در شونزدهمین قسمت از فصل زندانی آزکابان لوموس رفتیم سراغ بررسی فصل «پیشگویی پروفسور تریلانی». توی این قسمت شادی، میلاد، خشایار و امید با هم در مورد تلاش بچهها برای کمک به هگرید در جلسهی فرجامخواهی، فصل امتحاناتات و پیشگویی مهم پروفسور تریلانی صحبت کردند.
اسپانسر این قسمت انتشارات پرتقال است.
پادکست لوموس برای ادامه فعالیت خودش به کمک شما نیاز داره. اگر دوست داشتید میتونین از طریق این لینک از ما حمایت مالی کنین. و اگر محصول یا خدماتی دارید که فکر میکنید پادکست لوموس میتونه بستر مناسبی برای معرفیش به مخاطبین باشه، از طریق این لینک خودتون رو به ما معرفی کنید.
جهت ارتباط با ما میتوانید از طریق po*****@wi*************.com یا توییتر و اینستاگرام در ارتباط باشید.
اجراکنندگان: خشایار، شادی، امید و میلاد
مترجم: حسین غریبی
آهنگساز: علی خانی
طرح کاور: Jim Kay © Bloomsbury Publishing Inc
کپیرایت: Warner Bros and J.K.Rowling
ارائهای از وبسایت مرکز دنیای جادوگری و دمنتور
دمتون گرم که اینقدر باحال کار میکنید وقتی میبینم که هیچ کامنتی ندارید عمیقا متاثر میشم لطفا به کارتون ادامه بدید
سلام
عالی بود
من فکر میکنم منظور از پیشگویی خانم تریلانی بارتی کراوچ پسر بوده. یه چیزهایی هم به نظرم رسید:
۱- در کتاب جام آتش سیربوس به بچه ها گفت : نه دیگه اونجا نیست. یک سال بعد از اومدن به آزکابان مرد. یعنی بیش از ۱۲ سال پیش توسط پدر و مادرش فراری داده شده بود. بنابراین واقعا ۱۲ سال در خانه پدرش، در غل و زنجیر (طلسم فرمان ) بود.
۲- هر چند معلوم نیست بارتی کراوچ پسر از کی واقعا اختیار اعمالش رو به دست گرفته ولی قطعا از قبل از جام جهانی کوییدیچ بوده.
۳- در کتاب جام آتش وقتی بارتی کراوچ پسر داره ماجرا رو تعریف میکنه میگه اربابم فهمید که من بهش وفادار مونده م و شاید وفادارترین طرفدارش باشم.
۴- خانم رولینگ هیچ وقت اطلاعات رو انقدر راحت به خواننده ش نمیده، حتما همه یا بیشتر خوانندگان کتاب سوم در پایان کتاب فکر کردند منظور از پیشگویی پیتر پتی گرو بوده که با توجه به شیوه های خانم رولینگ در دادن اطلاعات بعید به تظر میرسه.
سلام
من این قسمتو که گوش دادم درجا دلم گرفت
دویدم رفتم قسمت اول از فصل اولو گوش دادم اصلا خاطره هام زنده شد. شادی که کلا حکم تائید کننده رو داشت هیچی نمی گفت.خشایار هم که کاملا واضحه که معذب بود.امید جان باید بگم فکت چک هات هم کمتر شده ها.میلاد هم کیفیت صداش بهتر شده از لحاظ ضبط. یادش بخیر طارق و مراد. نمی دونم شاید توی این جایگاه نیستم ولی خیلی بهتون افتخار می کنم خیلی دوستتون دارم. و در آخر از فانتازیو متشکرم که از اول تا حالا اسپانسر بود. همینجوری اسپانسر بمون ترو خدا. و
خداحافظ
سلام ، وقتتون بخیر. من یه سوال داشتم؛ اینکه به نظرتون بوگارت هرماینی یکم غیر منطقی نیست؟ درسته که هرماینی تحت فشار شدیدی قرار داشت . ولی به نظرتون درمورد بوگارتش دروغ نگفته؟چون وقتی که با بوگارتش مواجه شده بود در واقع تنها بوده! به نظرتون امکان داره در واقع بوگارتش یه چیز ترسناک تر بوده؟و در واقع یه داشته یه چیزی رو انکار میکرده؟ چون من چند مدت پیش یه تئوری در مورد بوگارت هرماینی خوندم. اینکه در واقع بوگارت هرماینی جنازه ی دوستاش بوده؛ ولی چون از بوگارتش خجالت کشیده ، شکل واقعی بوگارتش رو درست نگفته! هر چند این تئوری دور از ذهنه ؛ ولی باز هم یکم این قسمت کتاب برام یکم گنگه ، و باز هم متوجه نمیشم
بوگارت شخصیت ها طبق شرایط ذهنی طرف در اون لحظه شکل میگیره، تو نمی تونی اون رو. یعنی بوگارت رو گول بزنی که به یه شکل خاص در بیاد تو اون لحظه بیشتر ترس هرماینی از این قضیه بوده، مثلا شاید اگه تو سال شیشم اون لحظه که رون مسموم شده بود یه بوگارت می گذاشتن جلوی هرماینی جسد رون رو میدید،
ممنونم.
عالی بود.با تشکرات فراوان
سلام علیکم به لوموسیهای عزیز
تو این روزهای پر استرس و تاریک فقط شنیدن لوموس برای بار دوم! کمی حالمو بهتر میکنه 🙂 میدونم کامنت ها رو میخونین واسه همین اینجا دارم مینویسم . با نهایت احترام با ایده میلاد مبنی بر اینکه پیشگویی در مورد بارتی کراوچ جونیور بوده کاملا مخالفم . اولا حرفهایی که تریلانی میزنه زمان کاملا دقیقی داره میگه قبل از نیمه شب خادم به اربابش میپیوندد . تو اون روزی که پیتر فرار کرد هیچ اتفاق خاصی در مورد بارتی کراوچ نیفتاده فرارش از آزکابان به شکل مادرش خیلی قبل تر از این ماجرا بوده سیریوس تو سلولش شاهد دفن مادرش بوده(تو جام آتش تو غار بین صحبتش با بچه ها اینو میگه) بارتی کراوچ حتی بعد از جام جهانی هم تحت طلسم پدرش بوده فقط اونجا به مدت کوتاهی اختیارش دست خودش بوده نه پدرش ولی بعد از بیهوش شدن باز تحت طلسم فرمان پدرش قرار میگیره.
علت دیگه مخالفان اینه که خانم رولینگ هر جای داستان که اشاره مبهمی وجود داشته بعدا در موردش نوشته مثال : تو محفل فصل دوم که پتونیا به هری در مورد آزکابان میگه ، یهو بین صحبت میگه وقتی اون پسره وحشتناک در موردش توضیح میداد شنیدم . همه اول فکر میکنن که منشور جیمز پاتره ولی آخر یادگاران مشخص میشه منظور اسنیپ بوده .
یا یه جای دیگه آخر جام آتش وقتی هری تعریف میکنه که ولدرمورت خونش رو گرفته میخونیم که چشمهای دامبلدور یه برقی میزنه . من تا کتاب آخر منتظر بودم که در مورد مزایای این اتفاق یه صحبتی بشه که میبینیم تو کینگزکراس هری میفهمه علت زنده ماندنش همین بوده .
منظورم از گفتن این حرفها اینه که هر جا اشاره به داستان دیگه ای شده ، این اشاره و سرنخ کاملا با اصل داستان جور بوده این پیشگویی به نظر من اصلا با اتفاقاتی که در مورد بارتی کراوچ رقم میخوره ، همخوانی نداره