امروز می‌رسیم به آخرین فصل از کتاب هری پاتر و تالار اسرار در پادکست لوموس. در این قسمت میلاد، امید، شادی و خشایار در مورد صحبت‌های هری با دامبلدور، شمشیر گریفیندور و جورابی که باعث آزادی دابی می‌شه صحبت می‌کنن. توجه داشته باشین که این قسمت از لوموس مناسب افراد زیر ۱۸ سال نیست.

ما اینجا هر هفته کتاب‌های هری پاتر رو به ترتیب و فصل به فصل جلو می‌ریم و در مورد تمام جوانبش با هم صحبت می‌کنیم. اگه کتاب‌ها رو نخوندین، بدونین که ما تمام مجموعه رو در نظر می‌گیریم و حرفامون باعث لو رفتن قصه می‌شه. چه برای اولین بار چه چندمین بار، بهتره که شما هم همراه با ما شروع به خوندن کتابا کنین.

فروشگاه فانتازیو اسپانسر این قسمت از پادکست لوموسه.

لطفا جهت کمک به ارتقای کیفیت پادکست لوموس و انتقال دیدگاه‌های خود به ما، در این پرسشنامه کوتاه که ویژه فصل دوم پادکست لوموس تهیه شده شرکت کنید.

حذفیات ترجمه هری پاتر

به روال فصل گذشته‌ی لوموس، این بار هم با انتشار هر قسمت جدید از لوموس، ترجمه‌ی اون فصل کتاب هم از ترجمه‌ی فارسی اون در ایران رو بررسی می‌کنیم و حذفیات، اشتباهات و سانسورهای اون رو برای شما مشخص می‌کنیم.

برای مطالعه حذفیات فصل هفدهم از کتاب هری پاتر و حفره اسرارآمیز اینجا رو کلیک کنید.


نظرتون رو از داخل سایت، با ایمیل podcast@wizardingcenter.com و یا توییتر و اینستاگرام مرکز دنیای جادوگری می‌تونید با ما به اشتراک بذارین. اگر هم دوست داشتین میتونین از طریق این لینک از ما حمایت مالی کنین.

اسپانسر: فروشگاه فانتازیو
اجراکنندگان: خشایار، شادی، امید و میلاد
مترجم:
حسین غریبی
آهنگساز: علی خانی
طرح کاور: Jim Kay © Bloomsbury Publishing Inc
حق تکثیر هری پاتر: Warner Bros and © J.K. Rowling ©
ارائه‌ای از وب‌سایت مرکز دنیای جادوگری و دمنتور

۲۰ دیدگاه

  1. این پادکستا فوق العاده ان:)
    چقد زود تموم شد کتاب دوم:(
    زده بودین برای زیر ۱۸ مناسب نیس…چیز خاصی نداش:|

  2. الهی به امید تو

    لوموس ماکسیما!

    ١. این اپیزود بدون شک بهترین اپیزود پادکست لوموس بود. واقعا هر چی جلوتر میره صحبتای جالب تر و تحلیل های زیباتری رو ازتون می شنوم و این واقعا ارزشمنده. واقعا از یه سری از حرفاتون مو به تنم سیخ میشه.

    ٢. ماجرای امتیاز دادن دامبلدور به گریفیندور توی پایان سال بازم تکرار میشه. ممکنه خیلیا از این کار دامبلدور ایراد بگیرن. اما خدایی حق هری و رون بود که شجاعت به خرج دادن و رفتن با یه مار عظیم‌الجثه جنگیدن. البته هری جنگید اما رون قبلش هم کارای ارزشمندی انجام داد که به نظر از چشم دامبلدور دور نموند. این که به خاطر بهترین دوستش با بزرگترین ترسش یعنی عنکبوت روبرو شد، خودش شجاعت و فداکاری رون رو نشون میده. من خیلی از جاهای داستان خودمو جای کاراکترها میذارم و به اشتباه یا درست، با خودم میگم منم اگه جای فلان کاراکتر بودم فلان فداکاری رو انجام می‌دادم. (البته شاید با قرار گرفتن توی شرایط مشابه‌ش همه چی فرق کنه) ولی جنگیدن با یه مار و روبرو شدن بزرگترین ترس‌هام از اون کارهاییه که در هیچ شرایطی نمی تونم تصور کنم که انجامشون بدم. همین باعث میشه کارهای رون توی این کتاب واقعا برام شجاعانه، قهرمانانه و ارزشمند به نظر برسه و رون هم به اندازه هری لایق امتیازهایی که بهش تعلق میگیره هست.

    ٣. صحبت‌های میلاد درباره دامبلدور واقعا تاثیرگذار بود و خلاصه کاملی از شخصیت جذاب آلبوس دامبلدور بود. اون وقار دامبلدور توی آخر هر کتاب خیلی خوب نشون داده شده و هر چی بیشتر جلو میریم این آرامش و متانت بیشتر دیده میشه. یکی از ویژگی‌های مهم دامبلدور اینه که دانش‌آموزا و در کل نوجوونا رو خیلی خوب درک می کنه. اون جایی که هری توی آخر کتاب محفل ققنوس عصبانیه و میزنه وسایل دفتر دامبلدورو می‌شکنه و با نهایت بی‌احترامی با دامبلدور صحبت می‌کنه دامبلدور یه وقار و آرامش خاصی داره و جوری باهاش رفتار می‌کنه که هری متوجه اشتباهش میشه. نمونه‌های زیادی از این متانت و آرامش دامبلدور توی کتابا وجود داره که خودتونم دربارش صحبت کردین. مثل رفتارش با دریکو قبل از مرگش. اول همین کتابم وقتی هری و رون با ماشین پرنده میان مدرسه دامبلدور از کوره در نمیره و به جاش با یه لحن سرد و سنگینی باهاشون صحبت می‌کنه که حتی باعث میشه هری آرزو کنه دامبلدور سرش داد بزنه. حالا همه این چیزایی که توی شخصیت دامبلدور وجود داره رو در نظر بگیرید و اون سکانس منفور فیلم جام آتش که دامبلدور میاد هریو میگیره تکون میده و با عصبانیت باهاش رفتار می کنه رو یه بار دیگه به یاد بیارید. واقعا چقدر اون صحنه از شخصیت دامبلدور به دور بود.

    ۴. با این صحبت‌هایی که درباره انتخاب و ورژن‌های دیگه‌مون توی دنیاهای موازی احتمالی رو قبول دارم. منو یاد توضیح مارول استودیوز توی سریال انیمیشنی وات ایف از انتخاب‌ها و اتفاقات توی مولتیورس میندازه. توی اون سریال این جوری توضیح داده شد که توی هر دنیای موازی هر اتفاقی می‌تونه بیفته و هر انتخابی میشه کرد ولی یه سری اتفاقات و انتخاب‌ها هستن که در صورت رخ ندادنشون انسان از چیزی که باید باشه دور میشه. یعنی حتما باید رخ بدن و اجتناب ازشون باعث میشه اون شخص یه شخص دیگه بشه.

    ۵. سپاس از داییِ امید ✋

    ۶. لوسیوس دو بار به شکل بدی ناودون کله اژدری میشه. خیلی لذت بردم از این بخش.

    ٧. حالا که بحث ملفوی و کراب و نویل و آقای ویزلی و آقای ملفوی شد، بذارین این نویدو بهتون بگم که توی کتاب جام آتش و محفل ققنوس قراره سمی ترین لحظات عمرتونو ترجمه کنید. چون توی چاپ‌های جدید چند فصل اول کتاب چهارم پدرخوانده هری سوروس اسمشه. و توی کتاب محفل ققنوس یه جا “”خانم ولدمورت”” به هری میگه بره بگیره بخوابه… هیچی دیگه با این سموم کشنده شما رو تنها میذارم. حالا اینجا هم یه لحظه آقای ویزلی در یک اقدام انتقام جویانه جسم لوسیوس ملفوی رو تسخیر می کنه تا انتقام دخترش رو گرفته باشه.

    ٨. سوراخ اسرار و حفره اسلیترین و لباس زیر هری… داریم به کجا میریم؟ ولی انصافا موقع ضبط اپیزود اول فکر می‌کردین درباره این چیزا صحبت کنین؟ لباس زیر متعفن؟ بابا اون بنده خدا جوراب پاره کرده. چیز دیگه‌ای که پاره نکرده. اصلا اینا هیچی. چرا ع*نا رو میریزین تو کلاه گروه بندیا؟

    ٩. توصیفی که خشایار از جوراب هری داشت رو فقط برای گیلدروی لاکهارت با این غلظت و انزجار به کار می‌برد!

    ١٠. به قول خانم اسلامیه پرسی و پنلوپه داشتن با هم احوالپرسی غیرکلامی و راز و نیاز می کردن.

    واقعا کنج کاو شد بودم که چه را و چه گونه این اپیزود مثبت ١٨ سال هست و حالا متوجه شدم. فکر می کنم فصل چهار و پنج و شش پادکست کلا با محتوای بزرگسال ساخته بشن چوش اونجا نوک گرفتنا و ناودون کله اژدریا و جورابا و این جور کارا خیلی بیشتر میشه.

    در کل عالی بود. تا حالا این قدر نخندیده بودم. دوستون دارم.

    نوکس!

  3. پادکست واقعاً جذابی بود و دم همه‌تون گرم اما درباره‌ی جوراب یا لباس زیر به نظر من جذاب می‌شد لباس زیر باشه اما چون به سرعت عمل نیاز بود، درآردن شلوار و شرت یه‌کم دردسر داشت فکر کنم. جوراب سهل‌تر بود اما انتخاب بهتری لزوماً نبود (: (:

  4. با سلام،
    ۱. دربارۀ «چه‌گونه»، «کنج‌کاو» و «کنج‌کاوانه»:
    «چه‌گونه» آن طور که شما می‌خوانید تلفظ نمی‌شود و به صورت chegune تلفظ می‌شود. اگر قرار باشد chehgune خوانده شود احتمالاً باید «چهگونه» نوشته شود. در فارسی هر دو صورت «چه‌گونه» و «چگونه» آمده و هیچ یک غلط نیست. برخی از نویسندگان فعال در حوزۀ خط فارسی مانند ایرج کابلی «چه‌گونه» می‌نویسند (بنگرید به کتاب «درست‌نویسی‌یِ خطِ فارسی»، تهران: بازتاب‌نگار، ۱۳۸۴). احمد شاملو نیز از این دسته است (در کتاب «هایکو: شعر ژاپنی از آغاز تا امروز»، ترجمۀ احمد شاملو و ع. پاشایی، تهران: چشمه، ۱۳۸۴، ص ۱۴: «این که عسل چیست یا چه‌گونه به‌عمل‌می‌آید…»). برای مشاهدۀ چگونگی ضبط «چه‌گونه» در «لغتنامۀ دهخدا» نیز به آدرس زیر بروید:
    https://www.vajehyab.com/dehkhoda/%DA%86%D9%87+%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87
    مانند «چه‌گونه»، واژۀ «کنجکاو» را هم برخی با نیم‌فاصله («کنج‌کاو») می‌نویسند، از جمله ایرج کابلی و احمد شاملو (شاملو در کتاب «هایکو: شعر ژاپنی از آغاز تا امروز»، ترجمۀ احمد شاملو و ع. پاشایی، تهران: چشمه، ۱۳۸۴، ص ۱۳). «فرهنگ سخن» در مدخل «کنجکاو» هر دو صورتِ با نیم‌فاصله و پیوسته را نوشته است (و البته «کنج‌کاو» را اول نوشته، که نشانۀ ارجحیت آن در «فرهنگ سخن» است).
    اگر جای نوشتن «کنج‌کاوانه» نوشته شود «کنج کاوانه» یعنی جای اینکه از نیم‌فاصله استفاده شود از فاصله استفاده شود، آن وقت می‌توان آن را دست‌مایۀ طنز کرد. اما کسانی که «چه‌گونه» و «کنج‌کاوانه» می‌نویسند مبتنی بر استدلال‌هایی این کار را می‌کنند که خواه‌ناخواه محل تأمل است. (البته خودم از «چگونه» و «کنجکاو» استفاده می‌کنم.)
    ۲. دربارۀ kitchen:
    در «فرهنگ گسترده پیشرو آریان‌پور» برای kitchen علاوه بر یک سری از معانی مانند «آشپزخانه، مطبخ، پُختگاه» سری دیگری از معانی مانند «کارمندان آشپزخانه، آشپزها، آشپزخانه‌چی‌ها» اختیار شده است. همین واژه در «فرهنگ بزرگ انگلیسی-فارسی» نوشتۀ بزرگمهر ریاحی (تهران: سخن، ۱۳۹۴) علاوه بر معانی «آشپزخانه؛ مطبخ» معنی «کارکنانِ آشپزخانه» نیز می‌دهد. حتماً رد این معنی را در فرهنگ‌های انگلیسی-انگلیسی رایج هم می‌توان دنبال کرد. به نظرم «آشپزها» یا حتی بهتر از آن «کارکنان آشپزخانه» اتفاقاً مناسب‌تر از «آشپزخانه‌ها»ست.
    امیدوارم در اپیزودهای بعدی در این موارد پیش از انتشار اپیزود حداقل به برخی فرهنگ‌های انگلیسی-فارسی و فرهنگ‌های انگلیسی-انگلیسی (که در اینترنت به‌راحتی در دسترس است) سر بزنید و همچنین به سایت واژه‌یاب سر بزنید تا مبتنی بر استدلال‌های نادرست به ماجرا طنز ندهید و برعکس جایی که استدلال‌های درستی مبنی بر نادرستی واژه یا عبارتی در کتاب است طنز را به کار بگیریم.
    ۳. توصیفتان از دامبلدور خیلی جالب و دل‌نشین بود.
    ۴. من لرد ولدمورت هستم: رستم نَمه‌ترول دول‌دُم.
    ۵. امثال ما پیرمرد و پیرزن‌ها که از اپلیکیشن‌های پادکست استفاده نمی‌کنیم و نداریمشان (و شاید گوشی هوشمند هم نداشته باشیم) برای دانلود چه کنیم؟

    1. من سر اصل حرف شما باهاتون موافقم. بچه‌ها یه جاهایی ندونسته یه چیزی رو مسخره می‌کنن و دست می‌گیرن. در حالی که اتفاقا اونجا تقصیری متوجه مترجم یا ناشر نیست. چند نمونه بوده قبلاً نوشتم توی کامنتا. مثلاً یه نمونه‌ش سر اون قسمتی که اسپراوت اسنیپ ترجمه شده بود. اونجا سوتی مترجم یا ناشر نبود. ترجمه بر مبنای نسخه قدیمی بریتیش انجام شده بوده که اونجا سوتی خانم رولینگ بوده. بعدا توی ویرایش‌های بعدی اصلاح شده توی نسخه اصلی ولی خب تندیس همین ترجمه خودش رو بازنگری نمی‌کنه، چه برسه به اینکه بره ببینه ویرایش‌های جدید کتاب چیه.
      در کل موافقم که وقتی یه چیزی رو سوژه طنز می‌کنی ولی اتفاقا اونجا خودت در حال اشتباه باشی، طرف مقابلت می‌تونه از این سوء استفاده کنه علیه‌ت.
      اما سر هر دو نکته‌ای که بالا گفتید کاملاً در اشتباهید جسارتاً، و حداقل اینجا این نقد به بچه‌ها وارد نیست. این صورت‌هایی که گفتید اصلاً متداول نیست و در دستور خط فارسی و فرهنگ املایی فرهنگستان هم شما همچین چیزهایی رو نمی‌بینید. دو نفر رو نام بردید، می‌خواین من ده نفر کله‌گنده‌تر نام ببرم که از اون صورت نوشتاری استفاده نمی‌کنن؟ اینا یه سری رویکرده که فقط آدمی با سابقه و سواد افرادی که گفتی می‌تونه استفاده کنه و طبعاً دلیل هم داره براش. حالا اصلاً ول کنیم این رو که کدوم درسته چون در تخصص من یکی حداقل نیست. تا همین‌جا هم اظهارنظر شخصی بود. بحث سر چیز دیگریه. متن باید هماهنگی سبکی داشته باشه. اگه همه جای کتاب چه‌گونه و کنج‌کاوانه بود صحبت شما درست بود. ولی من بعید می‌دونم همه جای کتاب اینطوری باشه.
      در مورد نکته دومی که گفتید: در بافت این کتاب و اون قسمت. kitchen به معنی کارکنان آشپزخانه نیست. و اصلاً کارکنان آشپزخانه هم ترجمه نشده که. آشپز ترجمه شده دوست عزیز.
      با توجه به اینکه می‌دونیم جن‌های خونگی مسؤول این کاران، همون آشپزخانه بهتره.
      ارادت.

      1. با سلام جناب Vahid و خیلی ممنون بابت توضیحاتتان.
        کار من طوری است که از «دستور خطّ فارسی» فرهنگستان زبان و ادب فارسی و همچنین «فرهنگ املایی خطّ فارسیِ» علی‌اشرف صادقی استفادۀ مکرر می‌کنم و ترجیح شخصی خودم هم پیروی از مصوبات فرهنگستان است و به بزرگانی همچون اسماعیل سعادت، احمد سمیعی، علی‌محمد حق‌شناس، محمدرضا باطنی، علی‌اشرف صادقی و دیگران که در تهیۀ این جزوه همکاری کرده‌اند ارادت دارم. البته این عزیزان در کار خود برجسته‌اند و به نظرم شایستۀ صفت «کله‌گنده» نیستند. اساساً صحبت کردن از بزرگ بودن کدام یک و مقایسۀ شاملو یا کابلی با کس دیگری بیراهه رفتن است، زیرا قرار نیست برجسته‌ترین را انتخاب کنیم و فرض کنیم باقی یاوه‌سرایی می‌کنند.
        بحث «غلط» و «درست» متفاوت است با «متداول» و «نامتداول». علاوه بر جزوۀ فرهنگستان، دستورِ خط‌های دیگری هم وجود دارد از جمله جزوه‌ای که مرکز نشر دانشگاهی دارد و همچنین جزوه‌هایی که در نشرهای بزرگ هر انتشارات برای خودش دارد (مثل انتشارات «سمت») و همه هم با هم متفاوت است. هیچ یک هم «غلط» نیست. در یکی از جزوه‌ها می‌گوید بنویسید «برترینها» و در جزوۀ دیگری گفته شده بنویسید «برترین‌ها». توجه کنید که هیچ یک غلط نیست.
        من هم با شما هم‌رأی‌ام که «چه‌گونه» و «کنج‌کاوانه» نامتداول است (هرچند معیار این کجاست؟ مشاهدات شخصی من و شما را می‌شود «معیار» گرفت؟ پس این هم خودش محل بحث است). بحثم این بود که «غلط» نیست، در صورتی که در پادکست آن را طوری می‌خوانند که مسخره‌اش کنند و یعنی بابت «غلط» نوشته شدنش دارند دستش می‌اندازند. میلاد در دقیقۀ ۳۰ و ۳۱ می‌گوید که در صفحۀ ۳۶۶ خط ۴ (که شادی تصحیحش می‌کند: خط ۵) نوشته شده «چه‌گونه» (و آن را chehgune می‌خواند). آن چیزی که در آن صفحه نوشته (چه با نیم‌فاصله یعنی «چه‌گونه» و چه با فاصله یعنی «چه گونه») به هر حال آن طور که میلاد خواند خوانده نمی‌شود. دربارۀ رسم‌الخط موافقم که باید یکدستی در کل متن رعایت شود (که در کتاب‌های هری پاتر نایکدستی در متن کم نیست و بحث ما هم این نیست) اما بحث من این نبود که «متن باید هماهنگی سبکی داشته باشه». شما می‌گویید «اگه همه جای کتاب چه‌گونه و کنج‌کاوانه بود صحبت شما درست بود» اما اصلاً شیوۀ یکدستی در تلفظ «چه‌گونه» تأثیری ندارد. من اگر «چه‌گونه» را با پنج تا فاصله هم بنویسم chehgune خوانده نمی‌شود.
        می‌توان با ایرج کابلی و شاملو و امثالهم مخالف بود، اما نمی‌توان بابت «چه‌گونه» نوشتن مسخره‌شان کرد. مخالفت با تمسخر متفاوت است. دوستان کارشان را می‌کنند و از دست شخص من هم کاری برنمی‌آید جز نوشتن همین چند خط و به قول سعدی «من آنچه شرط بلاغست با تو می‌گویم / تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال».
        دربارۀ kitchen (در واقع kitchens)، شما می‌گویید «و اصلاً کارکنان آشپزخانه هم ترجمه نشده که». دوست گرامی، من هم نگفتم که «کارکنان آشپزخانه» ترجمه شده. میلاد اشاره کرد که «آشپزها» ترجمه شده. من صرفاً با اشاره به دو منبع نوشتم که در این منابع معادل‌های kitchen علاوه بر «آشپزخانه» چیزهای دیگری بوده از جمله «کارکنان آشپزخانه» و «آشپزها» و نظرم را دربارۀ اینکه چه ترجمه شود نوشتم: اینکه «آشپزها» از «آشپزخانه‌ها» مناسب‌تر است و در ضمن به نظرم «کارکنان آشپزخانه» از «آشپزها» هم بهتر است (یعنی اگر من مترجم بودم جای «آشپزها» می‌نوشتم «کارکنان آشپزخانه»). اما ببینیم میلاد چه گفته: در دقیقۀ ۳۱ میلاد می‌گوید که ما که می‌دانیم که هاگوارتز آشپز ندارد و کارهای پخت‌وپز و اینها را الف‌های خانگی انجام می‌دهند. دوستانِ پادکست گفتند باید نوشته می‌شد «آشپزخانه‌ها» (که در واقع این جمع بستن هم صحیح به نظر نمی‌رسد). میلاد تصورش این است که kitchen معنی «آشپزخانه» می‌دهد و اگر منظور «آشپز» باشد در انگلیسی chef می‌آید، پس در اینجا از لفظ «آشپز» استفاده نشده. خب، این اشتباه است. آیا مثلاً هر جا love دیدیم باید «عشق» ترجمه کنیم؟ و اگر passion دیدیم باید چیز دیگری ترجمه کنیم؟ (محض نمونه، در «فرهنگ معاصر کیمیا» (فارسی-انگلیسی) نوشتۀ کریم امامی برای «عشق» دو معادل love و passion داده شده است.) این همان «افسون معنای اول» است. در پاسخ، من هم نوشتم که معنی «آشپزها» و «کارکنان آشپزخانه» هم می‌دهد. بنا بر این، نمی‌توان مترجم را از این بابت مسخره کرد. همین که من «کارکنان آشپزخانه» را می‌پسندم و شما «آشپزخانه» را نشان می‌دهد که بحث در مرحلۀ جوک و خنده نیست. اما، به هر حال، می‌توان با اطمینان گفت «آشپزخانه‌ها» (که دوستانِ پادکست معادلِ مد نظرشان بود) صحیح نیست، چون در هاگوارتز چندین آشپزخانه تا جایی که در کتاب‌ها خوانده‌ایم وجود ندارد (و البته این را هم در نظر گرفت که هر جا در کلمۀ انگلیسی آخرش s باشد نباید جمع ترجمه کرد).
        ضمناً، جن‌های خانگی «کارکنان آشپزخانه» (و «آشپز»)اند. غذا از غیب درست نمی‌شود و مواد اولیه به طریقی آماده می‌شود و به غذا تبدیل می‌شود. واضح است که آن کسانی که این کار را می‌کنند (به قول میلاد پخت‌وپز می‌کنند) آشپزند. اگر به کریچر که برای بچه‌ها غذا درست کرده بود آشپز نگوییم پس چه باید بگوییم؟ من متوجه نمی‌شوم میلاد چرا می‌گوید هاگوارتز آشپز ندارد و این را از چه چیزی نتیجه می‌گیرد.
        اشتباهات ویدا اسلامیه و خود موضوعات مطرح در کتاب‌های هری پاتر آن قدری هست که نیازی به اختراع چنین چیزهایی برای افزودن طنز به پادکست نباشد: بدون اینها هم می‌توان میزان طنز پادکست را حفظ کرد. بحث من دربارۀ استدلال و اینها چندان مربوط نیست به اینکه «طرف مقابلت می‌تونه از این سوء استفاده کنه علیه‌ت». وقتی (بی‌دلیل) مسخره کنیم این روال ناصحیح در میان خوانندگان که اکثراً نوجوان و جوان‌اند باب می‌شود و به‌مرور شیوۀ مواجهۀ آنها با موضوعات همین طوری خواهد شد؛ مثلاً، بچه‌ها «بخاری دیواری» را مسخره کردند؛ الان اگر کتابی با ترجمۀ سروش حبیبی یا نجف دریابندری یا ابوالحسن نجفی بیاید زیر دست خوانندۀ ما و «بخاری دیواری» در آن ببیند آیا نمی‌گوید که این مترجمانْ دیگر چقدر ناشی‌اند؟ در صورتی که این مترجمان از زمرۀ بهترین مترجمان‌اند و «بخاری دیواری» هم معادل «غلطی» نیست و در فرهنگ‌های انگلیسی به فارسی آمده و در فرهنگ‌های فارسی هم ضبط شده و برایش توضیحاتی هست و کسی که این را غلط بداند جز اینکه خودش را… اصلاً ولش کن. (می‌شود دربارۀ مناسب یا نامناسب بودنش در بافت هر جمله و در هر کتاب صحبت کرد اما غلط نیست و در کتاب‌های هری پاتر «شومینه» به نظرم معادل «مناسب‌تری» بود.) اصطلاحات دیگری هم هست که ترجمۀ اشتباهی نبود، اما می‌شد دربارۀ معادل‌های بهتر در آن مورد صحبت کرد. خب، این سلیقۀ مخاطب را تغییر می‌دهد و به همین صورتی که گفتم می‌کند. اولین نمودش را در نقد خود کتاب هری پاتر خواهیم دید و بعد از آن در ترجمه‌های دیگران. آیا آن وقت انتظاری می‌رود که مخاطبان ما دربارۀ مسائل ترجمه و ویرایش و نقد ادبی مقالات و کتاب‌هایی که می‌خوانند در آینده به «استدلال» گوش دهند؟ آیا با چنین روالی نحوۀ انتخابشان تغییر نمی‌کند؟
        بگذارید کمی دورتر را هم ببینیم: آیا خواننده‌ای که با چنین روالی در زندگی‌اش خو بگیرد در مسائل سیاسی و اجتماعی به «استدلال» گوش می‌دهد؟ یا تمرکزش را صرفاً بر منکوب کردن طرف مقابل می‌گذارد بدون شنیدن استدلال؟ آیا آن وقت در مسائل سیاسی و اجتماعی تبدیل به غلام حلقه‌به‌گوش دیگران نمی‌شود/نشده؟ مثال‌های سیاسی و اجتماعی چنین موضوعی آن قدر فراوان است که نیازی نیست من ذکر کنم و فقط در کشور خودمان هم نیست؛ در کل دنیا می‌شود آن را پیدا کرد. کافی است ببینید که رسانه‌های جریان اصلی (main stream) در دنیا چگونه افکار عمومی را شکل می‌دهند و از کثیف‌ترین نیروها برایمان فرشته می‌سازند و از نجیب‌ترین نیروها اهریمن.
        امیدوارم سرتان به درد نیامده باشد.
        ارادت متقابل

        1. جناب سهراب پیش از هر چیز از نقد روشنگر، دقیق و مستدل شما بسیار لذت بردم. این هشدار بسیار درستی است که در نقد و حتی شوخی با یک پدیده، باید احتیاط کرد که خودمان مرتکب اشتباهی دیگر نشویم. در این صورت به مخاطب نشانی غلط داده‌ایم. یعنی غلط‌نویسی خانم اسلامیه مذموم است اما اشتباه ما نه. و این امر خطرناکی است.
          توضیح شما در خصوص صحیح بودن کنج‌کاو … کاملا صحیح است. و البته تذکر (درست) جناب وحید در خصوص رعایت یکدستی در رسم‌الخط کار، باز هم نافی این حقیقت نیست که مضحکهء نگارش «چه‌گونه» تنها از کم‌اطلاعی مضحکه‌کننده حکایت می‌کند.
          آنچه که من را ترغیب کرد که شروع به نوشتن در این وبسایت بکنم (جدای از عشق عمیقم به مجموعه هری پاتر) همین بود که این دوستان خوش‌ذوق، شاداب، دوست‌داشتنی، عاشق و شوخ و شنگ را متوجهء حقیقتی ناگزیر بکنم. این که خوشبختانه آن‌ها مخاطب زیادی پیدا کرده‌اند. این اتفاق میمون، در کنار خودش مسئولیت را هم زیادتر می‌کند. دیگر نمی‌شود اشتباهات گفتاری بین دوستان را تنها یک سهو دید که در میان مکالمات چند دوست، رخ داده. از اینجا ببعد، این گفته‌ها انعکاس پربسامدی دارد که می‌تواند نقش قابل توجهی در آموزش مخاطبین جوان و نوجوان این پادکست داشته باشد. اگر این آموزش مبنای صحیحی داشته باشد، زهی سعادت و اگر نه، ای وای!
          با شناختی که در این مدت از این چهار عزیز پیدا کرده‌ام (تصور می‌کنم که احساسم درست است)، آن‌ها خودشان مرتبا بر جنبهء آموزشی این شاهکار خانم رولینگ تاکید داشته‌اند و بی‌گمان خودشان هم خواهان این هستند که این پادکست همین روال را در پیش بگیرد. بنابراین امیدوارم که تذکر مشفقانهء شما (که به باور من از ده کامنت ستایش‌آمیز ارزشمندتر است) مورد توجه ویژهء این دوستان قرار بگیرد.
          پ.ن: متاسفانه اینطور بنظر می‌رسد که بعد از انتشار هر اپیزود و انعکاس نظرات مخاطبین، وقتی به اپیزود بعدی می‌رویم، کامنت‌های تکمیلی دیگر دیده نمی‌شوند. چنانچه من در اپیزود جمع‌بندی، ندیدم که دوستان به یادداشت شما اشاره بکنند. کما اینکه به یادداشت خود من در خصوص درست بودن ترجمهء حلیم، توجهی نشد.
          پ.ن۲: آنچه گفته شد ذره‌ای از بار مسئولیت (در واقع بی‌مسئولیتی) ناشر و خانم اسلامیه کم نمی‌کند.

  5. سلام چقدر زود گذشت کتاب دو هم . واقعا خسته نباشید .
    یه چیزی در مورد دو رگه بودن هری میخواستم بگم . فکر کنم ما دو نوع دو رگه داریم . دورگه ی نوع اول به دو رگه هایی مثل سوروس اسنیپ میگن که یکی از والدین جادوگر بوده و دیگری نبوده . و یه نوع دیگه ی دو رگه به اونایی میگن که یکی از والدین جادوگر اصیل بوده و یکی دیگه از والدین دو رگه یا ماگل زاده ای بوده که توانایی جادو داشته یا فشفشه . هری نوع دومه . چون خانواده ی پاتر ها حداقل میدونیم اصیلن ولی جزو بیست و هشت خاندان مقدس نیستن اما اصیل خائن به خونن و ریشه شون به امریکا بر میگرده . و لیلی هم ماگل زاده بوده. پس ولدمورت شاید منظورش این بوده و به این دلیل هری رو انتخاب کرده ‌ .

  6. این معادل های فارسی “من لرد ولدمورت هستم” خیلی خیلی خنده دار و فان بودن و واقعا از شدت خنده اشکم دراومد. هرچند که کلا کتاب دوم رو زیاد دوست ندارم چون قلعه ای که خونه ی هری و دوستانش هست به یک فضای ناامن تبدیل می شه و بعد هم که دامبلدور از هاگوارتز می ره. اصلا هر جایی از کتاب ها که دامبلدور در هاگوارتز نیست (کتاب دوم و پنجم) و به خصوص بعد از مرگش (کل کتاب هفت) یک فضای تیره و یاس آلودی بر داستان حکمفرما می شه. چون دامبلدور پشت و پناه همه ی شخصیت های داستان به حساب میاد و نبودش درست مثل رفتن رستم از شاهنامه می مونه.
    در مورد نحوه برخورد دامبلدور با خطاهای هری و سایرین که مثلا به جای تنبیه برای زیر پا گذاشتن قوانین بهشون پاداش می ده، به خاطر اینه که دامبلدور هنوز هم در رفتار و تصمیم گیری هاش اصل greater good رو در نظر می گیره و بر همون اساس عمل می کنه. به این شکل که قوانین برای حفظ امنیت وضع شدن، اما در شرایط استثنایی که پایبندی به قانون برعکس باعث گسترش خطر میشه یا در بهترین حالت کمکی به رفع مشکل نمی کنه، این نقض قوانینه که هدف اصلی از وضع اون قانون رو برآورده می کنه. و در چنین شرایطی زیر پا گذاشتن قوانین شایسته ی پاداش می شود.
    بی صبرانه منتظر شروع فصل سوم لوموس هستم
    باز هم با خانم مرضیه صادقی اپیزود مشترک کار کنید

  7. همه افتخارات لاکهارت یک طرف، آسش جایزه زیباترین لبخند! اونم پنج بار؟ واقعا که. حالا یه مجله زرد یکبار به لبخندش گیر داده و رو جلدش اینو زده که بفروشه. یعنی سال بعد از شیش نفر دیگه خواسته بیان لبخند بزنن و بعد رای گیری کرده؟
    یعنی یکی بیاد منو بکشه!!! فقط بذارین من برم!!

ثبت دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری مشخص شده‌اند *