در یازدهمین قسمت از پادکست لوموس سراغ اولین بازی کوییدیچ هری پاتر و رویارویی او با تیم اسلیترین میرویم. در ادامه صحبت ما درمورد فصل یازدهم کتاب سنگ جادو، از شجاعت هرماینی گرنجر و نجات هری از خطر مرگ هم صحبت میکنیم.
پیش از این به شما گفته بودیم که در لوموس به جای مطالعهی کتاب، در مورد یک فصل از داستان کتابهای هری پاتر با هم صحبت میکنیم، ناگفتههای ماجرا را تحلیل میکنیم، بخشهای مختلف داستان و شخصیتها را به هم وصل میکنیم و به عمق قصه میرویم.
اسپانسر این قسمت از پادکست لوموس فروشگاه فانتازیو است.
لطفا جهت ارتقای کیفیت پادکست لوموس و انتقال دیدگاههای خود به ما در این پرسشنامه کوتاه شرکت کنید.
همزمان با پخش هر قسمت از پادکست لوموس، یک سری مطلب کاملا جدید هم در مرکز دنیای جادوگری منتشر میشود. عضو ثابت این مطالب حذفیات و سانسورهای ترجمهی کتابهای هری پاتر در ایران است که به همت مترجمهای سایت آماده شده.
حذفیات ترجمه هری پاتر
در این بخش تمام حذفیات و سانسورهای ترجمهی فارسی کتابهای هری پاتر در ایران را منتشر میکنیم. ضمن احترام به مترجم و ناشر ایرانی، با توجه به قوانین موجود در کشور بخشهایی از کتاب حذف شده یا بخاطر خستگی مترجم محترم از دست رفته و ترجمه نشده. ما برای کامل کردن تجربهی شما از دنیای شگفتانگیز جادویی هری پاتر، تمام این بخشها را استخراج کردیم و در این بخش در کنار هر قسمت از پادکست لوموس آنها را منتشر میکنیم.
برای مطالعه حذفیات فصل یازدهم از کتاب هری پاتر و سنگ جادو اینجا را کلیک کنید.
داستانهای حاشیهای مرتبط با فصل
جی.کی.رولینگ در کنار هر فصل از داستانهای هری پاتر، یک یا چند داستان حاشیهای و کاملا جدید مرتبط با آن را در سایت رسمی دنیای جادوگری منتشر کرده است. ما پیش از این داستانهای مربوط به این فصل را ترجمه کرده بودیم و حالا در کنار این قسمت از پادکست با مطالعهی آنها میتوانید به درک بیشتری از این داستان و گفتگوهای مربوط به آن برسید. توصیه ما به شما این است که علاوه بر مطالعهی همزمان کتاب با ما، این داستانهای حاشیهای مرتبط و جذاب را هم مطالعه کنید.
داستان مرتبط با فصل ده: جشن هالووین از کتاب هری پاتر و سنگ جادو:
– چهل شاگرد اولیه
جهت تهیه کتاب «شمشیر در سنگ» با ترجمه حسین غریبی از نشر روزنه اینجا را کلیک کنید.
جهت ارتباط با ما میتوانید از طریق podcast@wizardingcenter.com یا توییتر و اینستاگرام در ارتباط باشید.
اسپانسر: فروشگاه فانتازیو
اجراکنندگان: خشایار، شادی، امید و میلاد
مترجم: حسین غریبی
آهنگساز: علی خانی
طرح کاور: Jim Kay
ارائهای از وبسایت مرکز دنیای جادوگری و دمنتور
یه دوتا اشتباه لپی شد که لازم بود بگم یکیش این بود که میلاد گف توی کتاب شاهزاده دورگه الیشیا توی تیم کوییدیچ بود که توی اون سال مهاجمای گریفندور جینی و کیتی بل و یه نفر به اسم دملزا رابینز بود که با جینی خوب پرواز میکرد یه جایی هم گف تو فیلم ۶ استاد جلیلوند جای ولدمورت بود که توی اون فیلم اصلا ولدمورت و صداش حضور نداش و فیلم هفت بود که استاد جلیلوند جای ولدمورت حرف میزد
از دوبله ها هم که نگم که دلم خونه هرچه قدر اون دوتا دوبله های اول خوبو نوستالژی بودن ما بقیش پرغلط و تلفط بد و سانسور و غیرس.
در کل اینکه مرسی که همچنان پرقدرت جلو میرید
راجب دوبله ها حرف زدین باید اشاره ای هم کنین به دوبله قدیمی فاجعه قسمت سوم که کل فیلم رو سانسور کرده بودن و فیلم دوبله شده نهایتا ۲۰ دقیقه بود یادمه تنها ارتباط ام با دنیای جادویی فیلم ها بود و واقعا عاشق قسمت اول و دوم بودم بعدش کل ویدیو کلوپ های شهر رو گشتم تا قسمت سه رو پیدا کردم اولش تعجب کردم که چرا یه سی دی عه با شوق و ذوق رفتم خونه و شروع کردم به دیدن و نهایتا یکی از بزرگ ترین سر خوردگی های عمرم رخ داد خیلی ناراحت شدم که چرا قسمت سوم اینطوریه و من اینهمه زجر کشیدم تا پیداش کنم نمیدونستم مشکل از دوبله اس و اینطوری بی منطق سانسور شده و مشکل رو زیر سر مجموعه گذاشتم و دلسرد تا چند سال هری پاتر رو کنار گذاشتم… تا چند سال گذشت و اینترنت پر سرعت اومد و نسخه اصلی فیلم هارو دیدم و عصبی از دست گروه دوبلاژ فیلم سوم تبدیل شد به محبوب ترین فیلم برام از مجموعه هری پاتر.
شما تنها نیستید 🙂
منم تا وقتی که به دنیای آزاد دسترسی پیدا کنم و نسخه اصلی رو ببینم، از فیلم سه به شدت سرخورده شده بودم و از نظرم یک فاجعه تمامعیار بود. بعداً که دیدم شد جزو محبوبترینهام تو سری فیلما. واقعاً هم نمیفهمم چرا اونقدر سر و ته اون فیلم رو زده بودند بیوجدانا.
خیلی عالی بود. باید بگم که البته طبق محاسباتم و زمان داستان. الآن آلبوس سوروس باید سال سوم تحصیلی خود را بگذراند.
سلام
ممنون بابت این اوقات خوبی که برامون میسازین ، بابت وقتی که برای خوندن کامننتها میذارید و با این کار این حس رو به مخاطب میدین که یه جورایی توی پادکستها شریکه 🙂 و نه فقط شنونده. 🙂
در مورد این که دامبلدور چرا اساتید خوبی رو برای درس دفاع در برابر جادوی سیاه انتخاب نمیکنه ( و حتی لوپین که بهترین اون ها بود در این چند سال، شرایطش جوری بود که بیشتر از یک سال نمیتونست تو هاگوارتز تدریس کنه)، دامبلدور این طلسمی که ولدمورت روی این شغل گذاشته رو به یک موقعیت تبدیل کرده … برای کسانی که می خواد چهرهی حقیقیشون رو به جامعهی جادوگری نشون بده توی این مقام میذاره …
به همین دلیل بود که اسنیپ تنها در سال ششم و با توجه به نقشهی دامبلدور این پست رو گرفت با این که همیشه عاشق این کار بود …
ممنون و خشته نباشید. این قسمت هم مثل قبلی ها عالی بود.
الان دلم می خواد یه مجموعه کتاب هری پاتر باشه با ترجمه ی حسین غریبی.
کتاب صوتی باشه با صدای شادی.
کامنت خوندن باشه با صدای امید.
انتقاد کردن و پیدا کردن کنج کاوانه باشه با زحمت و صدای میلاد.
و جک گفتن باشه با صدای خشایار.
راستی! لطفا بازم آقای غریبی رو به عنوان مهمان بیاورید!!!!
قطعا اتفاق خوبیه حضور دوباره حسین غریبی
فقط یه لطف کنید دفعه بعد که اومد کیفیت صداشو بهتر کنید. من چه تو اون قسمت چه تو روم کلابهاوس به زحمت میتونستم متوجه بشم صداشون رو.
بهترین پیشنهاد رو دادی.
سلام من هر چه قدرم شما از اسنیپ طرفداری کنید بازم ازش خوشم نمیاد. در کتاب سوم بخاطر این که نویل در درس معجون ها ضعیف بود اسنیپ تا حد شکنجه آزار دادش. عوض این که با خوشرویی مشکل درسشو حل کنه میاد اونطوری پیش همه تحقیرش میکنه در حالی که میتونست خوشرفتار باشه مثل لوپین.
موضع من در مورد «فرزند نفرینشده» همون مثل معروف «مرحوم اشتباه کرد، ما به احترامش سیاه میپوشیم» هست.
فرزند نفرینشده جزو دنیای هری پاتر نیست.
خوبه شما فرزند نفرین شده رو حساب نمیکنین من که حتی اون تیکه ۱۹ سال بعد آخر کتاب ۷ رو هم جز دنیای هری پاتر حساب نمیکنم چون اونجا نوع نگراش و مدل نویسنده فرق کرده بود و بنظرم انگار اضافه شده بود.
دقیقاً به نکته خوبی اشاره کردید.
خشت اول فرزند نفرینشده تو همون فصل کذایی ۱۹ سال بعد آخر کتاب ۷ گذاشته شد و تو اون نمایشنامه در چند پرده تا ثریا کج رفت. حالا دوستان میگن که تئاترش رو باید دید و …
ولی شکوه و کیفیت اجرا هرچقدر هم بالا باشه چیزی از بد بودن نمایشنامه کم نمیکنه.
سلام
خیلی خوب گفتین ! =)) دقیقا همینه! :دی
از همون چیزایی که تو پادکست گفته شد، باز هم معلومه تنها نقش رولینگ در نگارش نمایشنامه این بوده که جلوی اینو که بیشتر از این به آیندهی شخصیتها و دنیای جادویی گند بزنن بگیره! مثل همون مورد که اصرار داشته مدیر هاگوارتز در اون مقطع زمانی کی هست و …
سلام و خسته نبیاشید
به نظرم فرزند نفرین شده نقض می کنه ایده ای رو که خود رولینگ تو کل کتابهاش دنبال کرده و وان این بود که ولدمورت برای جاودانه شدن تلاش میکرده و بچه دار شدن رو اصلا جاودانگی نمیدنست و کسی رو هم در حد و شان خودش نمیدونست این همه کاراهای بد کرد که هورکراکس درست کنه و تو همه کتاباش مارو دنبال این ایده کشوند اصلا خود اسم و عنوان فرزند نفرین شده با مطالبی که از رولینگ خوندیم در تضاده و هرکسی که کتابهای هری پاتر رو خونده و دوس داشته نمیتونه فرزند نفرین شده رو ادامه اونا بدونه هرچند یه چیزیه که هست دیگه وخیلی بده اما کاش….
یک اسپین آف درباره میلاد و سعید کبریایی درست کنید.
همه ایراد می گیرن ، میلاد میگه ای جانم…ای جانم
شاید هاگرید پالتوش رو با افسون گسترش پذیری جادو کرده
افسون گسترش برای جا دار کردنه نه بزرگ کردن
شاید هاگرید پالتوش رو با افسون گسترش پذیری جادو کرده اینطوری دیگه لازم نیست حتماحیونات زیادیکشته شده باشن .
از اسنیپ خیلی بعیده که خودش باوجود اینکه به درمان دامبلدور و لوپین کمک میکرد برا یه بانداژ از فیلیچ که فشفشه هست کمک بگیره
سلام
افسون گسترش پذیری بیرون چیزها رو بزرگ نمیکنه فقط داخلشون رو بزرگ میکنه! و چون وقتی هاگرید پالتوش رو میپوشیده هنوز همه اون رو به ابعاد طبیعی اش می دیدن پس معلومه که داخل و بیرون پالتو هردو حداقل به سایز طبیعی هاگرید بودن! 🙂
آره منم این نکته همیشه برام سوال بود! توی کتابای اول نه تنها هری خیلی از چوب دستی اش استفاده نمی کرد و نهایت استفاده ای که ازش میکرد این بود که بکندش تو دماغ غول بیابونی، جادوگرای بزرگسال هم خیلی از کارها رو به صورت دستی و بدون استفاده از جادو انجام می دن! با توجه به قابلیتها و توانایی های اسنیپ، قاعدتا نباید درمان پاش پروسه ی طولانی ای داشته باشه و به نوار زخم بندی (!) معمولی نیازی داشته باشه ! حتی اگه بزاق پشمالو سمی هم بوده باشه، بازم معتقدم که با توجه به چیزهایی که در طول داستان از اسنیپ متوجه میشیم، میدونیم که توانایی درمان این زخم رو با مهارتی نزدیک به مهارت مادام پامفری داره!
سلام بچهها! خسته نباشید بابت این اپیزود✨ به عنوان یک Broadway nerd () دربارهی تئاتر هری پاتر و نمایشنامهش میخواستم بگم که خیلی طبیعیه که با خوندن کتاب فرزند نفرین شده حس خوبی نداشته باشید. منم نداشتم. ولی داستانها و موضوعاتی که قراره روی صحنه اجرا بشه خیلی با فیلم و رمان متفاوته و خیلی جاها نیازه احساسات و درامای قضیه رو بیشتر کنن تا مخاطب جذب بشه و نمایش کشش داشته باشه؛ به خصوص اگر موزیکال باشه. ماها فقط وقتی که تئاتر رو ببینیم میتونیم قضاوت کامل داشته باشیم و همونطور که میلاد هم اشاره کرد، تئاترش چندین برابر بهتر و خفنتر از کتابه. بیاین امیدوار باشیم که مثل همیلتون، هری پاتر هم تبدیل به فیلم تئاتر بشه و ماهایی که این ور دنیا زندگی میکنیم هم بتونیم ببینیمش و لذت ببریم
راستی کاش کامنتا و ریویوهای اپل پادکست رو هم بخونید و چک کنید :((((
سیما جان مطمئن باشین که نظرهای اونجا رو هم همیشه میخونیم.
دامبلدور میدونسته کوییرل مشکوکه. برای همینم تو خاطرات شاهزاده کتاب هفتم دامبلدور به اسنیپ گفت که حواست به کوییرل باشه:
” ?Dumbledore turned a page, and said, without looking up, “Keep an eye on Quirrell, won’t you
در رابطه با مودی هم بارتی کرواچ گفت که مودی رو با خودش به هاگوارتز آورده تا عادت ها و خاطراتش رو یاد بگیره. برای همینم دامبلدور متوجه نشد تا زمانی که هری از قبرستان برگشت. اون موقع بارتی انقدر هیجان زده بود که یه کاری غیر از عادت مودی انجام داد. هری رو از اونجا دور کرد.
سلام میخوام جواب این سوالمو بگیرم لطفا هرکی میدونه جواب بده یا توی بخش بعدی در بارش حرف بزنین.
کویریل با این که دامبلدور میدونست میخواد سنگ جادو رو بدزده چرا گذاشته بود که تو مدرسه تدریس کنه؟
مگه دامبلدور تو کتاب هفتم به اسنیپ نمیگه که حواست به کویریل هست؟؟؟
آخه چرا باید قبول کنه که اون تو مدرسه باشه تا سنگ هم با خطر دزدیده شدن مواجه بشه؟؟؟
شاید بگین اون مجبور بوده چون کسی برای تدریس دفاع در برابر جادوی سیاه داوطلب نمیشده و دامبلدور مجبور بوده!!!
در حالی که من فکر نمیکنم که خطر دزدیده شدن سنگ جادو کم ارزشتر از درس دفاع در برابر جادوی سیاه بوده باشه. لطفا منو قانعم کنین…
سلام
باید بگم که دامبلدور همیشه یه جور نامحسوسی دیگران رو در جهت پیشبرد نقشهی خودش سر کار میذاره. همیشه رفتارش یه جوریه که انگار از هیچی خبر نداره ولی در حال پیشبرد یه نقشهی بزرگه ! با این که دامبلدور محبوب همهمون هست بیشک؛ ولی باید اینو قبول کنیم از همه توی پیشبرد نقشهاش یه جورایی استفاده میکنه بیاینکه خودشون روحشون خبر داشته باشه! ( و چون نقشههاش همیشه به صلاح همه است، شاید نشه گفت سوءاستفاده!)
قطعاً با توجه به همه چیزایی که ما میدونیم و دامبلدور بهتر از ما میدونه، بهترین راه جلوگیری از دزدیده شدن سنگ جادو، نگهداری اون توی هاگوارتزه! و این کار نه تنها امنیت سنگ جادو رو تأمین میکنه که باعث میشه مجرم هم گیر بیفته! کاری که نه وزارتخونه انجامش میداد و نه گرینگوتز میتونست ازش جلوگیری کنه، با این نقشه اتفاق افتاد ! و میتونم بگم نه فقط مواجههی هری با آینهی نفاق انگیز و اطلاعات پراکندهای که از هاگرید به دست آوردن، گرفتن سنگ جادو از بانک توی اون روز و ساعت مشخص جلوی هری هم خودش جزو نقشهی دامبلدور بوده. کل این ۷ کتاب نقشهی دامبلدور بود همینطور که جانوران شگفتانگیز هم هست …
من بیشتر از هر چیزی منتظرم که بعد از اتمام فیلمهای جانوران شگفتانگیز، رولینگ کتاب زندگی و دروغهای آلبوس دامبلدور که ریتا اسکیتر بعد از مرگ دامبلدور منتشر کرد و منتشر کنه! از اولین باری که اسم این کتاب رو تو مجموعهی اصلی خوندم، دلم میخواد بخونمش … و اومدن مجموعهی جانوران شگفت انگیز این امید رو به من داد که بالاخره جیکی رولینگ جانم این کتاب رو هم در اختیار ما میذاره 🙂
من با نظر شما موافقم و علاوه بر این داملبدور به آینه ی نفاق انگیز (به قول خانم اسلامیه) اعتماد داشت و می دونست که کوییرل نمی تونه با وجود اون آینه نمی تواند به سنگ برسد.
سلام
اون که البته ولی شاید بهتره بگیم که دامبلدور به خودش و فکرهای بکرش بیشتر اعتماد داره . درمورد همون کاری که با آینه کرده بود ، به هری گفت:
My brain surprises even me sometimes ! 🙂
الهی به امید تو!
لوموس ماکسیما!
قبل از این که شروع کنم یه درخواستی ازتون داشتم. اگه میشه قابلیت استفاده از ایموجی رو هم به بخش کامنتا اضافه کنید.
۱. اولین چیزی که توی پادکست دربارش صحبت کردین مرلین بود. خانم رولینگ تاریخ جادوگری بریتانیا رو بر اساس افسانه شاه آرتور و همون کتاب شمشیر در سنگ نوشته. خودم این کتابو هنوز نخوندم ولی می دونم اقتباس های زیادی ازش شده. یکی از بهترین تجربه هایی هم که از داستان مرلین و شاه آرتور داشتم بازی Stronghold: Legends بوده که از سری جنگ های صلیبیه و به خوبی این داستانو توی یه بازی استراتژی نشون داده. توصیه می کنم حتما بازی کنید.
۲. بحث درباره فرزند نفرین شده یه بحث پایانناپذیر بین پاترهداست که هیچ وقت به نتیجه ای نمیرسه. من نمایشنامه رو خوندم و با وجود تمام حفره های داستانی و باگهاش ازش خوشم اومد. ولی حتی اگه ازش بدم هم میومد نمیشد به حسابش نیارم. چون خود خانم رولینگ تاییدش کرده و توی داستان ها و متن های سایت ویزاردینگ ورلد بهش استناد میشه. پس اصلا اصلا اصلا نمیشه و امکان نداره که بگیم این تئاتر جزئی از این دنیا نیست. به حساب نیاوردن این تئاتر درست مثل اینه که یه هوادار استار وارز از فیلم ۷ و ۸ و ۹ خوشش نیاد. بعد بگه چون فیلمای خوبی نبودن پس جز دنیای استار وارز نیستن…
۳. واقعا از مترجم پرتو اشراق بدتر مترجم دوبله جدید تاینی موویزه. یه مشت مشنگ نشستن ترجمه کردن. علاوه بر کارای عجیب، رویا، تمرین، تردستی و چشم بندی یه بخشهایی رو کلا برعکس ترجمه کردن. توی دوبله جانوران شگفت انگیز که شبکه نمایش هر سال پخشش می کنه هم کلماتی مثل تردست و شعبدهباز جایگزین شده. بعد حالا صدا و سیما بگیم مجبور بودن این جوری ترجمه کنن. تاینی موویز که هر چند وقت یه بار سایتشون بسته میشه و اصلا قانونی نیستن چرا این جوری ترجمه کردن؟
۴. درباره ترجمه اسم فصل هم فکر کنم چون آقای کبریایی به برنامه Match of the Day و آقای گری لینهکر خیلی علاقه داشتن اسم فصلو گذاشتن روز مسابقه.
۵. هاگرید عاشق موجودات جادویی و خطرناک بود. در کل کاری با موجودات عادی نداشت. به خاطر همین فکر نمی کنم موجودات غیرجادویی براش اهمیتی داشته باشه. پالتو رو هم به احتمال زیاد با انگورجیو بزرگ کرده.
۶. اسنیپ این جوری نبوده که همیشه توسط جیمز و سیریوس تحقیر بشه. اون خاطره تحقیر به خاطر این اینقدر براش بولد بود چون اونجا به لیلی اون فحشو داد. اینو برای چهارمین بار میگم که اسنیپ بین اسلیترینیها به خاطر استعداد توی معجون سازی و طلسم های زیادی که بلد بوده و مهارت بالاش توی جادوی سیاه اصلا تحقیر نمیشده و اتفاقا همه دوستش داشتن. دانش آموزای بقیه گروها همیشه باهاش مشکل داشتن. (به خاطر علاقش به جادوی سیاه و این که بعدا می خواسته مرگخوار بشه) اونم شاید به همین خاطر وقتی معلم شد تصمیم گرفت این جوری تلافی کنه. مخصوصا اگه طرف مقابلش پسر جیمز باشه.
۷. نوار زخم بندی ظاهرا همون بانده و ترجمه درستی هم نیست. مثل اینه که مترجم به جای کلمه واضح “نشستن” ترجمه کنه “جلوس کردن”. نوار زخم بندی کلمه ای نیست که به گوش ما خورده باشه. به خاطر همین به نظر من میشه به آقا سعید گیر بدیم.
۸. هری در کل انگار زیادی دوست داره سر چیزای مهمش شرط ببنده. یه جای دیگه که یادم نیست کجای کتاباست هم حاضر بود سر نصف طلاهای گرینگوتزش شرط ببنده.
۹. یکی از شخصیتهایی که من همیشه خودمو به جای اون تصور می کردم لی جردنه. چون خودمم دوست دارم گزارشگر فوتبال بشم و به این کار علاقه دارم به خاطر همین همیشه خودمو جای گزارشگر کوییدیچ تصور می کنم و به این فکر می کنم چی می شد منم می تونستم کوییدیچ گزارش کنم.
۱۰. اون جایی که هرماینی به پروفسور کوییرل برخورد می کنه هم فکر کنم به خاطر نامحرم بودن کوییرل ممیزی خورده. ستاد توجیه کردن ترجمههای اشتباه استاد کبریایی کبیر. (ایموجی خنده)
۱۱. درباره گوی زرین هم فعلا چیزی نمیگم. چون که It Opens At the Close
12. آلیشیا اسپرینت توی این کتاب سال سومی و هم سن فرد و جرج و آنجلیناست. توی کتاب ششم هم مهاجمای گریفیندور جینی ویزلی و کیتی بل و دملزا رابینز هستن. نمی دونم خانم رولینگ چه اصراری داشته که همه مهاجما دختر باشن.
۱۳. به نظر من دامبلدور عمداً این اسرار سری رو به هاگرید می گفته که هاگرید هم کم کم ناخواسته هری رو از مسئولیتی که به عهدشه آگاه کنه. چون هری هم خودش آخر این کتاب میگه که انگار دامبلدور خودش می خواست هری رو به سمت سنگ جادو و ولدمورت هدایت کنه.
۱۴. هاگرید به این خاطر به اسنیپ اعتماد داره چون خودشم مثل اسنیپ وقتی هیچکس بهش اعتماد نداشت دامبلدور بهش اعتماد کرد و بهش اجازه داد شکاربان و کلیددار بشه. قطعا هاگرید می دونه دامبلدور به آدم اشتباهی اعتماد نمی کنه. استادهای دفاع در برابر جادوی سیاه هم دامبلدور دربارشون چاره ای نداشت. یه جایی هرماینی از هاگرید می پرسه اگه لاکهارت یه شیاده چرا دامبلدور اونو استاد کرده. هاگرید هم میگه اون تنها گزینه برای استاد شدن بود. می تونیم بگیم چون این درس طلسم شده همه می ترسن استادش بشن. درباره اعتماد به مودی تقلبی هم باید بدونیم که ولدمورت پشت این قضیهست. به قول امید ولدمورت اون قدر جادوگر بزرگی بوده که بدونه چجوری توی هاگوارتز نفوذ کنه.
اینم از کامنت طولانی من. خیلی ممنون که تا اینجا خوندین.
نوکس…!
در رابطه با سومین بخش دیدگاهتون باید بگم که اون دوبله کار موسسه ی هنرنمای پارسیان هستش و محروم تاینی موویز که شما ازش دانلود کردین فقط دوبله رو با نسخه بدون س.انسور سینک کرده و نکته دیگه تو دوره انتشار فیلم های هری پاتر بحث های شیطان پرستی بودن این مجموعه و … خیلی خیلی پخش شده بود و حتی با پخش این مجموعه از شبکه نمایش انتقاداد بسیار زیادی از تلویزیون شد که چرا ترویج میکنه و … این بحث ها باعث شده بوده که روی موسسه دوبله کننده اثر فشار بیاد که درست ترجمه نکنن و از هر لفظی مرتبط با جادو دوری کنن
سلام دوستای عزیز!
اول درباره کتاب فرزنده نفرین شده میخوام نظرم رو بگم. من اون کتاب رو بر خلاف بعضی ها خیلی دوست داشتم و خوشم اومد،البته اصلا هم سطح با اصلی ها حسابش نمی کنم.شخصیت بزرگ سالی هری خیلی فرق داشت با اون چیزی که همه مون تو ذهنمون داریم.
هری تو این کتاب توی وزارت سحر و جادو کار میکنه درحالی تو دوران مدرسه قصد داشت کاراگاه بشه (به همین دلیل باید درس معجون سای رو انتخواب می کرد).
شخصیت دلفی دهنم رو سرویس کرد! بچه ی ولدمورت و بلا!!؟!
در باره دوبله فیلم ها من خودم یک کم متوجه شده بودم که چرا توی دوبله کلمه جادوگر نشنیدم.اما واقعا توجه نکردم که جادوگر رو به طر دست تغیر دادنآخه چرا آخه چرا؟؟
نوار زخم بندی،باند یا هر چیز دیگه یی ؛به قول رون:«مگه تو جادوگر نیستی؟» پس چه نیازی به نوار زخم بندی هست وقتی با یک معجون یا یک جادوی کوچیک می شد درست بشه.
تو بای کوییدیچ گفتید که دختر و پسر جدا نیستند. من ی جایی خوندم که جینی عضو تیم کوییدیچ دختران هست. پس شاید فقط توی مدرسه دختر و پسر جدا نیست چون بازیکن ها هم انقدر زیاد نیستن که بشه تیم جداگانه براشون بذارن.
البته تو جام جهانی کاملا متمئن نیستم که همشون پسر بوده باشند شاید شما بهتر بدونید.
ممنون از توجه تون
و خسته نباشید ویژه برای تیم لوموس.
هری رئیس اداره اجرای قوانین جادوییه. سازمانی که سازمان کارآگاهان زیر نظرش کار می کنه. هری قبلا کارآگاه بوده. ولی حالا ترفیع گرفته و رئیس شده.
اون تیمی که جینی داخلش بازی می کرد تیم هالی هد هارپیز اسمشه که فقط دخترا رو می پذیره. ولی تیمای دیگه این جوری نیستن.
وای من کلی پوکر فیس تو کامنتم گذاشته بودم چرا پاک شددد:((((((((
سلام به تیم پادکست خسته نباشید. مثل همیشه عالی هستید .
همیشه فصل هایی از کتاب ها که مسابقه کوییدیچ برگزار میشه رو خیلی دوست دارم فکر کنم بخش بیشترش هم بخاطر گزارش فوق العاده لی جردن باشه :))
ولی واقعا خیلی جالبه که یه چیزایی رو اینجا میخونیم و اصلا از نظرمون مهم نیست ولی چند فصل دیگه یا حتی چند کتاب دیگه میفهمیم که مهم هستند و این شیوه نوشتن خانم رولینگ شگفت انگیزه …
خب همه نکات رو توی پادکست گفتید چیزی ندارم بگم .
حسابی خسته نباشید ✌⚡
فرزنده نفرین شده بعضی جاهاش خیلی جالب و قشنگ بود و بعضی جاهاشم اعصاب خرد کن و مسخره بود. ولی حتی اگه فرض کنیم این یه نمایش نامه مزخرفه بازم دلیل نمیشه اونو جزو دنیای هری پاتر به حساب نیاریم چون رولینگ اونو تایید کرده و ما چه خوشمون بیاد و چه خوشمون نیاد باید اونو قبول کنیم. بالاخره رولینگ خالق این دنیاس و همه کاره محسوب میشه.
واقعا ممنون.این قسمت هم مثل همیشه بی نظیر بودین.
این فصل به نظرم نکته و چیز خاص زیادی برای گفتن باقی نذاشت چون محوریتش کوییدیچ(یا به قول استاد روز مسابقه) بود.
خسته نباشید.
خب سلام دوباره
این دومین کامنتی هست که برای این اپیزود می زارم و دلیلش اینه که قبلا یکی رو تو کست باکس می ذاشتم اما الان نمی تونم توی کست باکس بزارم.
خب، درباره ی کتاب فرزند نفرین شده باید بگم که این کتاب رو اگر کتابی جزو مجموعه ی هری پاتر نبینیم کتاب خوب و مفهومیی هست اما اگر جزو مجموعه بدانیم می توان اینطور توصیف کرد که مانند کتاب های قبلی قوی نیست. اما در کل کتاب خوبیه و صحنه ها احساسی خوبی داشت. درباره ی اینکه ما چه خوشمون بیاد چه نه باید جزو مجموعه در نظر بگیریم باید بگم که کاملا درسته. این رو می توان با یه مثال توضیح داد. مثلا کدوم یک از ما مرگ سدیک، سیریوس، سوروس یا…. رو دوست داشت؟ کدوم یک از ما خوشحال شد و از اون قسمت داستان خوشش اومد؟ فکر نکنم کسی باشه! پس شاید توی داستان قسمت هایی باشه که از نظر ما خوب نوشته نشده یا اگر ما باشیم یه طور دیگه می نوشتیم اما نمی توان کاری کرد و ما به جای نوسنده نیستیم.
و مطلب بعدی که می خواستم بگم این بود که لطفا بازم پشت صحنه های پادکست ها رو توی اینستا بزارید خیلی جالب بود. می تونیم تصویرتون رو ببینیم. خداروشکر من تصویرتون رو همون طوری مجسم کرده بودم که هست.
ممنون از شما و خسته نباشید! با قدرت پیش به جلو مثل همیشه.
به امید روزی که بگیم
?after all thus time (پادکست لوموس رو می سازید؟)
( وشما بگید) always
سلام دوست عزیز
درمورد پذیرفتن داستان فرزند نفرین شده ، میشه گفت یه چیزیه که بیخ ریشمونه! دیگه نمیشه کاریش کرد … ولی من بالاخره یه روزی از نزدیک و حضوری از رولینگ خواهم پرسید آخه چرا ؟؟؟؟!!!!!!!
اگر قرار به سفرهای زمانی طولانی مدت اینجوری و تغییر و دستکاری تاریخ بود، میشد به زمان تولد ولدمورت برگشت و یا همون موقع زد کشتش یا با عشق و محبت اونو بزرگ کرد قطعا خیلی بهتر از زنده نگه داشتن سدریک جواب میداد! و دامبلدور و هری به جای این که به دنبال جانپیچها بگردن میرفتن به همون تاریخ و رولینگ به خودش زحمت نمیداد که این همه محدودیت واسه زمان برگردانها بذاره و بالاخره همه رو نابود کنه …
خود ولدمورت و دلفی(!) هم اگه میخواستن از زمان برگردان استفاده کنن ، منطقی تر این بود که این بار به جای هری میرفتن سراغ نویل لانگ باتم و خانوادهاش و شانسشون رو اونجا امتحان میکردن حاضرم شرط ببندم طلسمش به این نحو کمانه نمی کرد و حتی اگر نویل زنده میموند و یه نشانه روش میموند (طبق پیشگویی) باز هم روند اتفاقات متفاوت میشد.
حالا کار نداریم که با توجه به شخصیت پردازی قبلی ، شخصیت آیندهی کاراکترها با اونها ناهمخوانه! و از هرمیون گرنجری که الان وزیر سحر و جادوئه و خودش در نوجوانی به صورت مخفیانه وارد وزارتخونه شده ، بعیده که امنیت ورودیهای وزارتخونه رو بالا نبره!
مطلب بعدی که میخواستم بگم در مورد مثال هایی بود که آوردید : درسته که ما موقع خوندن هیچ کدوم از این صحنههای ناراحت کننده کیف نکردیم ولی تاثیر احساسی قویای روی همهی ما داشت و همین طور با متن و بقیهی داستان ناهمخوان نبود و اینجوری نیست که خوب نوشته نشده باشه اتفاقا برعکس چون خیلی خوب و بیکم و کاست هست اینقدر ناراحتکننده و تاثیرگذار بوده 🙂 پس مقایسهی این صحنهها با فرزند نفرین شده، یه جورایی صحیح نیست. در مورد این داستان خوشایند بودن یا نبودن خط داستانی نیست که اذیت کننده است؛ مسئلهی اذیت کننده ناهمخوانی داستان با دنیایی هست که قبلا آفریده شده. 🙂
کتاب فرزند نفرین شده رو من جز کتاب های اصلی به حساب نمیارم ولی به عنوان جزئی از دنیای جادوگری قبولش دارم. درباره اشتباهاتی هم که بهش اشاره کردین:
درباره سفرهای زمانی طولانی این داستان می خواست بگه که چه ریسک بزرگیه. شما فقط فکر کنین که دامبلدور می رفت به گذشته و موفق نمیشد ولدمورتو بکشه یا یکی می دیدش. قطعا فاجعه رخ می داد.
درباره امنیت وروردی وزارتخونه هم حالا دیگه وزارتخونه یه مکان عمومیه و دنیای جادوگری بریتانیا هم خیلی امن تر از زمان جنگه. چرا توی یه مکان عمومی باید تدابیر بالای امنیتی وجود داشته باشه؟؟؟؟
اتفاقا به نظر من اگه دامبلدور میرفت به گذشه، درصد موفقیتش بیشتر بود بعدشم دامبلدوره هااااا! هزارتا راه وجود داره برای این که اگه ببینندش نشناسندش! 🙂 وگرنه در مورد این که سفرهای طولانی مدت چه ریسکی دارن که خود رولینگ یه داستانک عالی نوشته که کلی هم خوبه 🙂
بعدشم به هر حال وزارتخونه است به هر حال یه بخشهای سریای توش وجود داره که باید از دسترس عموم دور باشه ! این حرف شما مثل اینه که بگیم مثلا یه کشور که در زمان صلح هست لازم نیست از وزارت جنگ و یا پایگاه های نظامی و هزاران نقطه ی سری و حیاتی کشورش محافظت کنه! مگه بعد از رفتن گریندل والد بعد از چند وقت ولدمورت به قدرت نرسید ؟ حالا حتی اگر فکر کنند ولدمورت برای همیشه رفته باز هم باید آماده باشن واسه این جور مسائل 🙂
خیلی وقت پیش یه انیمیشن کمدی چند دقیقه ای دیدم که اسنیپ با شنل نامریی و زمان برگردان رفت به همون موقعی که دامبلدور رفته بود به اون یتیم خونه دنبال تام ریدل برای این که بهش اطلاع بده که جادوگره! همون موقع زد کشتش . راستش منطقی که توی اون انیمیشن چند دقیقه ای بود خیلی قویتر از فرزند نفرین شده بود. 🙂
منم با حرف Lord spider potter موافقم. دنیای جادوگری خیلی امن تر از قبل هست و دیگه نیازی به تدابیر امنیتی “بالا” نیست.البته با حرف شما هم کاملا موافقم و این هم لازمه که از بعضی از بخش های سری و حیاتی در وزارتخونه محافظت کامل به عمل بیاد ولی فک نمیکنم نیازی به تدابیر امنیتی بالا و کمی شدید باشه.به هر حال شرایط نسبت به قبل تغییر کرده.
دامبلدور هیچ وقت نمیره تام ریدل رو توی کودکی اش بکشه چون بنظرش این اصلا درست و اخلاقی نیست که یه بچه رو به خاطر گناهی که هنوز مرتکب نشده مجازاتش کنن.دامبلدور حتی توی دوران تحصیل تام ریدل توی هاگوارتز با اینکه میدونست تام در آینده خلاف های زیادی مرتکب میشه ولی هیچ وقت بر علیه تام کاری نکرد چون نمیشه یه آدم رو به خاطر گناهی که هنوز انجام نداده مجازات کرد
من اینو هم گفته بودم تو کامنت قبلی که میتونست به گذشته بره و کاری کنه تام ریدل توی یه محیط بهتر و با عشق و محبت بزرگ شه که بعدا اون مشکلات شخصیتیش باعث نشه که به این کارا دست بزنه و یا به قول خودتون اون منابعی که باعث شدن که تام ریدل به سمت جادوی سیاه کشیده بشه رو از دسترسش خارج کنه و خیلی کارای دیگه …
قطعا اگه استفاده از زمان برگردان ممکن بود دامبلدور خیلی کارا میتونست انجام بده که سرنوشت جامعهی جادویی و تاریخ این جامعه رو تغییر میداد… میتونست به عقب برگرده ، جلوی کشته شدن خواهرش رو بگیره، گریندلوالد رو با عشقی که نسبت بهش داشت از انجام کارایی که نتیجهشون رو دیده بود منصرف کنه ( البته درمورد کاراکتر گریندلوالد هنوز اونقدری ریز و عمیق نشدیم که بتونیم بگیم این کار واقعا عملی هست با توجه به شاخصههای شخصیتیش یا نه ؟!) و اگر می تونست این کار رو بکنه با توجه به این که جامعهی جادویی اون زمان خیلی روشنفکرتر از جامعهی مشنگی حتی این زمان هست، میتونستن تام ریدل رو هم به عنوان فرزند خودشون بزرگ کنن … فقط یه لحظه تصور کنید که این ۳ تا قدرت ، این ۳ تا مغز نابغه کنار هم چه کارایی میتونن بکنن … (البته از اونجایی که دامبلدور به گفتهی خودش نقطهضعفش در قدرت بودن هست، ممکن بود خودش وسوسه بشه و دنیا کلا یه جور دیگهای بشه ! ) :دی
البته من با fakhteh h از یه نظر موافقم.زمان برگردان ها همه چی رو زیر سوال میبرن.دامبلدور می تونست با زمان برگردان به گذشته برگرده و همه کتاب هایی که در مورد جان پیج هستند رو مخفی کنه یا اصلا از بین ببره.
خیلی کارا با زمان برگردان میشه کرد. البته شایدم دامبلدور همون طور که setayesh گفت اعتقاد داشت که گاهی همین دنیا بهتره تا برگشتن به گذشته
سعی میکنیم باز هم پشت صحنه داشته باشیم، اما مشخص نیست چه زمانی.
لینک فیلم بی بی سی رو می دین؟!
اگه منظورتون مستند “هری پاتر-تاریخ جادو” هست این لینکشه:
https://www.dementor.ir/posts/16190/
سلام دوباره
اول از همه ممنون که نظراتتون رو گفتید و من هم خواستم نظرم خودم درباره ی صحبتی که کردین بگم.
درباره ی نظر fakhte_h کهlord Spider Potter وAlbus Severus Gandalf جواب دادند اما اگر هنوز قانع نشدید باید بگم که از نظر قوانین نباید در گذشته تغییری ایجاد بشه به همین دلیل بود که هری نرفت جون پدر و مادرش رو نجات بده وگرنه هری هم می تونست تغییر شکل بده و هزاران هزار مثال دیگه هست. بعدشم با خوندن کتاب فرزند نفرین شده باید دیگه فهمیده باشیم که گاهی همین دنیا بهتره تا برگشتن به گذشته و ساخت یک دنیا ی جدید اتفاقات خوبی نیافتد. در ضمن هر دنیایی قوانینی داره مثل دنیایی که ما زندگی می کنیم و شاید خیلی از قوانین رو دوست نداشته باشیم ولی مجبوریم اطاعت کنیم و قوانین مربوط به استفاده از زمان برگزدان هم همین طور هست.
نکته ی بعدی اینکه شاید مادر نویل هم مانند لی لی فداکاری می کرد و طلسم کمانه می کرد و همه ی ما الان به جای کتاب هری پاتر و سنگ جادو کتاب نویل لانگ باتم و سنگ جادو رو بررسی می کردیم.
اما در باره ی صحنه های احساسی فرمودین که باید بگم من نظر خودم رو گفتم و برای من یکی از غمگین ترین صحنه های کتاب صحنه ای بود که هری و خانواده اش به گذشته رفته بودن و شاهد مرگ پدر و مادر هری هستند اما کاری نمی توانند بکنند. شاید فقط برای من اینطوری بوده البته.
درباره ی امنیت وزارتخونه باید بگم که شما چرا می گید هرماینی امنیت رو بالا نبرده بود، چرا نمیگین آلوس و اسکورپیوس کار خطرناک و از نظر هرماینی غیر ممکن رو انجام دادند. درسته که هرماینی، هری و رون سال های پیش به وزارتخونه اومده بودند اما همین یه مورد بوده احتمالا و احتمالا هرماینی اصلا فکر نمیکرده که کس دیگه ای هم همچین کاری رو بکنه و هزار تا احتمال دیگه هست که درستی این موضوع یا درستی صحبت شما رو اثبات می کنه.
و در آخر باید بگم که من همون طور ککه توی کامنت قبلی گفتم خود هم کتاب فرزند نفرین شده رو خیلی به حساب نمیارم اما همون طور که lord Spider Potter گفت جزیی از دنیای جادویی هست.
من برای نظر همه احترام قائلم و نظر همه برای من قابل احترام هست.
سلام دوست من
نظر شما هم برای من قابل احترامه و تا حدودی با بخشهایی از اون موافقم . اما یه چیزایی هست که الان می گم :
درمورد هرمیون باید بگم که انسان کمالگرایی هست و این به این معنیه که تا همه چیز تحت کنترلش و به بهترین نحو ممکن انجام نگیره آروم و قرار نداره … از اولین برخوردی که ما با هرمیون در دوران کودکی داشتیم اینو میتونیم متوجه شیم و به مرور ابعاد این قضیه برامون روشنتر میشه. به یاد بیارید که موقع تشکیل ارتش دامبلدور ، از افرادی که دور هم به این منظور جمع شده بودند امضا گرفت و این امضا درواقع برای این بود که اگر جاسوسی وجود داشته باشه متوجه شن که کی بوده … اگر حتی فقط همین یه مورد رو هم درمورد هرمیون بدونیم، متوجه میشیم که ممکن نیست خودش و سازمان تحت نظارتش رو توی موقعیتی قرار بده که دوتا بچه که بعید میدونم به اندازهی خودش باهوش باشن، به سازمان نفوذ کنند.
درمورد مادر نویل تا اونجایی که من ترتیب وقایع رو توی ذهن دارم، توی اون تاریخ، مادر نویل میبایستی توی سنت مانگو میبوده (اگر اشتباه میکنم من رو تصحیح کنید لطفا) و همین طور باتوجه به این که تنها فردی که تونسته در طول تاریخ از این طلسم جون سالم به در ببره، خود هری بوده، حتما یه چیز خاص در مورد لیلی وجود داره که هیچ کس دیگری، حتی هیچ مادر دیگهای، نتونسته اون کار رو انجام بده پس هر فداکاریای هم اگر اتفاق میافتاد، نتیجهاش این نبود و اگر قرار بود قهرمان این مجموعه نوبل باشه به جای هری، با یه داستان کاملا متفاوت روبهرو بودیم.
در مورد سفر در زمان و زمان برگردانها باید بگم که بحث خیلی گسترده است و اگر قوانینی که توی فرزند نفرین شده وجود داره واقعی بود ( یعنی توی کتابهای اصلی هم به همین شکل بود)، خیلی اتفاقات به طریق دیگه ای میافتادن ، ولدمورت نیازی نداشت بره از وزارتخونه اون پیشگویی رو برداره می رفت سر زمان و مکان اصلی پیشگویی که به لطف اسنیپ میدونست . میتونست بعد از به قدرت رسیدن دوباره برگرده و به خودش اخطار بده و اینجوری یکی از جونهاش رو نگه داره و نذاره یه بازه ی زمانی ۱۳-۱۴ ساله در دوره ی حکمرانیاش وقفه بیفته و … میدونیم که نه هری نه دامبلدور و نه ولدمورت انسانهای قانونمداری نیستن و اگر عوارض جانبی نداشت این کار در صورت امکان حتما انجامش میدادن و درمورد ولدمورت حتی اگر اون عوارض جانبی روی خودش تاثیر نذاره، باز هم انجامش میده حالا هر اتفاقی که برای دیگران میفته، بذار بیفته … پس چون انجامش ندادن یعنی امکانش وجود نداره …
تنها اتفاق و نکتهی دوست داشتنی کتاب فرزند نفرین شده این بود که همه چیز به جای اولش برگشت و انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته ! که البته این نکته هم با توجه به قوانین دنیای اصلی و اون داستانک مربوط به زمان برگردان ها ، لا اقل باید یه روز حدود ۲۶ ساعت طول میکشید یا دو تا دوشنبه پشت سر هم میداشتیم یا …
سلام
خسته نباشید 🙂
-به نظرم نباید دوبلهها رو تو این قسمت می ذاشتین چون مربوط به فیلمه. به نظرم اینهارو بذارین برای اپیزود فیلمها.
-نظر من در مورد دوبلهها اینه که دوبلهی جدید خیلی با کیفیت تره و صداهاشون به بازیگرها میشینه هرچند صدای سدریک برای پیرمردهای چهل ساله بود و همون دوبلهی ضایع رو توی یادگاران مرگ برای دریکو گذاشتن و توی قسمت جام آتش و محفل ققنوس صداهای هری و رون رو قاطی پاتی کردن ولی خب بازم دوبله با کیفیت و خوب بود.
-در جواب میلاد که پرسید:”فکر کنید چند تا موش کور استفاده شدن که این بتونه از پوستشون برای خودش پالتو بسازه!” خب میتونیم بگیم وقتی که هاگرید یه سگهایی مثل فلافی داشته، قطعا یه موش کورهایی هم مثل اون میتونسته گیر بیاره.
-حالا انقدر نگید وای هاگرید چه خنگه چه گوگولیه و… خب خود رولینگ میخواسته به بچهها سر نخ بده و داستان رو پیش ببره و اومده چند تا جمله از زبون هاگرید برای بچههه کشونده بیرون.
-ما نمیدونیم که دامبلدور میدونسته ولدمورت نفوذ کرده یا نه. خدا رو چه دیدین؟! شاید دامبلدور خبر داشته و یه مصلحتی دیده.
-داور چجوری حافظهی بدنی اسنیچ رو میفهمه؟!
-اصطلاح “حس آمیزی” که شادی مکررا ازش استفاده میکنی تو اون موقعیتها نمیگنجه. حس آمیزی یه اصطلاحه توی ادبیات که کلا با منظوری که شادی داره فرق میکنه.