در دهمین قسمت از فصل زندانی آزکابان لوموس، بررسی یک فصل پر ماجرا رو پیش رو داریم: نقشهی نابکار یا نقشهی غارتگر. توی این قسمت میلاد و خشایار به همراه امید و شادی دربارهی درخواست کمک هری از پروفسور لوپین در مواجهه با دمنتورها، نقشهی نابهکار، و کشف غافلگیرکنندهی هری از رابطهی سیریوس بلک با خونوادهش (چیزی که به نظر میرسید تنها خودشه که ازش بیخبره) صحبت میکنند.
پادکست لوموس برای ادامه فعالیت خودش به کمک شما نیاز داره. اگر دوست داشتید میتونین از طریق این لینک بصورت ارزی و ریالی از ما حمایت مالی کنین.
جهت ارتباط با ما میتوانید از طریق po*****@wi*************.com یا توییتر و اینستاگرام در ارتباط باشید.
اجراکنندگان: خشایار، شادی، امید و میلاد
مترجم: حسین غریبی
آهنگساز: علی خانی
طرح کاور: Jim Kay © Bloomsbury Publishing Inc
کپیرایت: Warner Bros and J.K.Rowling
ارائهای از وبسایت مرکز دنیای جادوگری و دمنتور
اجاره بدید من خارج از زمان مقرر یه مسئله ای رو راجع به شخصیت اسنیپ بگم. توی کتاب آخر فصل داستان شاهزاده که هری خاطرات اسنیپ رو نگاه میکنه؛ توی بخشی که بعد از مرگ لیلی و جیمز هست و اسنیپ شکسته و داغون توی دفتر دامبلدور نشسته٬ دامبلدور میگه الان باید از پسر لیلی حفاظت کرد تا فداکاری اون بیهوده نبوده باشه و اسنیپ میگه لرد سیاه رفته دیگه خطری اون رو تهدید نمیکنه اما دامبلدور میگه اون یه روزی برمیگرده و اسنیپ اینجا قبول میکنه که تا میتونه از هری حفاظت کنه و نقش جاسوس ولدمورت بودنشو حفظ کنه که به نظر من این خودش به معنای این بوده که همه جوانب رو رعایت کنه حتی در غیاب ولدمورت و احتمالا شامل این میشده که فقط با اصیلخون های اسلیتیرین برخورد خوبی داشته باشه و با دانش آموز های گروه های دیگه بدجنس باشه و وقتی هری اومده هاگوارتز تا میتونسته اذیتش کنه ( مسلما بولی های گذشته جیمز هم تو این رفتارش تاثیرگذار بوده) حتی توی فصل اول کتاب ششم که بلاتریکس و نارسیسا میان پیشش که نارسیسا بخواد از دریکو محافظت کنه هم وقتی بلاتریکس ازش میپرسه وقتی تو استاد اونجایی چرا هری پاتر هنوز زده ست بعد از گفتن اینکه زیر نظر دامبلدور این کار احمقانه میبوده٬ میگه که تا تونستم تلاش کردم باعث اخراجش بشم. منظور کلیم این هست که درسته باتوجه به گذشته پرمخاطره ای که داشته خیلی انسان دلنازک و مهربانی نبوده و کلا زیاد از ارتباط با آدم ها لذت نبره اما احتمالا بخش زیادی از بدجنسیش هم به همین دلیل٬ انتخابی بوده چون این آدم با اسلیترین ها خوش برخورد بوده و همشون عاشقش بودن پس بلد بوده که این مدلی باشه اما یه جاهایی انتخاب میکرده نباشه. اما بحث برخوردش با لوپین و سیریوس در ادامه کاملا متفاوته به نظر من چون این آدم ها بولی های بچگیش بودن ( اگر کسی به این شدت بولی شده تو بچگیش فقط تصور کنه یه جایی قدرت و برتری نسبت به اونا داره چطور رفتار میکنه؟) و مسلما من نمیگم رفتارش درست بود؛ نه اصلا٬ اما قابل درکه. اسنیپ میتونست با یه جمله شهادت بده سیریوس بیگناهه و تا عمر داره اونو مدیون خودش بکنه اما نفرت ازش قوی تر بود.
این بود انشای من:))))
لوپین هیچوقت برای اسنیپ قلدری نمیکرد ، توی داستانکی که راجع به زندگی ریموس لوپین توی سایت هست خانم رولینگ دقیقا به این موضوع اشاره کرده که ریموس هیچوقت قلدری های جیمز و سیریوس برای اسنیپ رو تایید نمیکرد ولی چون به شدت جیمز و سیریوس رو دوست داشت و برای اینکه اونو پذیرفته بودن بسیار ازشون ممنون بود اونطورها که باید و شاید مقابلشون نمی ایستاد ، نفرت اسنیپ از لوپین به خاطر همون قضیه ایه که نزدیک بوده توی شیون آوارگان توسط لوپین گاز گرفته بشه یا کشته بشه که همه میدونیم اونجا لوپین هیچ تقصیری نداشته ، سیریوس بهش گفت بره توی اون تونل ، ولی اسنیپ فکر میکرد لوپین هم توی این کار دست داشته
آره منظورم همین بود. اسنیپ هم با لوپین بهتر برخورد میکرد. دیگه بازش نکردم چون قبلا توی پادکست هم کامل بحث شده بود.
درود به شرفت
بچه ها. منم افسون رازداری رو یادمه.
دلیلش یک پدیده ماورایی به نام اثر ماندلاست.
اثر ماندلا یا ماندلا افکت پدیده ای است که در آن گروهی از مردم یک واقعیت یا رویداد واقعی را به طور کلی فراموش کرده و یا به شکلی دیگر به یاد می آورند. این اصطلاح اولین بار توسط فیونا بروم از علاقه مندان به پارانورمال (پدیدههای روانی غیرطبیعی) ساخته شده است. او همراه با دیگران، مرگ نلسون ماندلا را در دهه ۱۹۸۰ در زندان به یاد میآورددر حالی که وی به خاطر بیماری در سال ۲۰۱۳ از دنیا رفته است.
سلام بچه ها و خسته نباشید
من افسون رازداری رو پیدا کردم
در کتاب یادگران مرگ بخش اول بعد از اینکه هری و هرماینی از دره گودریک فرار می کنن، ولدمورت از عصبانیت فریاد می زنه که چند ثانیه دیر رسیده، بعد از اون هری در عالم بیهوشی وارد ذهن ولدمورت میشه و ولدمورت در اون لحظه شروع می کنه به یادآوری اتفاقاتی که توی ۳۱ اکتبر ۱۹۸۱ افتاده، یه جایی تو خاطراتش میگه :«افسون “رازداری” باطل شده بود، هر چند که خودشان هنوز این را نمی دانستند»
این جمله توی کتاب من صفحه ۴۰۸ خط اول نوشته شده
با سلام و احترام
باز هم عالی
یکی از مهم ترین موضوعاتی که مطرح کردید همین موضوع قضاوت در مورد دیگرانه . حتی بهترین آدم ها هم ممکنه اشتباه کنن. به خصوص وقتی پای مرگ و زندگی وسط میاد خیلی باید مراقب بود.
هر چند شاید سیریوس به خاطر احساس گناهش ، ظاهرا خودش هم از خودش دفاع نکرد. ولی نگاه و قضاوت آدم های اطرافش در یک لحظه تغییر کرد. این موضوع قوی ترین آدم ها رو هم از پا در میاره.
قضاوت های اطرافیان سیریوس، نه تنها باعث شد آزکابان سیزده سال عمر سیریوس رو به یغما ببره بر زندگی هری هم تاثیر گذاشت و باعث شد در کودکی در کنار خاله و شوهر خاله ش زندگی کنه به جای بهترین دوست پدر و مادرش.
شاید بشه در این رابطه فیلم قسم رو مثال زد که اعتماد یه عده آدم به آدمی که اتفاقا شهادت دروغ داد ممکن بود باعث مرگ یه آدم بی گناه در اون اتفاق بشه.