه ۱۴۹، خط ۷ از پایین:
اسلیترین برود، زیرا که سرنوشت او در آن گروه است. هری به دستار گفت که نمیخواهد به اسلیترین برود. دستار سنگین و سنگینتر میشد.
صفحه ۱۴۹، خط ۳ از پایین:
و بعد انفجاری از نور سبز رنگ رخ داد و هری را عرق کرده و لرزان از خواب بیدار کرد.
اصطلاحات:
Peeves: بدعنق
نکات بیشتر:
- نام اصلی شبح گریفیندور باید بهصورت «نیک تقریبا بیسر» ترجمه میشد. در ادامه شیمس فینیگان از او میپرسد «چطور ممکنه که تقریبا بیسر باشی؟» و این حرف او باعث میشود نیک حالت سر خود را به بچهها نشان دهد.
- نام شیمس فینیگان به اشتباه سیموس فینیگان نوشته شده است.
- اشاره به دین توماس و توصیف ظاهر او به علت طولانی بودن فصل، فقط در نسخههای آمریکایی کتاب بوده و به همین دلیل در ترجمهی کتابسرای تندیس هم به چشم نمیخورد.
براساس ترجمه سعید کبریایی از انتشارات کتابسرای تندیس
طرح گرافیکی مطلب: Vladislav Pantic
ولی تو فیلم هرماینی این سوالو از نیک تقریبا بی سر میپرسه
خیلی ازتون ممنونم
وقتشه برم فصل هفتو ویرایش کنم.
سلام وقت بخیر … خیلی ممنون از زحماتی ک واسه پاتر هدا می کشید … یه سوال داشتم بچه هایی ک تو خانواده ی جادوگری بزرگ میشن مث مالفوی یا رون اینا خوندن و نوشتن رو کی و کجا یاد میگیرن؟ من خوندم چن بار کتابارو ولی حس میکنم اشاره نشده هری مجبور بوده ک بره مدرسه ماگلا ولی خانواده ای مث خانواده مالفوی فک نکنم اجازه بدن درسته؟
سلام راستش این سوال برای من هم پیش اومده بود
فکر کنم پدر و مادرشون بهشون یاد می دن
رولینگ تو یکی از داستانهای کوتاه (یا شاید هم یه مصاحبه) به این سوال جواب داده. خانواده های جادوگری بچه ها رو تا قبل از ۱۱ سالگی یا به مدرسه مشنگها میفرستن و یا مثل خانواده ویزلی توی خونه بهشون خوندن و نوشتن یاد میدن
این دقیقا سوال من هم بود:)
سوال با حالی بود ولی یا خودشون بهشون یاد میدن یا میفرستن مدرسه ی ماگلا
یه دق فکر کنید دراکو تو لباس فرم مدرسه ی ماگلا
مک گونگال فیلم جانوران با مک گونگال داستان صرفا شباهت اسمی هستن و اون
خیلی ازتون ممنونم.