جی.کی.رولینگ، خالق دنیای جادویی و مجموعه رمانهای جنایی کورمورن استرایک، سهشنبهی پیش به مناسبت پخش مجموعهی تلویزیونی استرایک، مصاحبهی مفصلی با BBC انجام داد. متن کامل این مصاحبه به فارسی در ادامه توسط دمنتور برای شما آماده شده است. در این مصاحبه، نویسندهی محبوب ما از فرآیند نگارش این کتابها، تداخل آن با کتاب خلا موقت بعد از تمام شدن مجموعهی هری پاتر و دیدگاهش در مورد مجموعهی تلویزیونی استرایک صحبت میکند. ویدیوی بخشهایی از این مصاحبه را در اینجا از کانال تلگرام دمنتور میتوانید مشاهده کنید.
آیا بعد از خلا موقت بود که به فکر نوشتن این مجموعه افتادین یا ایدهی نوشتن داستان جنایی رو از مدتها قبل داشتین؟
سالها قبل از آوای فاخته بود که به نوشتن داستان جنایی فکر میکردم. در اصل آوای فاخته رو قبل از خلا موقت نوشتم و در مقطعی هر دو رو داشتم همزمان مینوشتم.
بعد از تموم شدن هری پاتر، پنج سال طول کشید تا کتاب دیگهای منتشر کنم و اون پنج سال واقعا فوقالعاده بود و زمان خیلی زیادی برای بازی داشتم. دو رمانی که در اون زمان نگارشش رو به پایان رسوندم، آوای فاخته و خلا موقت بودند. تا جایی که یادمه، آوای فاخته قبل از خلا موقت تموم شد.
انتشار این کتابها با نام مستعار ایدهی خود شما بود؟
بله، فکر خودم بود. واقعا دلم میخواست کار رو از اول شروع کنم. میخواستم کارم فقط در مورد نوشتن باشه. این ایده رو داشتم که تا پایان انتشار این سه کتاب، همه با نام مستعار منتشر بشن و کسی متوجه نشه که اثر من بوده. واقعبین بودم. فکر میکردم اگر کتابها به هر نوع موفقیتی میرسیدند، اون وقت هویت من فاش میشد، برای اینکه این سوال برای همه پیش میومد که این آقا کیه که هیچ مصاحبهای با کسی نمیخواد انجام بده و با هیچ تولیدکنندهی تلویزیونی نمیخواد ملاقات داشته باشه و کلا نمیخواد با هیچ کسی صحبت کنه. در حقیقت همه چیز خیلی سریع سخت شد، چون خیلی خوشبخت بودم و کتابها به چشم بقیه اومدن. راستش یه تماس هم از BBC داشتیم و اونها قبل از اینکه بدونن این کتابها اثر منه، میخواستن که پیشنهاد ساختن مجموعهی تلویزیونی براش بدن. این شد بزرگترین مشکل رابرت (نام مستعارش)! که خب واقعا هم مشکل خیلی خوبی هست، اما حفظ شرایط خیلی سخت شده بود.
چرا نام مستعار مرد را انتخاب کردید؟ چرا رابرت گالبریث؟
مرد بودنش به این خاطر بود که میخواستم تا جای ممکن، از خود حقیقیم فاصله داشته باشه. گالبریث بودنش یه دلیل خاص داره. بچه که بودم، علاقه خاصی به اسم «الا گالبریث» داشتم و نمیدونم چرا خوشم میومد و اصلا نمیدونم چرا همچین نام خانوادگی رو میشناختم. برای اینکه در اصل یه نام خانوادگی اسکاتلندی هست و جایی نیست که اونجا بزرگ شده باشم. اما بالاخره گالبریث رو انتخاب کردم چون این حس خاص رو بهش داشتم. اسمش هم گذاشتم رابرت، فقط به خاطر اینکه از این اسم خوشم میاد.
این اسم تاثیری در نحوهی نگارش داستان گذاشت؟
نحوهی نوشتن من رو تحت تاثیر قرار نداد. یا حداقل نه به صورت خودآگاه. فکر کنم متفاوت داشتم مینوشتم و دلیلش هم این بود که ژانر متفاوتی بود. نام مستعار تنها کاربردش این بود که من رو از هیاهوی بیرون برای فعالیتهای خودم دور میکرد.
جی.کی.رولینگ بودن، مزایای زیادی داره که اصلا نمیخوام شکایتی ازش بکنم، اما در عین حال با این ژانر جدید، ژانری که همیشه دلم میخواست کتابی در اون حوزه بنویسم و جایی که همیشه دلم میخواست درش قرار بگیرم، دلم میخواست بدون هیاهو و انتظار بقیه باشه. خوندن نقدهای آدمهایی مثل ول مکدرمید یا جیمز پترسون، بدون این که بدونن این کتاب اثر من هست، فوقالعاده بود. با دستخط دروغین رابرت براشون نامه نوشتم و ازشون تشکر کردم! حدود دو هفته بعد مشخص شد که من هستم و مجبور شدم برای همشون با دست خط واقعی خودم نامه بنویسم و تشکر کنم و از منتقدین اولی هم عذرخواهی کنم.
نمیخواستم هیچ کسی رو فریب بدم یا گول بزنم، چون نمیخواستم این رونمایی بزرگ از اسم خودم رو انجام بدم و میدونستم باید خیلی خوش شانس باشم تا این روند چند سالی ادامه پیدا کنه. اما قطعا امیدوار بودم قبل از اینکه کسی متوجه بشه، حداقل با اسم رابرت این سه کتاب رو منتشر کنم.
آیا از آثار کلاسیک جنایی که میشناسیم هم الهام گرفتی یا اینکه فکر کردی باید از این کار جلوگیری کنی؟
یک بخش جذاب و جالب این ژانر این هست که قوانین مشخصی داره. من مجذوب این قوانین هستم و دوست دارم رعایتشون کنم. کارآگاه شما همیشه باید بخش منصفانهای از اطلاعات رو به خوانندهی کتاب منتقل کنه، ولی همیشه باید جلوتر از اون باشه. یک سری قوانین تغییرناپذیر در داستانهای جنایی وجود داره که من هم دنبالشون میکنم.
اما در حوزهی ساختن یک شخصیت، فکر میکنم شخصیت استرایک مطابق استانداردهای جهانی هست ولی خیلی امروزیتره. سرباز جنگی هست که خیلی از مردم در دنیای سیاست هنوز درگیرش هستن و ازش صحبت میکنن. شخصیت پیچیدهای داره، چون بخشی از هویتش در ارتش ریشه داره و بخشی هم دنیایی به شدت خاکستری که خیلی مردم بدون اینکه واقعا بدونن چه مضراتی داره، دوست دارن واردش بشن. آدم منحصر به فردی هست، همون طور که فکر میکنم هر کارآگاهی باید باشه، اما حقیقتا مطابق قوانین داستانهای جنایی هست که باعث میشه داستان جنایی برای خواننده مناسب باشه.
با توجه به فضای جنایی داستان و تغییرات فناوری و فرهنگی که در انگلیس شاهدش هستیم، فکر نمیکنید تا اندازهای از جنبهی عاطقی کارآگاهها در سالهای اخیر غفلت کردیم؟
ساختن قهرمانی که در نیروی پلیس نباشه، چالش برانگیز هست. چرا که وجود قهرمان در نیروی پلیس دلایل بسیار خوبی داره. چون به همهی شواهد شگفتانگیز دسترسی کامل داره و خیلی هم معتبره. توی زندگی واقعی هم همین جوره.
با همهی این حرفها، هنوز کارآگاههای خصوصی وجود دارن و خیلیهاشون هم از نیروی پلیس خارج شدن. خیلیها رو در سرویسهای حفاظتی و کارآگاهی پیدا میکنید که شبیه استرایک هستن یا نیروی سابق پلیس بودند. دنیای جالبی هست. فضای بسیار کوجکتری هست و باید روی جنبههای فردی خیلی بیشتر تمرکز کنید.
برای اینکه از اول این ایدهی رابطه بین این مرد و زن رو داشتم، باید با این دنیا واردش میشدم. اگر اونها رو وارد دنیای پلیس میکردم، پویایی بین اونها کاملا متفاوت میشد.
میخواستم در اندازهای بسیار کوچکتری وارد بشم و تا اندازه خیلی بیشتری به جنبههای عملیات انسانی و روابط شخصی بپردازم.
اگر چه شما این داستانها رو برای نمایش ننوشتید، ولی دیدن اقتباس این رمانها چگونه است؟ ناخوشاینده؟
همیشه تا اندازهای ناخوشایند هست، چرا که کنترلش دست شما نیست و بهتره واقعا به آدمهایی که براتون کار میکنن، اعتماد کنید. این برای من مهمترین نکتهش هست. با چه کسی قراره کار کنم؟
در مورد استرایک این قضیه خیلی مهمتر هم بود، برای اینکه اولین باری که با تام (بازیگر استرایک) ملاقات کردم، بهش گفتم که «واقعا از خدا میخوام که از بازی در این نقش لذت ببری، چرا که فکر میکنم حداقل ده کتاب دیگه برای این داستان دارم و میتونم بگم تا سالیان زیادی توی این نقش گیر میکنی.»
واقعا خیلی برام مهم بود که آدمهای مناسبی رو جلوی دوربین و پشت دوربین داشته باشیم. چون از همین حالا که در حال گفتن این هستم، این قضیه میتونه تا سالهای خیلی طولانی ادامه داشته باشه. امیدوارم همین طور هم بشه، چرا که واقعا عاشق نوشتن کتابهایی هستم که نمایشنامههای تلویزیونی براساس اونها هستند.
در داستان آوای فاخته، به خصوص شخصیت لولا، جذابیتهایی از آدمهایی نمایش داده میشه که تا اندازهای جدا از جامعه زندگی میکنند. آیا واقعا به این نوع شخصیتها کشش خاصی دارید؟
به آدمهایی که در جایگاه واقعیشون نیستند، علاقه دارم. به آدمهایی که احساس میکنند از بقیه جدا افتادن و جای مناسبی قرار نگرفتن علاقه دارم.
واقعا از مدلی که به شخصیت لولا در نمایش تلویزیونی پرداخته شد، لذت بردم. در کتاب، شما اون رو از طریق پیامهای تلفنی و خاطراتش میشناسید. خیلی از روشهایی که در کتاب با لولا ارتباط برقرار میکنید، از طریق تجربیات درونی استرایک و همچنین رابین در مورد اون هست. اونها به لولا فکر میکنند و مسلما در تلویزیون نمیتونید آدمها رو در حال فکر کردن ببینید.
این صحنههای گذر به گذشته (فلشبک) خیلی زیبا درست شدند و این احساس بهتون دست میده که این واقعا یه آدم واقعی بوده که مُرده، که هیچ وقت نباید چشم ازشون بردایم چون همین آدمهای واقعی هستن که میمیرن، حتی اگر خیالی باشند.
تام بورک (بازیگر استرایک) رو در حین بازی دیدید. نظرتون در موردش چی هست؟
واقعا هیجان زده هستم. واقعا خوشحالم. بازیگر فوقالعادهای هست و تمام ویژگیهای فیزیکی این نقش رو هم داره، که خیلی مهم هست. این شخصیت در اصل دچار نقص عضو هست. از نظر فیزیکی خیلی وقتها حرکت کردن، قدم زدن و جا به جا شدن براش مشکل هست. همهی اینها در نمایشنامه وجود داره و تام هم به طرز شگفتانگیزی اون رو به تصویر کشوند و واقعا باورپذیر شده و فکر میکنید که سربازی مجروح هست.
تام نکتهای به شخصیتش اضافه کرد که باعث شگفتی شما شود؟
قبلا بازیش رو در تلویزیون دیده بودم. تمام کارهاش رو ندیده بودم، اما بعد از اینکه انتخاب شد، رفتم و کارهای دیگهش رو دیدم. چون واقعا میخواستم کسی که قراره استرایک رو بازی کنه رو بشناسم. بازیگر برجستهای هست.
نکتهای که در مورد استرایک، به خصوص در کتاب اول این مجموعه وجود داره، اینه که اون شخصیتی به شدت کم حرف هست. خیلی سربسته هست و باید بدون اینکه خیلی حرف بزنی، بتونی خیلی چیزها در موردش بگی. اون این کار رو به نحوی عالی انجام داد. آدم باهوشی هست و کارش رو به درستی انجام داد.
میتونه آروم باشه، ولی از قبل هم میدونستم که همچین قابلیتی داره. الان دارم از تام صحبت میکنم، نه استرایک. میدونستم که تام میتونه به نحو خیلی خوبی شخصیتی تهدیدآمیز رو اجرا کنه، چون بازیش رو برای دولوخوف دیدم و برای من از همه کسایی که تا حالا در جنگ و صلح بودن، بهتر بود. به نظرم شگفتانگیزه.
هالیدی گرینر (بازیگر رابین) به نظر میرسه جنبهی هوشمندانهای به نقشش اضافه کرده.
عاشقشم، واقعا عاشقشم. از این بهتر نمیشد.
به نحوی، انعکاسی از خود استرایک ولی در حالتی بسیار دوست داشتنی هست. آدم مهربونی هست. فکر کنم از خیلی جهات نقش سختی برای بازی کردن باشه. اما مجددا این چیزی نیست که در اول مجموعه و کتاب اول ازش اطلاع داشته باشید. اشاراتی به جنبههای فاش نشدهاش داشتم، چرا که اول به نظر میرسه دختر خیلی خوبی هست که از همین دور و اطراف اومده و خیلی کمک میکنه و مهربونه و کم کم متوجه میشید که زیر این صورت، چیزهای خیلی زیادتری هم وجود داره.
نقش سادهای نیست که کسی بخواد بازیش کنه و هالیدی به بهترین نحو اجراش کرد. وقتی میگم انعکاسی از استرایک هست، برای اینه که زنها رابین رو دوست دارند. اونها رابین رو در کتابها دوست دارن و فکر میکنم خانمها از هالیدی در نمایش تلویزیونی هم خوششون بیاد. اما به هر حال شما یه شخصیت خیلی جذاب رو در مقابل بینندگانی از جنس مخالف میگذارید و فکر میکنم به هر حال مردم خوششون میاد… شایدم نه فقط برای جنسهای مخالف و برای همجنسها هم خیلی جذاب باشه.