اگر شرایط حاکم بر دنیای جادوگری و اتفاقات آن به نحوی دیگر رقم میخورد، آیا این امکان وجود داشت که بین هری پاتر و دشمن دیرینهاش دراکو مالفوی رابطهی دوستی برقرار شود؟ مرکز دنیای جادوگری در ترجمه این مقاله از سایت رسمی دنیای جادوگری، به ارائهی دیدگاه دو نویسنده موافق و مخالف این فرضیه میپردازد.
• هشدار لو رفتن داستان: این مقاله حاوی مطالبی در مورد داستان “هری پاتر و فرزند نفرین شده” میباشد.
شاید آنها میتوانستند با هم دوست باشند
بله، دراکو مالفوی از هاگوارتز بیزار بود. او یک پسر گستاخ و از خود راضی بود که از هری نفرت داشت. دراکو در طول زندگیاش با افراد نامناسبی بُر خورده بود و در یک کلام همانطور که رون ویزلی به درستی در مورد او میگفت یک شخص ناخوشایند بود.
تمام این حرفها درست، اما آیا به واقع نمیتوان ادعا کرد که تمامی این خصوصیات تحت تاثیر شرایطی که دراکو در طول زندگیاش با آنها روبرو بوده در او ایجاد شده؟ اگر او در زندگی انتخابهای عاقلانهتری میکرد و اگر دوستان بهتری داشت، آیا ممکن بود که شرایط برای او متفاوت میشد؟ اگر او توانایی بهتر بودن را داشت، میتوانست با کسی مثل هری دوست شود؟ اگر که پدر و مادر مهربانتری داشت، آیا ممکن بود که او هم انسان مهربانتری میشد؟ و در آن صورت وقتی که برای اولین بار در کوچه دیاگون، در فروشگاه خانم مالکین با هری روبرو میشد، آیا ممکن بود که نظر هری را به عنوان یک همنشین مناسب به خود جلب کند؟
نشانههایی وجود دارد که این فرضیه را تایید میکند. دراکو از لحاظ رفتاری به طور کامل محصول تربیت پدر و مادرش بود (دقت کنید که او همواره به پدر خود میبالید). او در جمع دوستان و نوچههایش در هاگوارتز، تمام مدت به ثروت خانوادگی، اسلیتیرینی بودن و خون اصیل خود افتخار میکرد. اما درواقع به او آموخته شده بود که به این مسائل افتخار کند. دراکو جهانبینی خود را تمام و کمال از پدر و مادرش به ارث برده بود که آنان نیز به نوبه خود این طرز فکر را از خانوادههای خود (خاندان مالفوی و خاندان بلک) به ارث برده بودند.
هر دو خاندان غرق در جادوی سیاه بودند و از نظر آنها مشنگ (ماگل) بودن، مشنگزاده بودن و یا حتی دورگه بودن به طور کامل امری غیر قابل پذیرش بود. تعجبآور نیست که از این دو خاندان افراد متعددی به لرد ولدمورت پیوستند. قابل درک است که دراکو به حدی در این محیط غرق شده بود که طبیعتا امکانی برای متفاوت اندیشیدن نداشت. ذهنیت حاکم بر خانواده دراکو، در نهایت باعث شکل-گیری شخصیت او بر اساس خصوصیاتی همچون بیرحمی، خشم و بیاعتنایی شد.
اما همه اینها چه ارتباطی به بحث ما دارد؟ خوب، این رفتار کلی دراکو بود که در وهله اول هری را دفع کرد. نمونههایی متعدد از جادوگرانی وجود دارد که در خانوادههای همسو با جادوی سیاه به دنیا آمدند اما با انتخاب دوستانی مناسب، مسیر متفاوتی را در زندگی دنبال کردند. احتمالا بهترین مثال برای این مطلب سیریوس بلک است. او که هرگز با دیدگاه خاندان خود مبتنی بر عشق به خون اصیل موافق نبود، برای پیدا کردن دوستانی مهربان از خانواده خود رویگردان شد. در حالیکه تمامی اعضای خاندان بلک در گروه اسلیتیرین بودند، شجاعت او باعث شد که کلاه گروهبندی او را در گروه گریفندور قرار دهد. او در آنجا دوستان همفکر خود، جیمز پاتر و ریموس لوپین را پیدا کرد. به این ترتیب او سنت دیرینهی خاندان خود را شکست و به جای پیوستن به جادوی سیاه، عمر خود را صرف مبارزه با آن کرد.
دراکو هم مانند سیریوس میتوانست با انتخاب دوستانی بهتر در هاگوارتز مسیر متفاوتی را در پیش بگیرد، اما او همواره در محاصره ترس و احساس ناامنی بود. همانطور که در داستان میبینیم، دراکو علیرغم اینکه همواره در ظاهر به مرگخوار بودن پدر خود مینازید، اما در واقع از راه و روشی که پدرش در زندگی در پیش گرفته بود، وحشت داشت. خودشیفتگی دراکو که در حکم نوعی مکانیسم دفاعی برای او بود، باعث شد که هری را از دوست شدن با او در اولین ملاقاتشان در فروشگاه خانم مالکین منصرف کند. هری ترجیح داد که با پسر گستاخی که بلافاصله نسبت به دوست نیمهغولش هاگرید، از خود سوءنیت و پیشداوری بروز داد، دوست نباشد، پیشداوریای که دراکو درواقع از والدین خود آموخته بود. جالب است بدانید که در زبان فرانسوی لغت “مالفوی” معنایی معادل”سوءنیت” دارد.
اما همه چیز میتوانست متفاوت باشد. ما در داستان “هری پاتر و فرزند نفرین شده” شاهد بروز و ظهور دراکویی به مراتب استوارتر هستیم. در دوران پسا-ولدمورت که او دیگر تحت احاطهی فضای مسموم والدینش نیست، شاهدیم که دراکو تصمیمات بهتری میگیرد، به عنوان مثال او با شخصی ازدواج کرده که متناسب با ارزشهای خانوادگی خاندانش نیست. همچنین شاهد خصوصیات رفتاری پسرش اسکورپیوس هستیم که پسری ذاتا خوشقلب و دلسوز است و این مطمئنا نشاندهندهی آن است که دراکو هم مانند پسرش پتانسیل خوب بودن را داشت، اگر که متاثر از بزرگ شدن در آن محیط وحشتناک نبود. شاید اگر دراکو اندکی محکمتر و استوارتر بود، در برخورد اولیهاش با هری در فروشگاه خانم مالکین کمی خوشایندتر به نظر میرسید و اگر اندکی شجاعتر بود میتوانست همچون سیریوس بلک به ارزشهای خانوادگی خاندانش پشت کند. اگر که برای کنار گذاشتن تعصبات ذرهای تشویق میشد، شاید در زندگی با افرادی روبرو میشد که نظرات او را به چالش بکشند، نه افرادی مانند کراب و گویل که تمام مدت تنها او را تایید میکردند.
به طور قطع فقط یک دراکوی بسیار متفاوت میتوانست دوستی برای هری باشد، اما نکته اینجاست که او میتوانست متفاوت باشد.
نه، آنها هرگز نمیتوانستند با هم دوست باشند
“به زودی متوجه میشی که توی دنیای جادوگری بعضی خانوادهها خیلی بهتر از بقیهان. مطمئنا تو نمیخوای دوستهای نالایقی داشته باشی. من میتونم تو این زمینه بهت کمک کنم.” دستش را به سوی هری دراز کرد اما هری با او دست نداد. – از کتاب هری پاتر و سنگ جادو
واقعیت این است که هری هرگز قصد نداشت در قطار سریعالسیر هاگوارتز با دراکو دست دوستی بدهد، حتی اگر پیش از آن با رون ویزلی آشنا نشده بود. چرا که هری در همان دیدار نخستشان در کوچه دیاگون و پس از مشاهده رفتار توهینآمیز دراکو با هاگرید، عیار او را به خوبی محک زده بود. تا آنجایی که هری به یاد داشت، هاگرید اولین کسی بود که نسبت به او رفتار محبتآمیزی نشان داده بود، بنابراین هری هرگز برای دوستی با کسی که هاگرید را “یک موجود وحشی” خطاب کرده بود، از خود تمایلی نشان نمیداد. چه در دیدار اولشان در فروشگاه خانم مالکین و چه بعد از آن در قطار سریعالسیر هاگوارتز، هری هرگز به مالفوی به عنوان یک دوست احتمالی نگاه نکرد، از سوی دیگر خود مالفوی نیز همواره ترجیح میداد که با مردم مثل غریبهها رفتار کند به گونهای که کسی با او احساس صمیمیت نکند.
هری در تمام سالهای حضورش در خانهی دورسلیها در آن انباری محقر زیر راه پله، با احساس “غریبه بودن” بزرگ شده بود. از نظر دورسلیها هری “یک پسر نالایق” بود و برای سالهای طولانی این موضوع مدام به او یادآوری میشد. هری به خوبی میدانست که مورد توهین و تحقیر قرار گرفتن در مدرسه چه حس و حالی دارد و دراکو در فروشگاه خانم مالکین در مورد هاگرید درست همان رفتار را در پیش گرفته بود. او همچنین حس مقایسه شدن را به خوبی میدانست، چرا که خاله و شوهرخالهاش تمام وقت او را با پسرشان دادلی مقایسه میکردند و مدام به او میگفتند که دادلی از هر لحاظ از او بهتر است. هری هرگز نسبت به کسی که به او در مورد دوست شدن با “آدمهای نالایق” هشدار داده بود، حس خوبی پیدا نمیکرد، چرا که همین دیدگاه غلط نسبت به آدمها باعث شده بود که هری تا پیش از این، از زمانی که به یاد میآورد، هم در خانه و هم در مدرسه پسری تنها و نگونبخت باشد.
اگرچه دراکو مالفوی در ابتدا به سمت هری دست دوستی دراز کرد، اما واقعیت این است که او هرگز تحمل دوست بودن با “پسری که زنده ماند” را نداشت. چرا که همواره بزرگترین هدف او در زندگی اثبات برتریاش نسبت به اطرافیان بوده، حال تصور کنید وقتی که یکی از مشهورترین جادوگران تاریخ تمام مدت در کنار آدم باشد، رسیدن به این هدف تا چه اندازه میتواند دشوار شود. مشکلی که حتی اگر به اندازه رون ویزلی جادوگر متواضعی باشید هم با آن دست و پنجه نرم خواهید کرد. از به رخ کشیدن نفوذ پدرش در وزارتخانه سحر و جادو گرفته تا خودشیرینی برای آمبریج و عضویت در جوخهی بازجویی او، همه و همه بخشی از تلاشهای خستگیناپذیر دراکو برای متمایز کردن خود از همسن و سالهایش بود. در حالیکه هری برای متمایز بودن نیاز به هیچ تلاشی نداشت، جای زخم روی پیشانیاش او را از همان ابتدا به خاصترین پسر دنیا تبدیل کرده بود.
در مجموع میتوان به این نتیجه رسید که برقراری یک رابطه دوستی مناسب با هری پاتر مشهور برای دراکو بسیار مشکل بود، در واقع خودبینی شدید مالفوی مانع از برقراری این رابطه بود.
با توجه به نیاز ذاتی دراکو برای متمایز بودن، جای تعجب نیست که او مجذوب نظریات ولدمورت در خصوص قدرت و خون اصیل شد، چرا که چنین دیدگاهی مستقیما همسو با ارضای این نیاز روحی دراکو بود.
از سوی دیگر هری هرگز حاضر به دوستی با کسی نبود که برخوردی تحقیرآمیز با سایرین داشت.
هری و دراکو البته مشترکاتی نیز داشتند. هر دو به کوییدیچ علاقه داشتند. هر دو در تیم گروهشان بازیکن جستجوگر بودند. همچنین هر دویشان به دست افرادی زورگو بزرگ شده بودند، دراکو توسط لوسیوس و هری توسط دورسلیها. اما این مشترکات به هیچ عنوان برای ایجاد یک رابطه دوستی بین این دو پسر کافی نبود.
شما در این مورد چه نظری دارید؟ آیا هری و دراکو هرگز میتوانستند با هم دوست باشند؟
اون استدلالی که بر اساس فرزند نفرین شده بود رو قبول ندارم چون فرزند نفرین شده رو فن ها نوشته بودنش و رولینگ فقط تاییدش کرد
کاملا موافقم، فرزند نفرین شده فقط یه فنفیکشنه و به هیچ عنوان در رستهی کتابهای هری پاتر قرار نمیگیره
منم موافق نیستم که ازش برای استدلال استفاده کنیم ولی به نظرم دراکو میتونست دوست هری باشه توی کتاب یادگاران مرگ وقتی هری و بقیه رو به عمارت اربابی مالفوی بردن دراکو نمیخواست بگه که این هریه.
توی نبرد هاگوارتز توی اتاق ضروریات هم هری جون دراکو رو نجات داد
به نظرم مادر و پدر دراکو در حقش ظلم بزرگی کردن وگرنه دراکو هم میتونست یه آدم شریف بشه
بله به قول دامبلدور حتی در عمیقترین تاریکیها هم میشه ردی از نور پیدا کرد، دراکو هم روح سالمی داشت و رگههایی از خوبی تو وجودش بود اما با توجه به روحیات و طرز فکرش به نظرم اصلا امکان اینکه با کسی مثل هری دوست باشه وجود نداشت
فرزند نفرین شده توسط رولینگ تایید شده و به هیچ وجه حالت فن فیکشن نداره. حتی خود جک ثورن میگه توی نوشتن بعضی جاهاش با رولینگ همکاری کرده. فرزند نفرین شده همون طور که توسط سایت ویزاردینگ ورلد تایید شده، کتاب هشتم هری پاتره.
فرزند نفرین شده توسط رولینگ تایید شده و به هیچ وجه حالت فن فیکشن نداره. حتی خود جک ثورن میگه توی نوشتن بعضی جاهاش با رولینگ همکاری کرده. فرزند نفرین شده همون طور که توسط سایت ویزاردینگ ورلد تایید شده، کتاب هشتم هری پاتره.
دوست خوبم سلام
من فکر نمی کنم هری پاتر و فرزند نفرین شده را فن ها نوشته باشند چون هم روی جلد کتاب اسم رولینگ هست و هم به صورت نمایشنامه . درواقع رولینگ اگر اشتباه نکنم با یک نمایشنامه نویس مشترک این کتاب را نوشته ان و تا جایی که من اطلاع دارم نوشته فن ها نیست
نه نوشته خود رولینکه
فرحناز خانم حرفت درسته که فن ها نوشتن ولی چون خانم رولینگ تایید کرده میتونیم بهش رجوع کنیم و ازش استدلال کنیم چون تنها کتابی که فن ها نوشتن و رولینگ تایید کرده
و بقیه کتاب هایی که فن ها نوشتن را رولینگ تایید نکرده
واقعا اعتقاد دارم که فرزند نفرین شده شوخی زشتی بود که رولینگ با ما طرفدارای هری پاتر کرد، دیگه اینکه بخواد روش استدلال هم بشه واقعا مسخرست…
ولی به نظرم رابطه هری و مالفوی یه جورایی مثل رابطه لوپین و اسنیپ بود لوپین خودش هم تو کتاب دورگه به هری گفت بعد از اون همه اتفاقات و تلخی های عجیبش شاید دوست های جون جونی نشند ولی کمک های اسنیپ تو سال سوم رو یادش نمیره. به نظرم هری و دراکو هم بعد از اتفاقاتی مثل مرگ سیریوس و زندانی شدن لوسیوس دوست های جون جونی نمیشدند ولی شاید اگه این اتفاقات نمی افتاد اینقدر هم با هم مشکل پیدا نمیکردند.
دراکو ب هری دست داد ولی اون خودش نخواست پس میتونسه ی رابطه دوستی ایجاد بشح ولی نشدح️
در حق مجموعه هری پاتر خیلی ظلم شده این دنیای خانم رولینگ پتانسیل بسیار بالایی داره که ازش می تونستن بهترین انیمه ها و بهترین سریال ها ساخته بشه ولی نمی دونم به چه علت اینکار رو نمی کنن فیلم های هری پاتر فقط بخشی از داستان اصلی رو روایت می کنن دنیای هری پاتر گستردگی وسیعی داره نمی دونم یه مشت حسود اجازه ندادن این مجموعه ازش چیز های بیشتری بیاد مثله انیمه داستانی که خانوم رولینگ خلق کرد یکی از شاهکار های تاریخ بود و هرگز فراموش نمیشه شاید در اینده قدرش رو بیشتر بدونن و چیزی بهتر از فیلم ها بیرون بیاد
انیمه داستان؟ تاحالا راجع بهش نشنیده بودم
بیشتر توضیح میدی؟
به نظر منم شاید حتی یک درصد هم میشد که دراکو با هری دوست باشه، درسته که توی اول داستان خب ما دیدیم که یه رابطه ی دشمنی بین هری و دراکو به وجود اومد، اما دیدیم که توی داستان فرزند نفرین شده دراکو کاملا تغییر کرده بود و اون نیمه ی خوب قلبش فعال شده بود، حالا درسته که بعضیا کلا این داستان فرزند نفرین شده رو قبول ندارن ولی خب درکل همه خوششون میاد که دراکو و هری رو دوست ببینن! مخصوصا خود من
خیلی خوبه که هری پاتر فن ها اینو درک کردند که فرزند نفرین شده اصلا در حد و اندازه کتاب نیست!
ی نمایشنامه س که واقعا ضعیفه.
از این مورد که بگذریم ، منم با نظر نویسنده موافقم.
کلا هیچ وجه اشتراک پایدار و هدفمندی که بتونه دراکو و هری رو به دوستان هم تبدیل بکنه ، هیچ جای فیلم نیست مگر تو نسخه اخر فیلم. اونم برمیگرده به ترس ذاتی همه از دارک لرد.
از فعالیت دوباره سایت خیلی خوشحالم. زنده باد دمنتور (:
فرزند نفرین شده قطعا در حد کتاب ها نیست. ولی در حد خودش یه اثر شاهکاره. (البته اگه با کتاب های قبلی مقایسه ش نکنیم)
اره منم موافقم کاملا
من هم قبول دارم به اندازه ی کتاب های هری پاتر لذت بخش نیست اما نباید یادمون بره که یه نمایش نامه است و خود جک ثورن هم در مصاحبه هاش گفته بهتره اول مردم نمایش رو ببینن و بعد فرزند نفرین شده رو بخونن .
امکان دوستی هری و مالفوی وجود نداشت.
در هری پاتر بارها تاکید میشه که انتخاب ها مهمه و هری همون اول رون رو به دراکو ترجیح داد.
آه دراکو! تو ننگ گروه اسلایترین بودی.
در مورد فرزند نفرین شده هم بگم توسط رولینگ رسما تایید شده ولی متاسفانه افتضاح و پر از اشتباه بود…
مجموعه هری پاتر امکان گسترش زیادی داره ولی متاسفانه رولینگ با تایید اون داستان مسخره فرزند نفرین شده همه رو نا امید کرد در حالی که موضوعات خیلی جذابتری میتونست برای انتشار اثر جدیدی از دنیای هری پاتر انتخاب بشه اما باز رفتن سراغ ولدمورت، اون هم به بدترین شکل ممکن. تکرار میکنم اشتباهات کتاب هم زیاد بود و پر از سوتی بود. حالا حرف زیاده. ولی اگه لازم شد و وقت و حوصله داشتم یه نقد کامل در مورد فرزند نفرین شده مینویسم.
اکثرا فن گرل ها دوست دارن دراکو و مالفوی دوست باشن. ولی کتابا رو بخونین میبینین همچین چیزی امکان نداره. کاهش دشمنی شاید ولی دوستی هرگز.
نه من ی فن گرلم ولی اصلا دراکو رو دوست ندارم
(با احترام به مالفوی هد ها )
سلام
به نظر من هری میتونست با دراکو دوست باشه ولی نه مثل دوستی با رون
و این برمیگرده به تربیتی که هر کدوم داشتن:
دراکو از بچگی توسط یه اصیل زاده با تفکرات ارزش خون اصیل بزرگ شده بود.
هری بعد از اون همه اذیت و آزار دورسلی ها قطعا حرف های کسی که برای اولین بار به اون خوبی کرده باشه رو قبول میکنه
از طرف دیگه گروهبندی اونا سهم بزرگی در دشمنی اونها داشت
ما تو کتاب ششم دیدیم که حرف های دامبلدور چه تاثیری در لحظه آخر روی دراکو داشت اگر مثل هری جلسات خصوصی با مالفوی برگزار میکرد و از اسنیپ هم کمک میگرفت شاید میتونست حداقل اونو یکم به هری نزدیک تر کنه شاید بایک عذرخواهی… یا ترسوندن از عاقبتی که بودن با ولدمورت برایش میاره…
درباره فرزند نفرین شده:
تناقضات زیادی درش به چشم میخورد و بازی با زمان اونقدر پیچیده هست که بعضیا درش گم شدن و نتونستن اونو به خوبی درک کنند
فن های دیگه ای هم هستن که خیلی بهتر از فرزند نفرین شده نوشته شدن اما اکثرا عاشقانه ن .
من کلا هیچ نظریه ای در باره ی دراکو ندارم اما توی فرزند نفرین شده ی خورده بهتر میشه . من مشکلم با اسلیترینی ها نیست مشکلم با هریه بله هری پاتر !!
به نظرم اینکه هری خودش رو بدبخت ترین بین هم کلاسی هاش خطاب کنه اشتباهه . من قبلا هم گفتم
هری بد بخت ترین نیست . چون ممکنه همه داستان اون رو بدونن ولی ، مشکل دقیقا اینجاست که هیچ کس داستان بقیه ی بچه ها رو نمی دونه مثلا شما وقتی برای اولین بار لوپین رو توی هری پاتر و زندانی آزکابان دیدین به اومن به چشم ی آدم خوب نگاه کردین ؟ یا به چشم کسی که میخواد هری رو مسموم کنه ؟ تازه آخر های فیلم معلوم شد که ی گرگینه است و با وجود کلاس های خوبش مشکلات خودش رو داره.
مثلا خود من توی دنیای واقعی کلا آدنم شوخیم و همه رو میخندونم (: ولی عیجچ کس ناراحتی هامو نمی بینیه .
عالی بود
دراکو قرار بود توی فیلم چوبدستی جادویی رو بده به هری اما دنیل نمیتونست اونو بگیره و این صحنه حذف شد.اگه هری بهش دست میداد اما مثل یه دوست معمولی امکان دوستی وجود داشت
سلام
من آدم شناس خوبی نیستم و چیز هایی که میخوام بگم در واقع چیز هایی هست که حس ششمم بهم میگه.
اول از همه هری هیچ وقت سعی نکرد تا وجه خوب مالفوی رو ببینه شاید به این خاطر بود که مالفوی اون شخصیت مهربون و خوبش رو مخفی میکرد و تظاهر میکرد که همچین چیزی وجود نداره هر چند که در اعماق قلبش میدونست که این یه دروغه و اون قلبا آدم خوبیه. همین موضوع باعث شد که هری فکر کنه دراکو مالفوی خوبی وجود نداره. در نتیجه تلاشی هم برای کشف کردنش نکرد.
اینکه دراکو چهره ی خوبش رو مخفی میکرد به این خاطر بود که از پدرش میترسید و در عین حال اون رو دوست داشت و دنبال تایید شدن از طرف اون بود. ولی همیشه پدرش شخصیتش رو خرد میکرد و اون رو تحقیر میکرد. جدا از این که پسرش رو قلبا دوست داشت، میخواست که پسرش تبدیل به فردی قوی بشه و دقیقا شکل خودش بشه. حالا به این دراکویی که دنبال تایید شدن بوده فرصتی برای تایید شدن از طرف نه تنها والدینش بلکه کل خاندانش داده شده بود پس دراکو قبول میکنه که یک مرگ خوار بشه و دامبلدور رو بکشه. و این طوری میشه که به دشمن هری و هم مدرسه ای هاش تبدیل میشه.
شاید اگر دراکو به اون شدت از پدش نمیترسید و دنبال تایید شدن از طرف کسی که مدام سرزنشش میکنه نبود.(البته اون شخص پدرشه پس این یک چیز طبیعیه و حتی کسایی که توسط پدر و مادرشون تحقیر نمیشن و در یک محیط سالم بزرگ شدن هم دنبال تایید شدن از طرف والدینشون هستن) و هری هم سعی میکرد دراکوی واقعی رو از زیر ماسک پسر گستاخ و بد جنس و مغروری که زده بود بیرون بیاره میتونستن دوستای خوبی بشن. البته نه به صمیمیت رون و هری.
در هری پاتر و یادگاران مرگ دو، در دقایق آخر فیلم، زمانی که هری و خانوادش وارد سکوی نه و سه چهارم شدن و به مالفوی برخورد کردن. مالفوی لبخند دوستانه ای به هری زد و هری هم با یک لبخند دوستانه جواب مالفوی رو داد.
البته همون طور که گفتم من چند ساله به هری پاتر یه نگاه هم ننداختم برای همین ممکنه این پاراگراف آخری که نوشتم فقط یه اشتباه باشه
هری و دراکو میتونستن با هم دوست باشن
نه مثل هری و رون ولی صد درصد میتونستن باشن
دراکو خوده اصلیشو نشون نداد و اجازه داد بقیه فقط ببینن که اون یه پسریه که به اصیل زادگیش افتخار میکنه ، خیلی شره ، سنگدله یا هر چیز بد دیگه ای ولی اینشکلی نبود و هری هم مثل خیلیای دیگه ازش بدش میومد
شرط میبندم هممون ( اگه فیلما و کتابا رو از اول به ترتیب دیده و خونده باشیم ) حالمون از پسری که موهای بور داشت و اسمش دراکو مالفوی بود و اسلیترینی بود به هم میخورد و فصل ششم تمام این اتهامات از روش برداشته شد ( که البته بازی تام فلتون توی فیلم هم تاثیر بسزایی داشت ) ولی با این حالا اتهامات از روش برداشته شد و فهمیدیم دراکو به اون اندازه ای که میبینم و فکر میکنیم بد نیست .
و درمورد فرزند نفرین شده بگم که رولینگ تاییدش کرده ، ویزاردینگ ورلد تاییدش کرده ، رولینگ تو نوشتنش همکاری کرده و به هیچ وجه فن فیکشن نیست و و و…
خب داستان فرزند نفرین شده خیلی خوب نبود و اگه بخوایم با بقیه ی کتابا مقایسه ش کنیم خیلی ضعیف هم بوده .
ولی در کل داستان خوبی داشت با این که تناقض هم داخلش وجود داشت.
ولی چه بخوایم چه نخوایم کتاب هشتمه
پس بیاین به جای اعتراض توی کتامنتامون قبولش کنیم و از خوندن و دیدنش لذت ببریم
خب من یه چنتا فکت که از جاهای مختلف خوندم رو میگم ( من رو مورد حمله قرار ندید! اینا فقط فکتن که هم استدلال هایی مبنی بر درست بودنشون وجود داره و هم مثال هایی برای نقضشون!!! به هر حال هرکس نظر و طرز فکر خودش رو داره…)
یه فکت هست که میگه دراکو بخاطر اینکه هری بهش توجه کنه همش به پروپاش می پیچید و بهش متلک مینداخت و اذیتش میکرد
میخواست بگه منم هستم!
یا یه فکت دیگه که میگن به دراکو گفته بودن باید با هری دوست بشه و اونو بکشونه پیش ولدرموت و اون اینو نمیخواست و برای همین تمام مدت تظاهر میکرد باهری دشمنه چون نمیخواست اون اسیب ببینه
یا مثلا تو قسمت چهار کتاب مرحله ی اخر مسابقه ی سه جادوگر دراکو میاد به هرماینی هشدار میده…
یا مثلا اونجا که مرگ خوارا هری رو گرفتن و به عمارت مالفوی بردن و به دراکو گفتن بیاد ببینه اون واقعا هریه یا ن؟
دراکو خیلی خوب میدونست اون هریه…
ولی الکی گفت نه اون هری نیست.
با این وجود که میدونست اگه اونا بفهمن دروغ گفته جون خودش در خطر میوفته.
و البته اینو از قلم نندازیم که با یه حالت خاص پرسید که چه بلایی سر صورتش اومده!
یه نکته ی دیگه درمورد اون برگه ی جدا شده از یه کتاب که وقتی هرماینی در اثر دیدن باسیلیسک خشکش زده بود در دست داشت.
در اون قسمتی که هری و خانواده ویزلی رفتن کتاب های گیلدوری لارکهات رو بخرن نشون میده که دراکو از یه کتاب یه صفحه جدا میکنه…
در این مورد میگن که اون برگه ای که هرماینی در دست داشت همون برگس که دراکو از کتاب جدا کرده و اون از جریان باسیلیسک و … اینا خبر داشته.
و بعدا اون برگه رو یجوری به دست هرماینی رسونده.
ما میدونیم هرماینی دختری نیست که با کتابا چنین برخوردی داشته و باشه و برگشونو پاره کنه!
و کلیییییی فکت ها و نظریه های دیگه هست که میتونه ثابت کنه دراکو بد نبوده …
من شخصا احساس میکنم اون هری رو دوست داشت ولی خب حس حسادتش و البته نوع فضا و تربیتی که طبق اون بزرگ شده بود بر علاقش غالب شد.
دراکو و هری قطعا میتونستن دوست باشن ( و با اتکا به فرزند نفرین شده دوست هستن )
اگر فرزند نفرین شده رو یک یکی از کتاب های هری پاتر بدونیم ( که من خودم این کتاب رو قبول دارم چون خانم رولینگ خودشون گفتن در نوشتن این کتاب همکاری داشتن و این کتاب ۸ هری پاتر هست ) هری و دراکو زمانی که دراکو تحت سایه لوسیوس و مالفوی بودن نباشه و هری گارد دفاعی کمتری داشته باشه میتونن با هم دوست باشن .
دراکو قلب پاکی داره و فقط چون یک ” مالفویه ” نمیتونه با کسی که دوست داره ارتباط دوستانه برقرار کنه . حضور بت زندگی دراکو ( لوسیوس رو میگم ) تاثیر زیادی توی زندگیش داشت . و البته که دراکو اعتقاداتی رو نشون میده که کل خانوادش داشتن ، از کودکی زیر گوشش خوندن تو خوبی و بقیه بدن ، جادوگر خوبه ماگل و ماگل زاده بده ، و دراکو توی مغازه خانم ماکلین نشون دهنده اعتقادات خانوادش بود . این رو باید در نظر بگیریم دراکو اونجا بچه ای بوده که بهش گفتن اصیل ها خوبن و غیر اصیل ها بدن ، تو هم با اصیل ها مشهور ها و ” خوب ها ” دوست باش . بهش گفتن اعتقادات ” خودتو ” به همه نشون بده . ( هر چند همه میدونیم اینا اعتقادات خودش نیست )
دراکو رو که ول کنیم بریم سراغ نقش هری توی شکل نگرفتن این دوستی از اول کار ، میبینیم که اگر هری اون حس دفاعی رو نسبت به دراکو از مغازه خانم ماکلین نداشت شاید میتونست باهاش دوست بشه . هری میتونه ادمای ” خوب ” رو تشخیص بده . اگر گارد دفاعی هری نسبت به دراکو نبود ( چون دراکو از همون اول به هاگرید ، اولین کسی که به هری محبت کرد ، توهین کرد ) میتونست دراکوی واقعی رو ببینه
خلاصه که دو طرف مقصر بودن ولی دوتایی با هم تونستن دوستیشون رو هر چند دیر شکل بدن
مرسی که خوندین