در هفتمین قسمت از پادکست لوموس قراره در مورد هری، رون و هرماینی صحبت کنیم که قراره با کمک کلاه گروه‌بندی، خونه‌ی خودشون رو توی هاگوارتز پیدا کنن. حالا هری برای اولین بار با اسنیپ چشم در چشم میشه و شبش رو هم با کابوسی از دستار کوییرل صبح می‌کنه.

پیش از این بهتون گفتیم که در لوموس ما به جای مطالعه‌ی کتاب، در مورد یک فصل از داستان کتاب‌های هری پاتر با هم صحبت می‌کنیم، ناگفته‌های ماجرا را تحلیل می‌کنیم، بخش‌های مختلف داستان و شخصیت‌ها را به هم وصل می‌کنیم و به عمق قصه میریم.

اسپانسر این قسمت از پادکست لوموس فروشگاه فانتازیو هست.

همزمان با پخش هر قسمت از پادکست لوموس، یک سری مطلب کاملا جدید هم در مرکز دنیای جادوگری منتشر می‌شه. عضو ثابت این مطالب حذفیات و سانسورهای ترجمه‌ی کتاب‌های هری پاتر در ایرانه که به همت مترجم‌های سایت آماده شده. امروز برای قسمت هفتم پادکست یک مطلب دیگر هم ترجمه و آماده کرده‌ایم که مربوط به پیش‌نویس‌هایی در مورد شخصیت «دین توماس» است.

حذفیات ترجمه هری پاتر

در این بخش تمام حذفیات و سانسورهای ترجمه‌ی فارسی کتاب‌های هری پاتر در ایران را منتشر می‌کنیم. ضمن احترام به مترجم و ناشر ایرانی، با توجه به قوانین موجود در کشور بخش‌هایی از کتاب حذف شده یا بخاطر خستگی مترجم محترم از دست رفته و ترجمه نشده. ما برای کامل کردن تجربه‌ی شما از دنیای شگفت‌انگیز جادویی هری پاتر، تمام این بخش‌ها را استخراج کردیم و در این بخش در کنار هر قسمت از پادکست لوموس آنها را منتشر می‌کنیم.

برای مطالعه حذفیات فصل هفتم از کتاب هری پاتر و سنگ جادو اینجا را کلیک کنید.

پیش‌نویس‌های هری پاتر

در این بخش دست‌نوشته‌هایی از جی.کی.رولینگ را ترجمه و منتشر می‌کنیم که بخشی از نسخه‌ی اولیه‌ی کتاب‌های هری پاتر بوده‌اند و در نسخه‌های نهایی حذف شده‌اند. خانم رولینگ هم مانند هر نویسنده‌ی دیگری تا قبل از انتشار کتاب اصلی، فصل‌ها و محتواهای مختلف و متفاوتی را به رشته‌ی نگارش در آورده اما قبل از انتشار نهایی آنها را دستخوش تغییرات اساسی کرده یا به شکلی متفاوت در جاهای دیگری منتشر کرده. حالا در این بخش در کنار هر قسمت از پادکست لوموس می‌توانید پیش‌نویس‌های جی.کی.رولینگ از کتاب‌های هری پاتر را به فارسی مطالعه کنید.

برای امروز پیش‌نویسی از دین توماس را منتشر کردیم و در آن از برنامه‌هایی که رولینگ برای او داشت و نام متفاوتی که برایش انتخاب کرده بود می‌خوانیم. داستان «گدشته‌ی دین توماس» را از اینجا مطالعه کنید.

داستان‌های حاشیه‌ای مرتبط با فصل

جی.کی.رولینگ در کنار هر فصل از داستان‌های هری پاتر، یک یا چند داستان حاشیه‌ای و کاملا جدید مرتبط با آن را در سایت رسمی دنیای جادوگری منتشر کرده است. ما پیش از این داستان‌های مربوط به این فصل را ترجمه کرده بودیم و حالا در کنار این قسمت از پادکست با مطالعه‌ی آن‌ها می‌توانید به درک بیشتری از این داستان و گفتگوهای مربوط به آن برسید. توصیه ما به شما این است که علاوه بر مطالعه‌ی همزمان کتاب با ما، این داستان‌های حاشیه‌ای مرتبط و جذاب را هم مطالعه کنید.

داستان مرتبط با فصل هفت: کلاه قاضی از کتاب هری پاتر و سنگ جادو:
پروفسور مک گوناگل
کلاه گروه بندی

اگر شما هم دوست دارین توی دنیای جادوگری گروه‌بندی بشین، از طریق این آموزشی که اینجا نوشتیم همین الان اینکارو انجام بدید.

جهت ارتباط با ما می‌تونید از طریق podcast@wizardingcenter.com یا توییتر و اینستاگرام در ارتباط باشید.

اسپانسر: فروشگاه فانتازیو
اجراکنندگان: خشایار، شادی، امید و میلاد
مترجم: حسین غریبی
آهنگساز: علی خانی
ارائه‌ای از وب‌سایت مرکز دنیای جادوگری و دمنتور

۷۱ دیدگاه

  1. سلام من یک پیشنهاد دارم لطفا یک فایل تصویری یا عکس از خودتون هم بزارین که این صدا ها با تصویر مچ شه ببینیم اون چهره ای که از صدا تو ذهنمون ساخته شده چقدر درسته خلاصه اگه می شه تصویر هم یک بار بذارید(یا عکس )

    1. هفته پیش توی توییتر لینک یه گفت و گوی زنده توی اپ کلاب هاوس رو گذاشته بودن و عکس پروفایل هر چاتاشون معلوم بود

  2. سلام به همگی. من دارم همزمان پادکست رو گوش میدم و اینو مینویسم.
    یه جا گفتین که بچه های جادوگر قبل از تحصیل در هاگوارتز تحصیلات ابتدایی رو از کجا یاد میگیرند؟
    خانم رولینگ توی یه مصاحبش راجب این موضوع صحبت کرده

    Kai:”Where do wizarding children go to school before Hogwarts?”
    JK Rowling: “They can either go to a Muggle primary school or they are educated at home. The Weasleys were taught by Mrs. Weasley.”

    اینجا خانم رولینگ میگه که یا میتونن به مدرسه ماگلی برن یا در خونه آموزش ببینن که اینجا خود خانم رولینگ میگه مالی ویزلی به بچه هاش توی خونه آموزش داده.( اکثر بچه ها در خانه آموزش می بینن و عده ی کمتری به مدرسه ماگلی میرن)

  3. سلام.خسته نباشین
    مثل همیشه عالی بود *_*
    به نظر منم ماگلا فقط به همراه یه جادوگر میتونن به ایستگاه یا مکان های جادویی برن
    در مورد هرماینی فکر میکنم با وجود این که گفته نشده سفیدپوسته اما مثل سیموس که رولینگ به کارگران گفته یه پسر سیاهپوست ،قاطعانه در مورد نژادش تصمیم گیری نشده بوده و زمان فرزند نفرین شده این تصمیم گرفته شد..من اصلا نژادپرست نیستم ولی اینکه هرمیون گرنجر رو کسی غیر از اماواتسون بازی کنه برام ناراحت کننده است 🙁
    درمورد سوادآموزی به نظرم تو کتاب ها اشاره شده بود که بعضی خانواده ها خودشون اموزش های پایه رو به بچه ها یاد میدن.

  4. سلام سلام؛ مرسی بابت قسمت هفتم و اول از همه تبریک بگم که اینقدر شماره به شماره پادکست داره بهتر میشه و جون میگیره، پس در ادامه خسته نباشید هم میگم.
    خب…، بریم ببینیم این شنبه چه خبره!

    یه چیزی چرا سکوی نه و سه چهارم اینقدر همیشه خلوته خب؟ (منظورم این هست هیچ وقت انگار به بچه های مدرسه ای دیگه ای بر نمیخوریم که یکی یکی دارن وارد سکو میشن و همه خیلی آن تایم اون طرفن) همیشه فقط هری و خانواده ویزلی همراه با هرماینی رو داریم، که بیشتر اوقات هم دیر میرسن، ولی هیچ ورودی دیگه ای هم نداره دیگه، درسته؟
    بعد اینکه، وزارت سحر جادو، هیچ کنترل و آگاهی نسبت به جادو جن ها نداره؟ برای مثال وقتی هری و رون نمیتونن وارد سکو بشن، وزارت بعدا دلیل رو بفهمه، یا متوجه جادویی که برای ورودی سکو شده بشه!

    سوال میلاد خیلی جالب بود، ولی فکر کنم احتمالا با جادو یا افسون نیست، شاید یه سری مدرسه مختص خودشون برای خوندن و نوشتن دارن یا tutorial های مشخص، یا خانواده هاشون. یه جایی درباره ی What do wizard children do before attending Hogwarts? نوشته بود که خانم رولینگ گفته:
    Kai: “Where do wizarding children go to school before Hogwarts?”

    JK Rowling: “They can either go to a Muggle primary school or they are educated at home. The Weasleys were taught by Mrs. Weasley.”

    البته راجع به مصاحبه بالا و صحتش، دیگه من نمیدانم! چیزی بود که دیده بودم.

    آخه خانه ای که ما هم در فارسی استفاده میکنیم، گاهی وقت ها محلی برای جمع شدن مرید و مرادهای اون اهل خانه هم بوده مثل جلساتی فرقه ای و حذبی (البته نه همیشه)، نسبت به صحبتی که امید داشت؛ یعنی بی راه نبود حرفش. ولی خانه خب تعلق خاطر رو بیشتر میکنه، نسبت به تلاش و سرافرازی که همش در تلاشن براش.

    توی تاریخ جادو و اجسام اساطیری که خیلی کوچیک توی کتاب شاخه زرین فریزر هم بهش اشاره میشه، گفته شده بعضی از قبایلی که به جادو اعتقاد داشتن، بر این باور بودن که در روح اجسام و اشیا میتونه کسی نفوذ کنه و براشون راهی به آینده رو نشون بده (یعنی مثل hint عمل کنه) و اتفاقا گاهی وقت ها قدرت شفادهنگی و نجات داشته باشه، کمااینکه آخر همین کتاب هم کلاه با شمشیر گریفیندور به کمک هری میاد. شاید این کلاه هم متعلق به شخص خاصی بوده! یا جادویی از ۴ نفر رو در خودش جا داده.
    و تقریبا تمام ویژگی هایی که خشایار درباره ی کلاه گفت، درباره اجسام اساطیری هم صدق میکنه.
    برام جالب بود چیز دیگه ای هم از گروه های دیگه درون کلاه بوده یا نه! چیزی یادم نمیاد تقریباً!

    من یک پاراگراف نوشتم ولی حرف اصلی رو امید زد دیگه!! نمیتونه نویسنده بیاد وسط داستان از دهن یه بچه بگه آره الان کلاه سرمون میذارن و تموم میشه! کمااینکه کسایی که هری باهاشون در ارتباط بود در اون لحظه کسایی نبودن که خیلی درباره هاگواترز بدونن! نویل که حتی اگر مامان بزرگش هم بهش میگفت، که یا گوش نمیداده یا یادش نمیمونده، رون هم که خب فرد و جرج بهش چرت و پرت گفتن، پرسی هم که کلا تو فاز بوده، اون ۲تا داداش بزرگ تر هم که خب وقتی مدرسه ای بودن رون کوچیک بوده! بعد مسئله ی دیگه این هست که زمان بندی که این ها باهم صحبت کنن و کلاه بیارن شاید تو کتاب به چشم بیاد ولی اگر تصویرسازی کنیم، خیلی طول نمیکشه که بفهمن قراره در ادامه با چه چیزی رو به رو بشن!

    ولی من خودم ترجیح میدادم، همون ترجمه اصلی شعرها رو بخونم، چون شعرها حتی توی شناخت خود کلاه و حسی که آدم با هاگوارتز برقرار میکنه، خیلی کمک کننده ست! حالا البته صددرصد هر مخاطبی نسبت به سن و سال و موقعیتی که کتاب رو خونده، نظر متفاوتی داره.

    اما پیرو حرف شادی، واقعا یکی از بهترین توصیف های رولینگ اون سالن و سرسراست، توی کتاب ۳ یه جا بچه ها مجبور میشن اونجا بخوابن… 🙂 آه… یکی از آرزوهام میتونه باشه.
    دلم خواست دوباره برم مدرسه :)) … دروغ گفتم!

    عه این کلاهی که خشایار گفت رو من فقط توی استوری افکت های اینستاگرام دیدم؛ ولی با دسکتاپ که من هم گریفندوری شدم. ^*^ ولی من هافلپاف رو هم بخاطر نیوت خیلی دوست دارم. نیوت خیلی خیلی کیوته! البته Eddie Redmayne هم خیلی کیوته :”)
    این چهار گروه، یجورایی من رو یاد چهار گوهر یا چهار عنصر اصلی زمین میندازه، البته توی کیمیاگری پنج گوهر هست، عشق هم جزوش به حساب میاد، اما اصلش: باد، آتش، اب، خاک. هردکدومشون نه خوبن، نه بدن، نه لزوما شر هستن و نه لزوما خیر… و جمله معروف دامبلدور که میگه: “It is our choices … that show what we truly are, far more than our abilities.” یجورایی انگار داره میگه اون ماهیت خیلی مهم نیست.

    من خیلی دنبالش نرفتم، ولی فکر میکنم با کمک یونگ و فروید خیلی بشه روی خواب های هری مانور داد، چون خواب های هری شبیه به تعریف یونگ هست که میگه خواب افشاگر ذهن ناخودآگاه هست، و حتی باز عملکرد جان پیچ رو هم شاید بشه باهاش سنجید، چون اشاره میکنن اگر ولدمورت بفهمه میتونه ذهن تو رو کنترل کنه، دیگه تمومه، خب این یک جورایی اشاره به خواب رفتن هست دیگه. کمااینکه جان پیچ هم روی اخلاقشون تاثیر میذاره.

    البته دوبله ایران نمیدونم تا کی دقیقا اما تا اوایل سال ۹۰ توی کیفیت جهانی رتبه خیلی خوبی داشت، ولی به قول میلاد “بود”.

    AWWWWWWW این تکه ای که خشایار گفت و شادی خوند، جدا خیلی قشنگ بود، قشنگ مو به تنم سیخ شد! شت! تاکیید هایی هم که کرد خیلی خوب بود. دمت گرم.
    ولی اسنیپ دیگر به او نگاه نکرد… :””””””””””””””””””””””””””) کف و خون قشنگ شد.

    دیگه جادوی تئاتر که همیشه یک بازیگر رو در اصل “بازیگر” میکنه و آقای Alan Rickman که جزو ستاره های Royal Court Theatre و Royal Shakespeare Company هم بودن 🙂 خون و کف به همراه اشک این بار :))

    حالا این صحبتی که میلاد درباره صحبت دامبلدور کرد، این ها چرا گروه تئاتر نداشتن راستی؟ من هی حرص میخورم :(((((

    آقا دمتون گرم، خیلی خیلی قسمت دل نشینی بود، کلی لذت بردم. خسته نباشید بزرگ بهتون.

    1. سلام دوست من ! درمورد خواب بگم که فروید می‌گه حتی خواب های ساختگی رو هم می شه تعبیر کرد ! یعنی علاوه بر هری می شه به ناخودآگاه رولینگ هم پی برد با تعبیر این خوابا 🙂

    2. شما دوتایی که کامنت بلند میذارید خیلی باحالع. من کامنتهات رو خیلی دوست دارم بعد شنیدن پادکست سریع میام کامنتاتون رو میخونم بیشتر بنویسید

    3. اگر که کتاب بیدل نقال رو خونده باشین میفهمین که قبلا گروه تئاتر هم داشتن ولی از بعد از نمایش چشمه خوشبختی که همه چی ترکید و داغون شد مدیر اون زمان تئاتر رو حذف کرد =)

  5. اگه تحصیلات ابتدایی رو از پدر مادراشون یاد میگیرن خب اینجا این سوال پیش میاد که پدر مادراشون از کجا یاد گرفتن ؟
    ینی پدر مادراشون زمان بچگی اول به مدرسه ماگل ها رفتن بعد رفتن هاگوارتز؟

  6. سلام
    دوتا پرسش مطرح شد یکی اینکه خوندن و نوشتن و ضرب تفریق و … رو کجا یاد می‌گیرن و دوم اینکه واژه house رو خانه ترجمه می‌کردن بهتر بود ؟
    اول اینکه به نظر منم در خونه آموزش داده میشه کما اینکه مثلا توی کتاب ۶ دیدیم خانواده ریدل کلا سواد خواندن و نوشتن نداشتند که با اون وضع پدرشون مشخص بود که پدرشون کلا حوصله این‌کارها رو نداره در حالی که پدرشون سواد خوندن داشت که به نظر نمی‌رسید با اون تعصبی که به خون اصیل داشتن یکی دیگه مثل پدرش بهش یاد داده باشه چون به نظر می.رسید اهل رفتن به مدارس آموزشی نباشند.
    بعد یه درس هم داشتند ریاضیات جادویی که البته نمیدونم درباره چی بود که شاید بنای این درس این بوده که اولش باید یه محاسبات مختصر جادویی رو یاد میگرفتن که اگه میخواستند در مدرسه هاگوارتز این درس رو بخونن براشون راحت‌ تر باشه …
    پاسخ سوال دوم هم ترجمه گروه در اینجا بهتر هست چون مثلا خانه کاشانی ها و … که هست منظور در اینجا خاندان هست ( در زبان فارسی ) . پس به نظر من همون گروه مناسب‌تر به نظر میرسه

  7. واقعا خسته نباشین.این قسمت بهترین قسمت پادکست برای من بود و دلیل عمده اش هم گذاشتن صدای بازیگران از توی فیلم بود. ینی این کارتون خیلی برای من جذاب بود. من رو برد با خودش به یادگاران مرگ ۲…وقتی هم که کتابو (انگلیسی) میخوندم توی دیالوگ هایی که سوروس میگفت همیشه صدای آلن ریکمن توی سرم می پیچید.(حتی با این که خیلی از دیالوگهای کتاب توی فیلم نبودن)
    لطفا باز هم این کار زیبا رو انجام بدین
    یه جا راجب تنفر از جیمز پاتر حرف زدین…راستش هر پاترهدی که عاشق اسنیپ باشه یا به قول معروف “اسنیپ هد” باشه یه ریشه ای از تنفر جیمز پاتر توش هست ( از جمله خودم). نمیخوام الان راجب جیمز صحبت کنم و بگم که واقعا شایسته این همه نفرت هست یا نه اما به هر حال خیلی ها ازش متنفرن که فکر نمیکنم چیز بدی باشه…
    ولی برعکس جیمز من نمیدونم چرا عاشق سیریوسم…با این که سیریوس یار باوفای جیمز بود اما هیچ وقت ازش بدم نیومد و در عوض عاشقشم!
    در کل خسته نباشین…روز به روز دارین بهتر و بی نظیرتر میشین

  8. الهی به امید تو!

    لوموس ماکسیما…!

    سلام به همه دوستانی که کامنت منو می خونن. این فصل این قدر طولانیه که چیزای بی شماری دربارش می تونم بگم. چون به نحوی به سرنوشت تک تک شخصیت ها و بخش های بعدی هر هفت کتاب مرتبطه. امیدوارم کامنتمو بخونید.

    ۱. اول درباره ترجمه این فصل بگم که حتی اسمشم ایراد داره. کلمه Sorting به هیچ وجه معنی قاضی نمیده و بیشتر همون معنی دسته بندی و گروه بندی رو میده. اما معلوم نیست چرا آقای کبریایی به ذهنشون رسیده اسم فصلو بذارن کلاه قاضی. درباره نکات دیگه ترجمه هم در ادامه صحبت می کنم.

    ۲. در شروع این فصل با یکی از برجسته‌ترین شخصیت های مجموعه هری پاتر یعنی پروفسور مک گوناگل آشنا میشیم. معلم مورد علاقه من بعد از لوپین همین پروفسور مک گوناگله. کسی که توی اوایل کتاب یه جوری نشون داده میشه که انگار خیییلییی آدم خشکیه و هیچ غیرتی روی گروه خودش نداره. اما بعدا هر چی جلوتر میریم متوجه میشیم که چه گریفیندوری متعصبیه. اون اشتباه فیلمای جانوران شگفت انگیزو هم من میذارم به حساب وارنر که توی این سال ها تلاش شایانی در نابودی فرنچایزهاش داشته.

    ۳. این فصل اولین فصلیه که داخلش هاگوارتزو از نزدیک زیارت می کنیم. ببینید چقدر عالی سرسرای ورودی و سرسرای بزرگ توصیف میشه. فوق‌العاده‌ست. یه چیز جالبی هم که هست اینه که اول این فصل هری تصور می کنه که تمام خونه دورسلی‌ها توی سرسرای ورودی جا میشه. یعنی اگه سرسرای ورودی این قدرررر بزرگه دیگه سرسرای بزرگ اندازش چقدره؟ واقعا این قدر بزرگه که نمیشه تصور کرد. درضمن حالا که بحث هاگوارتز و توصیف هاگوارتز شد باید بگم اگه یه بازی می خواین که هاگوارتزو به طور کامل داخلش ساخته باشن من بازی هری پاتر و شاهزاده دورگه رو بهتون پیشنهاد می کنم که بازی خوبی برای اینه که توی هاگوارتز یه گشتی بزنین. یه جایی هم توی پادکست گفتین جذاب ترین جای هاگوارتز سرسرای بزرگه که من کاملا مخالفم. به نظر من بهترین جای هاگوارتز سالن عمومی گریفیندوره.

    ۴. این که هیچ کس توی اون جمع جادوآموزان تازه وارد نمی دونه گروه بندی چجوری قراره انجام بشه، باگ بسیار بزرگیه. چون قطعا هرماینی موقع خوندن تاریخچه هاگوارتز یا رون موقع صحبت با خانواده‌ش شنیدن که چجوری گروه بندی انجام میشه. اینجاست که نمی تونیم بگیم نویسنده عاری از خطاست. (ولی از این که بگذریم اون شوخی فرد که به رون گفته بود برای گروه بندی باید باید با یه غول کشتی بگیریم عالی بود)

    ۵. یه ایراد دیگه ترجمه درباره اسم Peeves هست که من هنوز تعجب می کنم چرا این جوری ترجمه شده؟ وات د هللللللللل؟ یعنی اگه آقای کبریایی می خواست یوزرنیم منو ترجمه کنه میشد “ارباب عنکبوت کوزه‌گر”…. درباره پیوز اینم بگم که اون یه پولترگایسته. جالبه پولترگایست‌ها معمولا توی فیلما و داستانای ترسناک دیده میشن اما اینجا خانم رولینگ بخش‌هایی که پیوز حضور داره رو بسیار کمدی نوشته.

    ۶. اما در کل درباره روح های دیگه هاگوارتز به نظر من ترجمه اسمشون کار درستی بوده. مثلا راهب چاق، بانوی خاکستری و بارون خون آلود ترجمه های درستی هستن اما نیک سربریده…

    ۷. وقتی جادوآموزان جدید وارد سرسرای بزرگ میشن بازم هرماینی شروع به معرفی سرسرا و ویژگی هاش می کنه. یه جورایی هرماینی اینجا نقش راهنمای تور رو داره. هم برای هری و رون و هم برای خواننده کتاب.

    -و اما یه کم درباره هر گروه حرف بزنیم.

    ۸. اول با گریفیندور شروع می کنم چون گروه خودمه. گروه شجاعان! گریفیندور به بی نقص ترین شکل در کتاب‌ها توصیف شده و این طبیعتا به خاطر گریفیندوری بودن هریه. این گروه شخصیت‌های بسیار زیادی داره و خیلی بهتر توصیف شده.

    ۹. دومین گروهی که کلاه دربارش حرف میزنه هافلپافه. گروه جادوآموزای سخت‌کوش و باوفا. از باوفایی‌شون که خدایی توی تمام کتابا صحبتی نشد. اما پرتلاش بودنشونو می تونیم کاملا توی شخصیت‌های ارنی مک‌میلان و نیوت اسکمندر ببینیم. (ارنی سال پنجم کلا سه تا کار می کرد: درس می خوند – توی جلسات ارتش دامبلدور شرکت می کرد و درس می خوند)

    ۱۰. ریونکلا سومین گروهیه که بهش اشاره میشه. گروه جادوآموزای باهوش. اما یه چیزی که همیشه درباره ریونکلا منو اذیت می کرد این بود که چرا هیچ شخصیت پسر برجسته ای نداشت؟

    ۱۱. و اما چهارمین گروه که ازش اسم برده میشه اسلیترینه. گروهی که همه جادوآموزاش بد نبودن. در واقع زیرک و جاه طلب بودن ولی در این راه بعضیاشون به روش‌های نامتعارفی دست می زدن.

    ۱۲. یه اعتراضی هم هست که میگه چرا رولینگ بیشتر به گریفیندور پرداخته که به نظر من این اعتراض اصلا وارد نیست. چون داستان داره از دید یه گریفیندوری روایت میشه و اصلا امکان نداره به همه گروه ها به یه اندازه پرداخته بشه.

    ۱۳. موقع گروه‌بندی به شخصیت‌هایی برمی‌خوریم که در آینده قراره هر کدومشون نقش کوچیک و بزرگی در داستان داشته باشن. اما نامی که توجه منو جلب کرد “مون” بود. فامیلیی که رولینگ بعدها فاش کرد قرار بوده نام خانوادگی لونا باشه. اینجا به طور واضح گفته نمیشه که این مون کیه اما قطعا لونا نیست چون لونا هم سن جینیه و یک سال از هری کوچیک تره.

    ۱۴. درباره نویل لانگ باتم یه سوال پرسیدین که آیا ممکنه قوی شدن ناگهانی شخصیتش به پیشگویی ربط داشته باشه؟ چند روز پیش یه تئوری می خوندم که می گفت نویل هم در کنار هری پسر برگزیده بوده. اول این که اونم توی آخر جولای و از پدر و مادری زاده شده که سه بار جلوی ولدمورت ایستادن. یه چیز دیگه این که اونم قدرت نهفته ای داشت که ولدمورت ازش بی خبر بود. (شایسته شمشیر گریفیندور بود) ولدمورت خیلی ازش تعریف کرد در حالی که تا حالا از هیچ یک از افراد خودشم این جوری تعریف نکرده بود و این جوری روش نشان گذاشت. و در واقع اون کسی بود که آخرین هورکراکس رو نابود کرد. جالبه بعد از مرگ ناگینی هری ولدمورتو تام صدا می کنه و این نشون میده که ولدمورت از بین رفته و حالا فقط تام ریدل مونده. پس می تونیم بگیم نویل بود که ولدمورتو نابود کرد. پس اونم پسر برگزیده‌ست.

    ۱۵. و اما می رسیم به پروفسور اسنیپ. زیاد اینجا دربارش چیزی نمیگم چون فصل بعد به خودش اختصاص داره. ولی یه جای پادکست گفتین که جیمز خیلی اسنیپو اذیت می کرد. در حالی که این اذیت کردنه یه جورایی متقابل بوده و به قول دامبلدور خطاب به هری “رابطه پدرت و اسنیپ مثل رابطه شما و آقای مالفوی بود” و اینم بگم که اسنیپ توی دوران دانش‌آموزیش اصلا شخصیت جالبی نداشته. با مرگ‌خوارا دوست بوده و حتی بهترین دوستشو گندزاده صدا کرده بوده. ولی از اینا بگذریم اون لحظه که چشم اسنیپ برای اولین بار به هری میفته یکی از لحظات ماندگار این فصل و شاید این کتابه.

    ۱۶. و آخرین نکته درباره این فصل خواب هریه. خوابی که حتی خودمونم فراموشش کردیم. اما قشنگ نکات مهمی رو درباره پایان این کتاب و کتاب های بعدی می خواد برسونه. البته بعید می دونم که این خواب ربطی به ارتباط با ولدمورت داشته باشه. چون ولدمورت تا اون لحظه این قدر ضعیف بود که فقط از طریق ارتباط فیس تو فیس می تونست با هری ارتباط برقرار کنه. امکان نداره که از بیرون سالن عمومی گریفیندور این ارتباط برقرار شده باشه.

    کامنت خیلیییییییییییی طولانی شد. امیدوارم فقط امیدوارم که تیم پادکست کامنت منو خونده باشن.

    نوکس…!

  9. سلام. واقعا لذت بردم. عالی بود. هم کلی پیز یاد گرفتم و کلی خندیدم.
    در پرسشی‌ مطرح کردید که آیا مدرسه های دیگر گروه دارند؟ بله. مدرسه بوباتن نیز چهار گروه دارد که یادم است که در یکی از کتاب ها به این موضوع اشاره شد.

  10. من یادم رفت از دفعه پیش یه موضوعی رو بگم.
    تو فصل ۶ هرماینی وقتی وارد کوپه هری و رون میشه میگه من چند تا ورد ساده امتحان کردم و اونا جواب دادن. به نظرتون چطوری و کی از چوبدستی استفاده کرده که اخراج نشده؟
    و اصلا چرا اینکارو کرده؟ مگه قوانین جادویی رو نمیدونه با توجه به تاریخ جادوگری که حفظ کرده ؟ :)))

    1. این قوانین از وقتی هر دانش آموز به هاگوارتز میاد وضع میشه. قبل از مدرسه جادوگرا و ساحره های زیادی خواسته یا ناخواسته جادو می کردن. ولی اخطاری براشون نمیومد. توی فصل حکایت شاهزاده هم توی بچگی اسنیپ بهش اشاره شد.

  11. یه موضوع دیگه که تو پادکست گفتید تا جایی که یادمه کلاه گروهبندی سال ۵ام شعرشو عوض کرده. که حتی هری م تو کتاب ۵ با خودش فکر میکنه که چقدر عجیبه کلاه شعرشو عوض کرده و این اولین سالیه که شعر جدید خونده

    1. شعر کلاه هر سال متفاوت بوده ولی مشکل اینجاس که هری هیچ وقت به مراسم گروهبندی نرسید بید کتک زن و دمنتور ها . و این که توی جام آتش هری میفهمه که شعرش متفاوته

  12. می گم سایتتون خیلی عالی هست . فقط من یه پیشنهاد دارم . و ازتون می خوام همین جا جوابم رو بدید . شما که اینقد سایتتون خیلی خوبه چرا خود آزمون گروه بندی رو اینجا نزاشتین ؟ میشه بزارین ؟

    1. آزمون‌های گروه‌بندی و تعیین چوب‌دستی، الگوریتم‌های خاصی دارن که کپی رایتشون متعلق به سایت ویزاردینگ ورلده. جدای از این موضوع که آیا این الگوریتم‌ها منتشر شدن یا نه، هدفمون این بوده که حق کپی رایت سایت اصلی رو توی این زمینه حفظ کنیم. به همین دلیل فعلا برنامه‌ای برای گذاشتن آزمون گروه‌بندی در سایت نداریم.

  13. سلام خداقوت
    گفتید بهترین جای قلعه سرسرای بزرگه؟ بهترین جای قلعه به وضوح اتاق ضروریاته! حتی ازش بخوای مثل سرسرا بشه مثل اون میشه! دیگه چی ازین بهتر (:

    برای اشتباهات کتاب هم خود فندوم هری پاتر یه صفحه طولانی رو دربارش نوشته به نشانی: https://harrypotter.fandom.com/wiki/Mistakes_in_the_Harry_Potter_books
    پ.ن: امیدوارم امید این پیامو اکسپت کنه خخخخخ

  14. سلام یه سوالی برا من پیش اومد که البته ربطی به موضوعات پادکست نداره.سوالم اینه که جادوگرای کشورهایی به جز انگلیس و آمریکا با توجه به اینکه زبانشون فرق میکنه ورد هاشون هم فرق میکنه ؟

    1. آره ممکنه توی آسیا یا آفریقا از یه وردهای دیگه استفاده بشه اما چون همه کشورهای اروپایی تقریبا زبانشون برگرفته از لاتینه از همین وردا استفاده می کنن.

  15. سلام دوستان
    ممنونم بابت پادکست خوب‌تون . من الان دارم پادکست رو گوش می‌کنم یه خواهشی ازتون دارم آقا لطفا به فرزند نفرین شده استناد نکنید ! بابا این کتاب پر از باگه ! این کتاب نوشته ی رولینگ نیست ! فقط اسم بنده خدا رو زدن روش و لابد یه سری قضایای مالی پشتش بوده ! با منطق داستان های هری پاتر نوشته نشده ! که اگه بود کلاه گروهبندی خواسته ی آلبوس سوروس پاتر رو هم در نظر می‌گرفت و اسلایترینی نمی شد ! که اگه با منطق رولینگ نوشته می شد رون و هری و هرمیون که خودشون تونسته بودن غیرقانونی به وزارتخونه نفوذ کنن، وقتی به یه مقامی دست پیدا کردن تو وزارتخونه، اون مسایل و نواقص امنتیتی رو برطرف می‌کردن و خیلی چیزای دیگه … لطفا، خواهشا بهش استناد نکنید ! ازش حرف زدن خوبه ولی چیزایی که تو این کتاب اومده رو نباید به عنوان برهان و دلیل درنظر بگیرید ! با تشکر!
    یه چیز دیگه! شادی من از همون روز اول متوجه شدم که تو هم سمپادی بودی! 🙂 نمی دونم حدودا هم سن هستیم یا نه! ولی منم شعبه دویی بودم راهنمایی 🙂 البته فرزانگان شیراز 🙂

    1. یه چیز دیگه این که اگه بچه جادوگرا تو خانواده‌ی جادویی زندگی کنند و مدرسه‌ی مشنگی نرن ، تو خونه توسط والدین‌شون سواد خوندن و نوشتن رو یاد می‌گیرن …
      راستی بچه‌ها یه سوال …. خود جادوگرا هم سیستمی مثل پرورشگاه دارن ؟ یعنی مثلا اگر یه کسی مثل تام ریدل به جای این که وسط مشنگا دنیا بیاد و مادرش رو از دست بده، توی دنیای جادوگری به دنیا میومد و مادرش رو از دست می‌داد و خانواده ای نداشت که صلاحیت بزرگ کردنش رو داشته باشند، چی به سرش میومد ؟

    2. کتاب فرزند نفرین شده توی سایت ویزاردینگ ورلد بهش استناد میشه و خود رولینگ اونو به عنوان جزئی از دنیای جادویی به حساب میاره. خواسته آلبوس پاتر هم به نظر من بعد از دیدن اسکورپیوس تغییر کرد و به خاطر اون رفت اسلیترین. درباره وزارتخونه هم باید بگم که این معجون مرکب پیچیده واقعا هیچ جوره نمیشه جلوشو گرفت. اونم واسه یه مکان عمومی مثل وزارت سحر و جادو.
      یه چیز دیگه این که وقتی جادوگرا آسایشگاه سالمندان دارن می تونن پرورشگاه هم داشته باشن اما فکر نمی کنم جایی بهش اشاره شده باشه.

      منم در حال حاضر توی مدرسه سمپاد کلاس دهم هستم. (امام خمینی برازجان) البته اینو بگم که متوسطه اول وقتی قبول شدم واقعا حس قبول شدن توی هاگوارتزو داشتم و سه سالی که متوسطه اول بودم واقعا خوش گذشت ولی الان…

      1. وااو چقدر سمپادی!!! راستش من تا حالا اسمش رو نشنیده بودم =)
        من ستوده ای هستم و واقعا با هم کلاسی هام ( البته دهم ما یک کلاس بیشتر نیست )مثل یه گروهیم که اتحادمون تو مدرسه زبانزد خاص و عامه =))

        1. سمپاد همون سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان هست ( مدارس تیزهوشان) 🙂
          امیدوارم همیشه شاد و سلامت و موفق باشی و این دوستی ها همیشه براتون بمونه و حال تون رو خوب کنه 🙂

        2. سلام
          آره منم سمپادم (راهنمایی)
          فردا هم امتحان ریاضی دارم :/
          فرزند نفرین شده هم هنوز نخوندم ولی میخواستم ببینم تا چه حد رولینگ قبولش داره ؟

      2. سلام
        اول همون کتاب جی کی رولینگ گفته که تقدیم به جک ترون که وارد دنیای من شد و اتفاقات زیبایی آفرید ! از همین یه خط معلومه که خیلی اتفاقایی که میفته مورد پسندش نیست! قبول دارم که وقتی که بعد از کلی وقت یه داستان از دنیای جادویی خوندیم حسابی کیف داد (البته واسه شما احتمالا این فاصله ی زمانی خیلی کمتر بوده 🙂 ) ولی من همون موقع هم حرص می خوردم … من سدریک دیگوری رو هم خیلی دوست دارم و اتفاقایی که به سر اون بیچاره اومد توی این داستان اصلا و ابدا روا نبود … یعنی یه جورایی عکس العمل‌ها مال اون سدریک دیگوری ای که رولینگ شخصیت پردازی کرده بود نبود ! توی کتابای اصلی یه یکپارچگی ای وجود داره که توی این داستان وجود نداره … خیلی چیزا رعایت نشده … من اگر جای رولینگ بودم اجازه نمی دادم این داستان به عنوان ادامه ی کار من منتشر بشه … به هر حال سلیقه ی همه محترمه برای پسندیدن یا نپسندیدن داستان ها ولی فرزند نفرین شده ورژن دومی از کاراکترهای شخصیت پردازی شده توسط رولینگ رو ارائه داده که طبق شخصیت اصلی و منطق اصلی دنیایی که پیشتر به ما معرفی شده بود عمل نمی کنن … ببینید مثلا جانوران شگفت انگیز رو که خود رولینگ فیلم نامه شو نوشته قشنگ مربوط به همون دنیاست ولی این کتاب نه …
        معجون مرکب پیچیده رو هم می شه جلوشو گرفت … فقط بستگی به موانع امنیتی داره که اعمال کردن … بعدشم به قول یه نویسنده(آقای یوسف علیخانی)، نویسنده خالق بی همتاست هر غلطی دوست داشت می تونه بکنه به شرط این که باورپذیر بکنه … 🙂 این دوستانی که این نمایشنامه رو نوشتن اون عنصر باورپذیری رو اعمال نکردن … 🙂
        برات آرزوی موفقیت توی تمام مراحل تحصیلی رو دارم نه فقط تحصیل بلکه کل زندگی 🙂 ولی یادت باشه جادو توی خون خودته … ربطی به مدرسه و محل تحصیل نداره … زمانی که بتونی جادوی خودتو باور کنی ارباب زندگی می شی ؛)

        1. به نظر منم شخصیت پردازی های روی شخصیت های قدیمی اصلا خوب نبود مخصوصا رون ولی شخصیت پردازی آلبوس اسکورپیوس و رز رو دوست داشتم

          جمله ی آخرت خیلی قشنگه و خیلی باهاش موافقم 🙂

        2. درباره این چیزی که درباره جانوران شگفت انگیز گفتی اتفاقا جانوران شگفت انگیز هم یه باگ هایی داره که من واقعا تعجب می کنم چرا رولینگ دقت نکرده. مثل همون قضیه مک گوناگل.
          در کل فرزند نفرین شده رو نباید به شکل یه کتاب ببینیم. اگه به عنوان یه تئاتر بهش نگاه کنیم می بینیم چقدر داستانش عالیه. شخصیت سدریک هم خیلی عجیب و غریب نبود. بعد از اون اتفاقایی که سرش اوردن هر کی باشه افسرده میشه و میره طرف ولدمورت.
          اما قبول دارم کتاب اشتباهاتی داشت. مثل پیروزی ولدمورت توی جنگ هاگوارتز چه ربطی به زنده موندن اسنیپ داشت. یه لحظه دربارش فکر کنین.

          اما اینجوری هم نمیشه گفت که جز دنیای جادویی به حساب نیاریمش چون سایت ویزاردینگ ورلد تاییدش کرده.

          اون جمله آخر هم قشنگ از اون جملات دامبلدوری بود.

          1. راستش فکر کنم درباره ی مک گونگال باید منتظر یه چیزایی باشیم … دقیقا چی رو نمی دونم …
            متاسفانه من شانس دیدن فرزند نفرین شده به صورت تئاتر رو نداشتم همون طور هم که گفتم خوندنش خالی از لطف نبود ولی خوب کم بی اشکال هم نبود مثلا در مورد زمان برگردون و تاثیرش بر زمان مفصلا رولینگ شرح داده … قطعا بعد از این همه ماجرا جویی در زمان ، دیگه همه چیز مثل اولش نمی شه … به هر حال دوست دارم که این تئاتر رو ببینم ولی بازم هرجوری که حساب می کنم به جایگاه اون هفت کتاب اصلی نمی تونه برسه توی ذهنم …
            دقیقا مثل حسی که در مورد خوندن شبح اپرا اثر گاستون لورو و شبح اپرای پاریس اثر سوزان کی که یه جورایی یه داستان تکمیلی هست در مورد ماجرا های کتاب اصلی داشتم … اگر کسی اون کتاب اصلی رو نخونده باشه فوق العاده از کتاب دوم لذت می بره ولی اگر هر دو رو بخونه با این که هر دو کتاب رو دوست خواهد داشت اما کتاب دوم رو نمی تونه به طور کامل بپذیره چون شخصیت پردازی ها یکسان نیست و ما با اعمالی رو به رو می شیم که از شخصیت های کتاب اصلی بعیده …
            ولی درمورد سدریک … افراد مکانیزم های دفاعی متفاوتی دارند همون طور که هر فردی بعد از تجربه ی یه شکست سخت در زندگیش حتما معتاد نمی شه یا حتما خودکشی نمی کنه یا حتما افسرده نمی شه یا … در دنیای جادوگری هم دلیلی نداره که حتما مرگخوار بشه ! 🙁 سدریک از اون افرادی نبود که مرگخوار شن … یه هافلپافی پررنگ ترین خصیصه ی شخصیتی اش پشتکارش هست … به این آسونی از شکست تحقیر نمی شه … یا وقتی تحقیرش می کنند بازم مرگخوار شدن احتمالا آخرین چیزیه که به ذهنش می رسه … به هر حال ویزاردینگ ورلد هم دلایل خودش رو داشته قطعا ولی ارزش ادبی و هنری این نمایشنامه قطعا یکی از اونا نبود … 🙁
            و در مورد دامبلدوری بودن جمله … نظر لطفته … من الان دارم کلی ذوق می کنم 🙂 ؛)

  16. دوباره سلام
    دوتا نکته ی دیگه : اول این که همین طور که دوستان اشاره کردن، چون درواقع این مغز هست که داره خواب می بینه ، خوابی که داریم می‌بینیم رویاحساس درد تاثیر داره و همین طور متقابلا اگه ما وقتی که خوابیم احساس گرما و یا سرما و یا درد کنیم و یا حتی صدایی توی محیطی که توش خوابیدیم بیاد ، می‌تونه روی مضمون خوابمون تاثیر بداره! این تبادل متقابلی که بین خواب و بدن هست یکی از دلایلیه که در حالت خواب یه حالت فلج موفقت برای بدن پیش میاد که چیزایی رو که تو خواب می‌بینیم انجام ندیم و اختلال در در این مسئله باعث مشکلاتی مثل خوابگردی می شه و یا برعکس اون که ازش به صورت اصطلاحی به نام بختک یاد می‌کنند!!!
    دوم این که درمورد شخصیت نویل گفته شد که این بچه فرد ضعیفی بوده و اینا … باید در نظر داشته باشیم که این بچه پیش مادر بزرگش در شرایطی بزرگ شده که اول پدر و مادرش به دلیلی که می‌دونیم توی سنت مانگو هستن و مادربزرگ علاوه بر این که یه شخصیت سلطه گر داره ( که نویل در مواجهه با لولو خورخوره می‌گه نمی خوام که لولو خورخوره به شکل مادربزرگم هم دربیاد!!!) ترس از دست دادن این بچه رو هم به شدت داره … این بچه توی ترس ، کنترل زیاد و این که یه جورایی عدم استقلال بزرگ شده تا الان و این که جادوش هم مشخص نشده بوده تا ۸ سالگی یکی هم سرکوب بوده به خاطر فشار روانی و هم این که تو شرایطی که این همه مواظبش بودن و احتمالا قبل از این که بخواد همه‌ی نیازهاش رو برطرف می‌کردن، احتیاجی نداشته که از جادوش و استقلال فردیش استفاده ای کنه !!!

  17. اهم اهم !
    چند نکته درباره پادکست بگم.

    ۱: درباره پرفسور مک گوناگل در فیلم جانوران شگفت انگیز ۲ باید بگم که درسته از نظر زمانی ، باگ محسوب میشه ولی رولینگ که سیر تا پیاز تاریخچه شخصیت ها رو میدونه ، امکان نداره بی دلیل این حرکت رو زده باشه. احتمالات زیادی هست که میشه از جمله اونا به دستکاری زمان یا حتی زمین های موازی اشاره کرد (تصور زمین های موازی در این دنیای پر از پیچیدگی ، خیلی سخته ! )

    ۲:درباره آموزش بچه های جادوگر قبل از ورود به هاگوارتز ، من یک مصاحبه قدیمی از خانم رولینگ یادمه که می گفت والدین میتونن خودشون در خونه به فرزندان آموزش بدن یا اونا رو به مدارس مشنگی بفرستند.

    ۳: درباره پسماند خوراکی هم جای نگرانی نیست. جادوهای زیادی برای پاک کردن ظروف وجود داره . خیلی راحت غذا رو محو می کنن و غذا به عدم می پیونده.

    تا هفته دیگر ، خدا نگهدار.

    1. سلام من زیر داستان پروفسور مک گونگال هم یه کامنت گذاشتم جواب نگرفتم ولی ! توی داستان های خود رولینگ تا اونجایی که من دیدم فقط گفته شده که کودکی اش رو در اوایل قرن ۲۰ گذرونده فقط توی ویکی پدیا من دیدم که تولد این شخصیت داستانی رو ۱۹۳۵ زده … آیا خود رولینگ توی داستان هاش اشاره ای مستقیم یا غیر مستقیم به سال تولد مک گونگال کرده ؟ ۱۹۳۵ دیگه یه جورایی اواسط قرن ۲۰ هست …

  18. درباره نویل که گفتید آیا خانم رولینگ میدونسته که آخرش به کجا می رسه ….

    شما رو ارجاع میدم به داستان “چهل شاگرد اولیه” که در همین سایت هم ترجمه شده

    آخرش رولینگ به وضوح میگه زمانی که این اسامی رو نوشتم نمیدونستم منو به کجا می برند.

  19. سلام و یه خسته نباشید به تک تکتون بسیار زیبا بود خیلی لذت بردم که تکه هایی از صدای فیلم رو تو پادکست اوردین باز از این کارا بکنید فعلا

  20. سلام به همگی

    ترجمه این فصل(قاضی) کاملا اشتباهه.

    خیلی دلم میخواد بدونم شخصیت کلاه گروهبندی که شخصیت۴ فرد متفاوت توش هست چه جوریه و هوشش تا چه حده.

    در مورد اینکه شادی گفت که چرا توی کلاس های مشخصی می افتاده مثلا من هم از اول راهنمایی تو کلاس های۸۰۱،۷۰۱و۹۰۱ می افتادم و خودم اینطور فکر میکردم که چون زود ثبت نام کردم پس اسم من هم اول نوشته شده پس تو لیست کلاس اول افتادم و در ادامه هم تغییرش ندادن:)

    من گروه هافلپاف رو به خاطر سدریک و نیوت خیلی دوست دارم(به خصوص نیوت که خخخییلی عشقه)پشتکار بالای اونها نشون دهنده ویژگی زیبای این گروه هست.
    گریفندور کاملا مثبت توصیف شده ولی من فکر میکنم باهوش بودن خیلی بهتر از شجاع بودنه.
    اسلیترین هم که گروه منحصر به فردیه و خب معلومه بیشترین افرادی که به جادوی سیاه روی آوردن تو اون گروه قرار دارن.(نمیدونم چرا ولی ترجمه اسلایترین رو خیلی دوست دارم 😐 )
    رولینگ چند تا ایده برای گروه بندی داشت فکر می کنم گذاشتن مجسمه چهار موئسس خیلی جالب تر از همه می شد.

    من هم معتقدم که سرسرا بهترین جای قلعه ست چون خیلی خوب و با ابهت توصیف شده.

    ی سوال برام پیش میاد اینه که گروه ها روح میخوان چی کار؟ من نمیدونم وضیفه روح ها چیه و چرا هر گروه یک روح داره.
    توصیف رولینگ از روح با هر کس دیگه متفاوته.انگار رابطه رو ح ها و جادوگر ها با هم ، با مشنگ ها فرق میکنه.

    مرسی از توجه تون.

    و خسته نباشید تیم پادکست.

  21. سلام به نظر من بهترین جای قلعه نه سرسرای بزرگه نه اتاق ضروریات، همه جای قلعه بهترینه چه سرسرای بزرگ چه کلاس های درس و چه حتی دستشویی چون می دونیم تالار اسرار زیرشه(:

  22. سلام خیلی خیلی خسته نباشید .
    این قسمت فوق العاده بود ⚡
    بقیه پاترهدا به طور کامل تمام نکات رو گفتند چیزی به نظرم نمیاد بگم فقط یه سوال
    مگه میشه توی سایت wizarding world دوباره گروهبندی کرد ؟
    من سه سال پیش توی سایت pottermore گروه بندی کردم یعنی الان دوباره میشه گروهبندی کرد ؟
    البته اگر هم بشه من انجام نمیدم همینجا خوبه :))))
    خیلی عالی بود همینطور پر قدرت ادامه بدید ✌⚡

  23. سلام
    واقعا خیلی خوب بود. این قسمت از پادکست رو خیلی دوست داشتم چون به جزئیاتی از کتاب اشاره کردین که تاحالا بهش توجه نکرده بودم(با اینکه چندین بار کتابها رو خوندم)دلم خواست دوباره همه کتابها و فیلمها رو از اول بخونم و ببینم
    پی نوشت:پشت صحنه پادکست خیلی خوب بود لطفا بیشترش کنید.

  24. سلام واقعا ممنون از پادکست خوبتون.
    یه چیزی میخواستم بگم شما توی یکی از پادکستای قبل گفته بودین یه موسسه ی خیریه هست که هزینه ی تحصیل در هاگوارتز برای افراد نیازمند رو تامین میکنه ولی اینجوری نیست. توی کتاب شاهزاده ی دورگه وقتی دامبلدور میره پیش تام ریدل بهش میگه هاگوارتز یه صندوقی داره که هزینه ی تحصیل رو تا یه جایی تامین میکنه

  25. سلام
    اول اینکه پادکست لوموس خیلی جذاب و عالیه و ممنون. دوم اینکه این پادکست محشر قراره چند قسمت باشه؟

  26. سلام خسته نباشین
    بازم سوال منو جواب ندادین که هاگرید چجوری پرواز کرده؟ با جارو یا تسترال که نمیتونه. مثل ولدمورت هم فقط خود ولدمورت و اسنیپ و دلفی بلدن پس چی کار کرده میشه یکی بگه؟ =//

    قدرت جنای خونگی خیلی متفاوته. مثل همون دابی که گفتین یا کریچر که تونست جون خودشو نجات بده از جایی که ولدمورت ولش کرد

    مطمئن باشین هرماینی و بقیه از قبل میدونن چون احتمالا وقتی دامبلدور میره و نامه رو میده و برای خانواده توضیح میده که دنیای جادوگری وجود داره همون موقع میگه که چجوری برن به سکو و خانواده های جادوگر هم که خودشون میدونن دیگه

    به نظر من هرماینی توی تئاتر خیلی خوب بود شاید همه به خاطر عادت کردن به اما واتسون اولش خیلی شوکه شدن ولی من به شخصه فکر میکنم که نوما هم هرماینی خوبی بود. ولی بازم اما واتسون یه چیز دیگس 😉

    یه چیز مندراوردی =)
    وای دقیقا تو همش بلا استسناء میگین.=)))

    خیلی فکرش درست بوده تنها جایی که از جدیت مک گونگال به شدت لذت بردم سر بازرسی آمبریج از کلاسش بود که خیلی خندیدم. و فکر کنم در کل کتاب فقط ۲ بار یکمی حالت مهربون پیدا کرد یکی وقتی که آمبریج هری رو پیشش فرستاد و بار دیگه توی نبرد هاگوارتز خیلی مهربون رفتار کرد با هری(انتخاب هری به عنوان جستوجوگر رو نمیگم چون اون موقع فقط مجازاتش نکرد ولی لحنش حالت مهربون نبود)

    چرا نباید میدیدیم؟ با توجه به سال تولدش فکر نمیکنم مشکلی در بودنش باشه. دامبلدور هم مثل اینکه هم تغیر شکل درس میداده هم دفاع در برابر جادوی سیاه
    خیلی بده که ردا نقشش کمتر شده =(

    مدرسه ماگلی که قطعا نمیرن مثلا مالفوی بره مدرسه ماگلی؟؟؟ احتمالا خانواده ها خودشون یاد میدادن.

    حک کردن خاطره رو ریدل هم خیلی استفاده کرد برای داییش و جن خونگی اون خانومه

    ولی به نظر من گروه بهتره. گروه مفهوم رو بهتر میرسونه

    شاید به اون کاملی نباشه ولی تقریبا شخصیت شکل گرفته.

    یه سوال به نظرتون هرماینی از کلاه گروهبندی خواسته که به گریفیندور بره؟ یادمه یه جا یکی ازش میپرسه که چرا تو ریونکلا نیستی و هرماینی میگه که میخواست بندازه ریونکلا ولی نظرش عوض شده لحظه آخر. خواهش میکنم سوالای منو هم جواب بدین =(

    کلاه مثل یه پرتره از ۴ بنیان گزاره. ولی این کلاه یه درگاه جادویی هم برای برای شمشیر گریفیندوره. درباره اسنیپ هم به قول هری واقعا شجاع ترین کسیه که تو داستان هست. من حتی هنوزم از اسلیتیرین خوشم نمیاد با این که میدونم خیلی ها هم خوبن
    ولی خیلی بده که توی کتابای بعدی به مسئله کاپ سالانه کم اهمیتی شده. رون هو میدونسته که احتمالا گریفیندوره ولی این احتمال ۱۰۰ درصد نیست هیچ وقت مثال بارزشم سیریوسه که همه خانواده و جد و آبادش تو اسلیتیرین بودن ولی خودش گریفیندوری شد.
    خیلی امتحان چیز فاجعه ایه.

    یه جایی درباره گروهبندی مدارس دیگه پرسیدین که سوال منم هست من فقط درباره ایلورمورنی اطلاعات دارم که ۴ مجسمه از ۴ حیوون گروها هست و هر کدوم دانش آموزو برای گروهشون بخوان یه عکس العملی نشون میدن و اگر چندتاشون واکنش نشون بدن انتخاب با خود دانش آموزه که تو کدوم بره

    توی اون لحظه همه استرس دارن و تا برگشتن مک گونگال فکر نمیکنم خیلی طول بکشه که بشه حرفی به اون صورت زد

    من خیلی ناراحت شدم که سرود هاگوارتز توی فیلما نبود به نظرم چیز باحالی بود

    سرسرا خیلی باحال و جذابه. سقف جادویی بیرون و به جای چلچراغ شمع های معلق تو هوا =)) واااای فقط غذاهاش =)) من یکی از رویاهام اینه که اونجا باشم =)) ولی باحالترین جای هاگوارتز نیست باحالترین جا همونطور که یکی دیگه هم گفت اتاق ضروریاته =)))

    واااااااااااای چه باحال منم میخوام کلاه بزارم سرم =))))
    منم اولش خیلی دلم میخواست تو گریفیندور باشم ولی بعدش دیدم این تعصبم فقط به خاطر جزئیات زیادیه که از گریفیندور میدونم بعدش دیدم دلم همههههههههههههههه ی گروها رو میخواد چون همه ویژگی ها رو دارم من به طور معمول توی گریفیندور یا ریونکلا میافتم دیروز که دوباره تست دادم تو ریونکلا افتادم. قشنگ حس میکنم یه مک گونگال فیلیت ویک هرماینی هستم که کلاه گروه بندی سر گروهشون که تو کدوم برن خیلی فکر کرد در نهایت یا یه گریفیندوری باهوشم یا یه ریونکلایی شجاع =)) ولی همیشه به سالن عمومی هافلپاف غبطه میخورم
    ولی توی تست گروهبندی همیشه یه سوال هست که قشنگ معلومه کدومو بزنی تو چی میافتی و این یکمی بده
    یه نکته دیگه درباره ویژگی های هرگروه این که این ویژگی ها ( شجاعت – زیرکی – باهوشی – سختکوشی) ویژگی هایی هستن که هر آدمی ازشون تعریف متفاوتی داره و این خودش یه وجه قشنگیشه

    خیلی متفاوت میشه هری. هیچ وقت فکر نکرده بودم بهش که موقعیتش روی روحیاتش خیلی تاثیر داشته. وای فشار نگاه مردم خیلی بده و هر کاری میکنه نگاه همه بهشه یا به دیده تمسخر یا این که واااای ای چی کار میکنه منم بکنم کلا خیلی سخته این همه توجه
    اسلیتیرین خیلی راحت تر و باحال تره اسلیتیرین خودش ممال اسلایترین میشه که اصلا تو فارسی خیلی از واژه های عربی رو برای راحتی ممال میکنیم مثل رکیب که شده رکاب
    با اسم پیوز هم موافقم که باید همون میموند و خیلی حیف شد که نبود. من تنها زمانی که آمبریج رو اذیت میکرد عاشقش میشدم =))

    همین انتخاباس که سرنوشت ما رو میسازه خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی جمله قشنگیه =))
    وای چه ترجمه بدی همینجوری حس آدم به اسلیتیرین بده اینجوری بدترم میشه در ضمن نویل ۴ حرفه =))

    خیــــــــــــــــــــــــــــــــلی باحاله صدایی که گذاشتین واقعا مو به تنم سیخ شد.
    این خوابه خیلی نکته ظریفی بود. درد میگیره واقعا و خیلی هم بده

    و اسم مک گونگال هم مینروا عه نه منیروا
    هریمون؟؟؟!!! اووووووووووووووووووووووه خدای من خیلی فاجعه است =////
    نمیدونم چرا احساس میکنم دوبله ای که شما دیدین با دوبله ای که الان ما میبینیم فرق داره =//

    من فکر میکنم رولینگ از اول میدونسته نویل قراره آدم بزرگی بشه که حتی توی فرزند نفرین شده با کشته شدنش دنیا عوض شد ولی خب ما هیچ وقت از گذشته نویل نداشتیم. این که تاریخ تولدش کیه؟ مادر و پدرش چی شدن که پیش مادربزرگشه؟ و کلی سوال دیگه درباره ش که ما تا اواخر داستان نمیفهمیم که جواب این سوالامون چیه

    غذا ها خیییییلی باحاله غذا میاد
    غذا میره دسر میاد
    دسر میره خواب میاد
    پسماند هم فکر نمیکنم چیزی بشه خب یه ورده دیگه میره و خلاص

    ولی من فکر میکنم با حضورشه چون موقعی که رفت سنگ رو نجات بده هم سرش درد میکرد ولی چون کامل نبوده دردش به اون شدت نبوده

    احساس کردم نگاه اسنیپ به هری خیلی دردناک بود ولی تا حالا حس نکرده بودم =(
    واقعا حقش بود آلن ریکمن که بدون تست انتخاب بشه برای اسنیپ
    نفرت از اسنیپ لحظه به لحظه توی کتابا بیشتر تا لحظه مرگش. من برای مرگ دامبلدور هم ۱ یا ۲ بار فقط گریه کردم ولی برای مرگ اسنیپ هر بار چه تو فیلم چه تو کتاب گریه کردم و بار اول به خودم میگفتم چرا داری برای قاتل دامبلدور گریه میکنی تو حق نداری برای آدم بده داستان گریه کنی ولی بعد از دیدن خاطراتش ….

    به نظرم جیمز حقش نیست که بقیه ازش متنفر باشن. شاید خیلی کارای اشتباه کرده ولی اسنیپ هم قبل از قضیه پیش گویی خیلی اشتباهای بزرگ تری کرد ولی هر دوشون عوض شدم و به نظرم حق هیچ کدومشون تنفر نیست

    خیلی خسته نباشین

    پ.ن : خواهش میکنم جواب سوالای منو بدین تا حالا ندادین جواب سوالامو =(

    1. سلام
      درمورد نویل تاریخ تولدش با هری یکیه و اون پیش گویی ممکن بود شامل حال نویل هم بشه و در واقع این ولدمورت بود که هری رو انتخاب کرد . پدر و مادرش با طلسم شکنجه‌گر شکنجه شدن تا اون جا که سلامت ذهنی شون از بین رفت و توی سنت مانگو برای همیشه بستری شدن و به خاطر همین پیش مادربزرگش زندگی می کرد!
      نحوه‌ی پرواز هاگرید رو واقعا نمی دونم ولی قطعا تسترال نبوده جارو هم نبوده احتمالا گرچه تو پالتو هاگرید همه چیز پیدا می شه! مثل ولدمورت و اسنیپ هم نبوده … من همیشه فکر می کردم یه ربطی به اون چتری داره که چوب دستی شو توش قایم کرده ! 🙂 چتر و نه چوب دستی 🙂 (البته باید درنظر گرفت که ممکنه یه سرویس حمل و نقل هوایی هم داشته باشن که مثال زمینیش اتوبوس شوالیه هست!)

  27. سلام روزتون به خیر
    +خانم رولینگ توی داستان جانبی مربوط به مدرسه ایلورمونی ( که تو این سایت هم ترجمش هست ) درباره سیستم گروه بندیشون گفته که مجسمه گروهی که دانش آموز رو میخواد حرکت میکنه و دانش آموز رو انتخاب میکنه.

    1. بالا توی کامنتم توضیح داده بودم:
      “درباره پیوز اینم بگم که اون یه پولترگایسته. جالبه پولترگایست‌ها معمولا توی فیلما و داستانای ترسناک دیده میشن اما اینجا خانم رولینگ بخش‌هایی که پیوز حضور داره رو بسیار کمدی نوشته.”
      پولترگایست به اشباحی میگن که اشیای خونه رو به هم می ریزن یا خوششون میاد مردمو اذیت کنن.

  28. سلام
    خیلی دیر دارم کامنت میذارم برای این پادکست، چون خیلی وقت نیست شروع به گوش دادن به پادکست‌ها کردم.
    در مورد این که آیا بچه‌ها در سن ۱۱ سالگی انقدر شخصیتشون شکل گرفته که گروهبندی بشن یا نه باید بگم به نظر من در این سن، ویژگی‌های پایه‌ هر گروه مثل شجاعت، سخت‌کوشی، باهوشی و زیرکی در اون‌ها شکل گرفته. یکی از دلایل اهمیت این سن برای ورود به هاگوارتز به نظرم همینه که در پادکست‌های قبلی هم اشاره کردین بهش.

    یه کتاب قبلا خوندم به اسم the giver که اونجا بچه‌ها رو تا سن ۱۲ سالگی زیرنظر میگرفتن و در ۱۲ سالگی تصمیم میگرفتن که هر بچه‌ای در چه زمینه‌ای آموزش ببینه و چه شغلی داشته باشه.
    و یک جای دیگه هم دیدم که نوشته بودن شخصیت بچه از ۸ تا ۱۲ سالگی شکل میگیره. ۱۳ سالگی تقریبا ۹۰ درصد شخصیت شکل گرفته. باتوجه به این موضوع، میشه گفت بچه‌ها در سن ۱۱ سالگی تقریبا ویژگی لازم برای گروهبندی(که ۴ ویژگی کلی بودن) رو دارن.

  29. -توی راهنمای ناکامل و نامعتبر هاگوارتز گفته می‌شه که این ایستگاه بررااای جادوگرهاست. یعنی نیاز های جادوگرهارو رفع می‌کنه و برای ماگل ها نیست. نه اینکه کلا نذارن ماگل ها واردش بشن. ماگل ها بدون جادوگر هم می‌تونن بیان توش. کلا منظورت از اینکه می‌گین باید یه جادوگر همراهشون باشه چیه؟! اینکه دست هم رو بگیرن و برن تو؟! مگه جا می‌شن اصلا؟! نه به نظرم ماگل ها هم می‌تونن واردش بشن.

    -اون قسمت دوبله‌ای که گذاشته بودین رو من تا حالا نشنیدم. فکر نمی‌کنم ماندگار باشه.
    من با یه دوبله‌ی دیگه شنیدم همه‌ی قسمت‌هارو.

    -به نظرم امید بره دوبله‌ی انیمشینِ “رئیس مزرعه” رو گوش بده تا به دوبله‌ی ایرانی ایمان بیاره‌.

    ‘منم از جیمز خیلی بدم میاد ولی نه به خاطر اسنیپ. از اسنیپ هم بدم میاد چون به هر حال اون همه گند اخلاقی‌هاش رو نمی‌شه آخرش با یه “من چون لیلی رو دوست داشتم” توجیه کنه. جمیز هم که خیلی مغرور بول(غلدر) بوده. خیلی از شخصیتش بدم اومد. همینطور سیریوس.

  30. اون سوالی که برای شادی پیش اومد تو این فصل که چرا دامبلدور بعد شام میگه “تو کلاسا اجازه جادو ندارن” اشتباه ترجمه هستش که بهش اشاره نشد. تو متن اصلی نوشته «بین کلاسها در راهروها اجازه جادو ندارن!» نمیدونم برای آقای کبریایی سوال نشده که اینا که اینهمه تو کلاسا جادو میکنن چی چیو اجازه ندارن و اینکه من دارم هم‌زمان با گوش دادن کتابارو دوباره می‌خونم و خیلی مزه میده. مرسی ازتون و خسته نباشید حسابی ❤️

  31. توی خاطرات اسنیپ توی قطار جیمز تا لیلیو میبینه ازش خوشش میاد
    اسنیپم که از قبل از لیلی خوشش میومده
    بعد جیمز نباید با رقیب عشقیش کل بندازه و دعوا کنه؟

ثبت دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری مشخص شده‌اند *