پانزدهمین قسمت پادکست لوموس به فصل «جنگل ممنوع» در کتاب سنگ جادو میپردازد. در این قسمت در مورد جریمهی سنگین هری، هرماینی، نویل و دراکو به جنگل ممنوع صحبت میکنیم. جایی که هری با سانتورها و موجود مرموز شنلپوشی مواجهه میشود.
پیش از این به شما گفته بودیم که در لوموس به جای مطالعهی کتاب، در مورد یک فصل از داستان کتابهای هری پاتر با هم صحبت میکنیم، ناگفتههای ماجرا را تحلیل میکنیم، بخشهای مختلف داستان و شخصیتها را به هم وصل میکنیم و به عمق قصه میرویم.
اسپانسر این قسمت از پادکست لوموس فروشگاه فانتازیو است.
لطفا جهت ارتقای کیفیت پادکست لوموس و انتقال دیدگاههای خود به ما در این پرسشنامه کوتاه شرکت کنید.
همزمان با پخش هر قسمت از پادکست لوموس، یک سری مطلب کاملا جدید هم در مرکز دنیای جادوگری منتشر میشود. عضو ثابت این مطالب حذفیات و سانسورهای ترجمهی کتابهای هری پاتر در ایران است که به همت مترجمهای سایت آماده شده.
حذفیات ترجمه هری پاتر
در این بخش تمام حذفیات و سانسورهای ترجمهی فارسی کتابهای هری پاتر در ایران را منتشر میکنیم. ضمن احترام به مترجم و ناشر ایرانی، با توجه به قوانین موجود در کشور بخشهایی از کتاب حذف شده یا بخاطر خستگی مترجم محترم از دست رفته و ترجمه نشده. ما برای کامل کردن تجربهی شما از دنیای شگفتانگیز جادویی هری پاتر، تمام این بخشها را استخراج کردیم و در این بخش در کنار هر قسمت از پادکست لوموس آنها را منتشر میکنیم.
برای مطالعه حذفیات فصل پانزدهم از کتاب هری پاتر و سنگ جادو اینجا را کلیک کنید.
جهت ارتباط با ما میتوانید از طریق po*****@wi*************.com یا توییتر و اینستاگرام در ارتباط باشید.
اسپانسر: فروشگاه فانتازیو
اجراکنندگان: خشایار، شادی، امید و میلاد
مترجم: حسین غریبی
آهنگساز: علی خانی
طرح کاور: Jim Kay
ارائهای از وبسایت مرکز دنیای جادوگری و دمنتور
من چرا اینقد پادکست و شما رو دوس دارم … خیلی خوبین
سلام شب بخیر
خسته نباشید امیدوارم قسمت های دیگه پادکست زودتر از ساعت این یکی در سایت قرار بگیرند.
یادم رفته بود بگم که من ازبین حیوانات جادوئی هیپوگریف و ققنوس رو دوست دارم.
“نژاد پرستی و تبعیض خیلی کار بدیه!”
[ده دقیقه بعد]
“گریفیندوری ها از بقیه شجاعترن!”
هاهاها ((((((((:
خب این که گریفیندوریا شجاع ترن که واضحه. جز ویژگیهای گروهشونه.
ریونکلایی ها هم باهوش ترن.
هافلپافیها هم سختکوش ترن
اسلیترینیها هم زیرکترن.
درباره بیشترشون هم صدق می کنه این ویژگیها.
این که دیگه نژادپرستی نیست.
اینجا تبعیض بین گروهاس.
اگه بخوایم اینجوری که شما گفتی فکر کنیم که باید بگیم خب مثلا فلانی که واضحه سفید پوسته فلانی هم که واضحه سیاه پوسته (یا حالا هر تفاوت دیگه ای بین افراد) پس چون فلانی واضحه که رنگ پوستش چه رنگیه ما هم متناسب با اون رنگ باهاش رفتار کنیم؛ در صورتی که حرف این اپیزود این بود که باید تفاوت هایی که آدما تو انتخابشون دخالتی نداشتن رو در نظر نگرفت و درون آدم هارو معیار قرار داد.
کجاش تبعیضه؟
خب دانش آموزای هر گروه یه ویژگی دارن. کلاه یه چیزی می دونسته که انداختتشون توی گروهی که الان هستن. وقتی میگیم نژاد پرستی که به یکی از این گروه ها توهین بشه یا یکی بیاد بگه گریفیندور بهتر از همهست. ولی اینجا فقط گفته شده گریفیندوریا شجاع ترن که خب حرف درستیه.
اگه صرفا بخوایم بگیم فلان گروه یه ویژگی رو داره حرفت درسته ولی اونجایی رو که من اشاره کردم، وقتی گفته شد به معنی برتری گریفیندوری ها نسبت به بقیه بود که خب این تفکر خوب نیست حتی اگه ویژگی شون باشه
کلاهم که میخواست هری رو بندازه یه جای دیگه به اصرار خودش گروهشو عوض کرد
چیزی که واضح هست رو که نمیشه تغییر داد
در جواب مثال خودتون فرد سیاهپوست رنگ پوستش سیاهه، اینکه قابل تغییر نیست چیزی که باید تغییر کنه نوع نگاه جامعهای هست که فکر میکنن رنگ سیاه برای پوست زیبا نیست و روی اون عیب و ایراد میذارن. اینی هم که اعضای گروه گریفیندور شجاع هستن ویژگی و خصلتشون حساب میشه اما به این معنی نیست که توی گروههای دیگه افراد شجاع پیدا نمیشه یا افراد گروههای دیگه ترسو و بزدل هستن. چیزی که برجسته هست این خصلت توی اعضای گریفیندوره
این نگاه هست که باید عوض بشه، اینکه چطور به این جنبه نگاه میشه کرد
اینکه خصلت و ویژگی یه جامعهای رو گوشزد کرد مخصوصا ویژگیای که مثبت تلقی میشه بعید میدونم کلا ارتباطی به مبحث نژادپرستی داشته باشه، مثل اینکه بگیم اعضای فلان خانواده افراد باهوشی هستن یعنی ما اومدیم با نژادپرستی اون خانواده رو قیاس کردیم
دوست خوب، نژادپرستی اغلب به چیزی اطلاق میشه که بر اساس اون جامعهای یک جامعهی دیگهای رو زیر سوال ببرن. و بعید میدونم گفتن اینکه اعضای گروه گریفنیدور شجاع هستن زیرسوال بردن جامعهی گریفیندوری محسوب بشه
خوبه که نظر میدید و سوالاتتون رو بیان میکنید ما هم خوشحال میشیم
من نمیگم گریفندوری ها زیر سوال رفتن، حرفم این بود که اینجور قیاس بین گروها و اینکه با یک تفکر از پیش تعیین شده بخوایم راجب افراد قضاوت کنیم قشنگ نیس همونطوری که خودتون هم توی پادکست با آقا خشایار که این حرفو زد مخالفت کردید.
ممنون ازینکه کامنت هارو میخونید و زمان میزارید
الهی به امید تو…!
لوموس ماکسیما!
۱. اول از همه میخواستم درباره عبارت “بلندترین برج ستارهشناسی” یه توضیحی بدم. برج ستاره شناسی یه برجه. اما به چندتا طبقه و چندتا برج منشعب میشه که توی همشون مطالبی درباره نجوم وجود داره و به نظر میرسه کارگروه نجوم هاگوارتز اونجا فعالیت می کنه. برج اصلی که کلاس پروفسور سینسترا داخلش برگزار میشه، بلندترین برج ستاره شناسی میتونه باشه.
۲. نکته جالب اینه که من نمیدونم چه تحولی توی مالفوی ایجاد شده که این قدر به خودش جرأت داده که از خوابگاهش بیاد بیرون. شب دوئل که نیومد.
۳. پروفسور مک گوناگل اینجا یه حرف جالبی میزنه. میگه: “تا حالا ندیده بودم که دانش آموزی شب این جوری از خوابگاهش بیاد بیرون و توی قلعه پرسه بزنه” نه بابا!!! یکی نیست بگه خانم پروفسور مک گوناگل! این آدمی که داری بهش اینو میگی باباش و پدرخوندهش خدای این کار بودن. چی داری میگی؟
۴. بعد مک گوناگل میاد صـــــــد و پـــــــنـــــــــجـــــــــــاه امتیاز از گریفیندور کم می کنه. اینا داشتن مدرسه رو نجات می دادن. به نظر من که این امتیاز کم کردنه حقشون نبود. بعد شما میاین میگین پارتی بازی مدیر؟ به نظرتون سه نفر که لرد ولدمورتو شکست میدن چه پاداشی باید بهشون داده بشه؟ وزارتخونه که کلا ازش انتظاری نبود که بخواد پاداش بده. به نظر من برنده شدن گریفیندور توی آخر سال به این دلیل که چندتا از اعضای گروهشون ولدمورتو شکست دادن به نظر من کم ترین پاداشه. ولدمورتهها. بزرگ ترین جادوگر سیاه تاریخه. شکستش کم کاری نیست. بعد شما میاین میگین گریفیندور با پارتی بازی مدیر برنده شد؟ اینو گذاشته بودم واسه فصل آخر ولی دیگه چون بهش اشاره کردین گفتم همین جا بگم.
۵. وقتی هری می بینه یه در دیگه هم توی اون کلاسی که کوییرل داخلش بود هست، با خودش میگه حاضرم سر دوازده سنگ کیمیا شرط ببندم که اسنیپ اون جا بوده. (ایموجی خنده) پس تا الان هری یه نیمبوس دوهزار و دوازدهتا سنگ کیمیا به خانم رولینگ بدهکاره.
۶. به نظر من فیلچ هیچ وقت اجازه نداشته که از اون وسایل شکنجه قرون وسطایی استفاده کنه. چون طبق چیزی که خانم ویزلی توی یکی از کتابا میگه سرایدار هاگوارتز زمان اونا فرق داشته. این مشخص می کنه که فیلچ این وسایلو داشته و همیشه آرزو می کرده که ازشون استفاده کنه.
۷. من اولین بار که سانتورها رو دیدم یاد واچرها توی دنیای کمیکهای مارول افتادم. اونا هم دقیقا موجوداتی هستن که همه اتفاقات عالمو می بینن، یه قدرت پیشگویی ریزی هم دارن و حق دخالت توی اتفاقات عالم رو ندارن. اگه یکیشون هم سنت شکنی کنه به شدت باهاش برخورد می کنن.
۸. اسم اون سانتوری که هری رو نجات داد یه کم جای بحث داره. توی کتاب صوتی میگه “فرنزی”. توی فیلم هاگرید می گفت “فرنز”. نکته جالب درباره این کلمه اینه که توی زبان ایتالیایی این کلمه “فیرنزه” خونده میشه که به معنای شهر فلورانس هست.
۹. مبارزه با نژادپرستی یکی از اهداف اصلی کتاب و در کل گاهی توییت های خانم رولینگه. من خودم از وقتی خودمو شناختم نژادپرستی و تبعیض مذهبی و فکری رو به شدت یه تفکر بدی می دونستم. اما خب همیشه درباره همجنسگرایی شکگرا بودم. چون چیزیه که از لحاظ علمی توضیح دقیقی براش وجود نداره. هر تحقیقات و دانشمندی یه چیزی گفته که همشون هم منطقی به نظر میرسه. اما در کل با بیمار دونستن این جامعه، مجازات کردن یا کشتنشون مخالفم.
می خواستم اینو بگم که تبلیغات خانم رولینگ درباره مبارزه با تبعیض همیشه به اندازه کافی بوده. مثلا توی بعضی کشورها تبلیغات در حمایت از جامعه LGBT، رنگین پوستان و اقلیتهای مذهبی این قدر بیش از حد میشه که ممکنه یه نفر حتی از جامعه مورد حمایت زده بشه. و من همیشه خانم رولینگو تحسین می کنم که مثل سریالای نتفیلکس نیومد یه شخصیتی که توی فصل قبل دگرجنسگرا بود رو یهو توی فصل جدید گرایششو تغییر بده.
۱۰. من همیشه برام سوال بوده که اگه یکی از خون یه تک شاخی که قبلا خودش مرده بنوشه، آیا بازم به سرنوشت بدی دچار میشه؟ چون این جوری دیگه گناه کشتن تک شاخ به گردن اون نیست.
۱۱. به نظر من تک تک حرفای سانتورها به هاگرید پیشگویی بوده. اما این که میگه همیشه بی گناهان اول می میرن یه چیز خیلی کلی هستش و نمی تونه فقط به سدریک اشاره داشته باشه. یه جمله خیلی کلیتریه.
ممنونم از این که تا اینجا نظرمو خوندین.
نوکس…!
تا حالا شده کلاه گروهبندی یه ماگل بورن رو بندازه اسلیتیرن
آره
اسکبیور توی کتاب یادگاران مرگ میگه که مشنگزاده های کمی توی اسلیترین می افتن. این جمله نشون میده احتمالش هست کلاه با توجه به زیرکی یا جاه طلبی یه مشنگ زاده اونو توی اسلیترین بندازه. که البته اگه این اتفاق قبل از سال ۱۹۹۸ برای کسی میفتاد قطعا حضورش توی هاگوارتز چندان براش جالب نمی شد.
مرسی بابت جواب
chera enghad sakht scorpius malfoy mage mashang zade nist?
va voldemort va snape
ولدمورت و اسنیپ دو رگه هستند منظورم ماگل بورن مثل هرماینی بود
سلام
اول این که در مورد نکته ی ۲ بگم مالفوی آدم ترسویی نیست بلکه اصولا یه جوریه که کارای کثیفش رو بقیه براش انجام می دن این که این بار شخصا اومده به خاطر اینه که خیلی براش لذت بخش بوده که ببینه هری اینا گیر میفتن و چه بلایی سرشون میاد … فقط عجیب اینه که کراب و گویل باهاش نبودن وگر نه امتیاز کم شده از گریفندور و اسلیترین هر دو هم اندازه می شد !!!
بعد این که مک گونگال می گه تا حالا ندیده بودم … نمی گه تا حالا اتفاق نیفتاده =))) وگرنه جیمز و سیریوس ( به همراه لوپین و پیتر پتی گرو) و همین طور فرد و جرج ویزلی ، محتاط تر از هری و هرمیون بودن ؛)
دیگه این که درمورد همجنس گرایی هم دو به شک نباش … افراد اقلیت جنسی هم از آفریده های خدا هستن این که درموردش رفتی خوندی و مطالعه کردی خیلی خوبه کاش همه مثل تو باشن و برای این که شک هاشون رو رفع کنن به دنبال علم برن و مطالعه کنند. با این که عوامل مختلفی ممکنه در شکل گیری هویت جنسی افراد نقش داشته باشه اما دیگه امروزه تقریبا در هیچ کجای دنیا به عنوان یه بیماری باهاش برخورد نمی شه و بر خلاف سال ها پیش به دنبال این نیستن که افراد همجنس گرا رو درمان کنند و کم کم تمام جوامع دارن به این باور می رسن که این افراد هم با دیگران حق برابر دارن …
و این که نمی دونم درمورد کدوم سریال نتفلیکس صحبت می کنی اما طیف اقلیت های شخصیتی خیلی گسترده است شاید کاراکتر مورد نظر دو جنس گرا بوده ( که البته اگه رابطه اش با پارتنرش در خط اصلی داستان تاثیری نداشته باشه، این اتفاق صرفا جهت عادی سازی این گرایش در جامعه توی سریال اتفاق افتاده!!! )
دیگه این که خون تک شاخ مرده ممکنه که اون تاثیر رو نداشته باشه چون که اول که شاید باید به قولا از تولید به مصرف باشه که اون اثر رو داشته باشه و هم این که شاید این مسئله که با ارتکاب انجام یه گناه هس که می تونی از مرگ نجا پیدا کنی … مثل همون اصطلاح معامله با شیطان که می گن! شاید به همین خاطره که چون موقع نوشیدن خون تک شاخ اختیار اون بدن با ولدمورت بوده، با این که جسم از لحاظ فیزیکی مال کوییرل بود، خون تک شاخ اون رو از طلسمی که با عث می شد ولدمورت نتونه هری رو لمس کنه مصون نکرد و مرد ولی خود ولدمورت تونست اونچه که از او در بدن کوییرل ساکن بود رو نجات بده.
و در مورد نکته ۱۱ منم مثل بچه ها قبول دارم که اگر هر کسی غیر از رابرت پتینسون نقش سدریک رو بازی می کرد، این نظریه شکل نمی گرفت 🙂
سلام ممنون بابت پادکست خوبتون و اوقات خوبی که برامون میسازین 🙂
یه چند تا نکتهی ریز بگم و برم …
اول این که به ابداعات خانم رولینگ اشاره کردید و مجددا در پادکست گفته شد که شطرنج جادویی از ابداعات ایشون هست … توی سریهای قبل هم که به این موضوع اشاره شده بود، من توی یه کامنت دیگه با کمال تاسف و تاثر(!) اعلام کرده بودم که شطرنج جادویی ، استفاده از شومینه به عنوان محل حمل و نقل و جابجایی و همین طور افسون گسترش پذیری فضا و … پیش از این حداقل در کتاب مرشد و مارگریتا اثر میخاییل بولگاکف اومده که جزو آثار شناخته شدهی ادبی در جهان هست و این که خانم رولینگ با اون آشنایی نداشته باشه بعیده …
دوم این که تک شاخ اولین موجود جادویی که ملاقاتش کردیم نبود ما توی کتاب تا اینجا فلافی رو داشتیم غول غارنشین رو داشتیم نوربرت رو داشتیم و همین طور گابلینهای گرینگوتز و حتی جغدهایی که از همون اولین صفحههای کتاب با اونا آشنا شدیم، متفاوت از جغدهای دنیای ما بودن همین طور خانم نوریس که قطعا یه گربهی عادی نیست … قبول دارم که در کتابهای اول ذره ذره داریم با جانوران شگفت انگیز آشنا میشیم ولی ما در فصل ۵ کتاب از این موضوع مطلع میشیم که کتابی به نام جانوران شگفتانگیز و زیستگاههای آنها وجود داره و قاعدتا باید منتظر آشنایی با جانوران دیگه ای هم باشیم …
اینو در نظر داشته باشید که اگر ما از همون اولین صفحهی کتاب به عمق دنیای جادوگری میرفتیم، دچار سردرگمی گیجی و یا ممکنه حتی احساسات ناخوشایند دیگهای هم میشدیم 🙂 دقیقا به یاد اولین صحنه های برخورد جیکوب کوالسکی با دنیای جادوگری افتادم … حالا حس کنید جیکوب کوالسکی در ۱۱ سالگی یه هو این سرنوشت رو از سر میگذروند … گیجیاش هزار برابر میشد …
با توجه به تمام شواهد و نشونه هایی که وجود داره مبنی بر این که جی کی رولینگ از همون صفحه ی اول کتاب بر کل پلات داستان تسلط داشته، این استفاده از عناصر آشناتر رو نمی تونیم به پای عدم اعتماد به نفس او در به وجود آوردن عناصر جدید بذاریم بلکه با این کار هم استادانه ذره ذره ما رو با دنیاش آشنا می کنه و هم این که یه جور اعتماد مخاطبها رو جلب می کنه خصوصا مخاطب های بزرگسال یا کسانی که به عنوان بزرگسال میتونن تصمیم گیرنده باشن که این کتاب در اختیار نوجوون ها می تونه قرار بگیره یا نه …
جا داره که من یه اعتراف هم بکنم وقتی که برای اولین بار داشتم کتاب هری پاتر و سنگ جادو رو میخوندم (اوایل تابستونی بود که اول راهنمایی رو تمام کرده بودم و میخواستم برم دوم راهنمایی) موقعی که به این فصل رسیدم شب بود و همه تو خونه خواب بودن وقتی که رسیدم به اون تیکه که هری موجودی رو که از خون تک شاخ میخوره رو میبینه این قدر ترسیدم که کتاب رو بستم، رفتم کتاب شاهزاده ای که جادو شد رو که یه رمان طنز کودک و نوجوان هست ( و قبلا خونده بودمش) رو برداشتم بعضی از تکه های خنده دارش رو خوندم و بعد خوابیدم! :دی
در مورد این که تم اصلی این داستان مبارزه با تبعیض نژادی و یا جنسیتی و یا کلا به هر نحوی هست رو کاملا قبول دارم … نه فقط به خاطر دیالوگ هایی که بهش اشاره کردید بلکه تمام دوران سیاهی که در تاریخچهای که ما از دنیای جادوگری میشناسیم وجود داره به همین دلیل برتری جویی های نژادی هست دامبلدور و گریندل والد جوان در پی این بودن که جادوگران رو قدرت اصلی دنیا کنند و در ابتدای کار باورشون این بوده که این برای خود غیرجادوگرها هم خوبه چون توسط قدرت برتری مورد حمایت قرار میگیرن …
ولدمورت و مرگخوارها به خون اصیل جادویی توجه داشتن و قدرت رو در اون میدیدن ( که با توجه به این که خود ولدمورت دورگه بوده، این مسئله میتونه به عقدهی حقارت و عقدهی برتریای که داشته اشاره کنه ( عقدهی حقارت و برتری یه اصطلاح روانشناسیه که آلفرد آدلر درموردش مفصلا توضیح داده! فحش ندادما!!!) و این که چه جوری تونسته متحدانش رو با این شعار دور خودش جمع کنه مسئلهی مهمیه!
حتی درمورد گرایشهای جنسی کاراکترها و این که نشون داده وسوسههای قدرت و … در اقلیتهای جنسی هم دقیقا مثل افراد دیگهی جامعه هست و از اونها بت نساخته و همین طور هم کاراکتر مورد پذیرشی رو از اونها ارائه داده از نقاط قوت این مجموعه است. ( نه اونا رو خیلی مقدس کرده ، نه خیلی مظلوم و نه خیلی پلید ! بلکه دقیقا مثل بقیه ی کاراکترها با اونا و خط داستانی شون برخورد شده!) ( دامبلدور در برابر گریندل والد) (و حتی گریندل والد هم سیاه ترین جادوگر قرن نیست فقط باور داره برای رسیدن به یه جامعه ای که از نظرش ایده آل هست این که عده ای قربانی بشن طبیعیه و این دقیقا سیاست و واقعیتی هست که در دنیای واقعی اتفاق می افته …)
دقیقا به ما از بچگی داره اینو یاد میده که افراد با این مقیاس که کجا و در چه خانواده ای به دنیا اومده اند و یا چه گرایش جنسی ای دارند ارزش گذاری نمی شن … مهم اعمال و افکار و نیات اون ها هست و این که در آخر انتخاب می کنند چه طور زندگی کنند.
در مورد گرگینه بودن لوپین هم همین طور … اینو به ما یاد میده که خیلی از شرایط و بیماری ها با خواست خود فرد به وجود نیومده … کسی مثل لوپین یا هاگرید نباید از ماهیتش شرمنده باشه چون در اون بی تقصیره باید خودش رو بپذیره و از توانمندی هاش حد اکثر استفاده رو بکنه و همین طور دیگران باید این مسئله رو درک کنند و اونا رو همونجوری که هستند بپذیرند …
دیگه این که ای کاش دوستان با توجه به همون نظرسنجی های برگزار شده و یا یه آمارگیری جدید اعلام کنند که رنج سنی مخاطبین چه جوریه ؟! مثل من و مجریان پادکست حول و حوش ۳۰ سال هستند اکثریت یا این که نوجوانها و نسل جدید هری پاتر خون ها بیشترن ؟ 🙂
بازم ممنون از شما دوستان
سلام
در مورد تبعیض و نژادپرستی توی هری پاتر چیزی که برا من عجیبه اینه که ماگل ها هیچ وقت نمیتونن جادوگر بشن و توانایی های اونا رو بدست بیارن. یعنی هر چقدر هم تلاش کنن بازم اونا یه ماگلن. ماگل ها در برابر جادوگر ها یه ضعف ذاتی دارن و تحت هیچ شرایطی نمیتونن این وضعیت رو عوض کنن.
جادوگرا میتونن جسم یابی کنن ، ذهن خوانی کنن و با چوب دستی ورد های مختلف رو اجرا کنن اما ماگل ها چی
ماگل ها ذاتا توانایی های کمتری نسبت به جادوگرا دارن
اگه این تبعیض و نژاد پرستی نیس پس چیه ؟
سلام
ببین این چیزی که میگی نژاد پرستی نیست جادو رو مثلا می تونیم بگیم که یه جور استعداده اگه بخوایم خیلی ساده توضیحش بدیم مثلا!
دقیقا مثل همین موضوع که تا زمانی که یه نفر ذاتا اگر مثلا استعداد موسیقی نداشته باشه هیچ وقت نمی تونه یه آهنگساز خوب بشه یا همون آهنگساز خوب شاید هیچ وقت نتونه یه خواننده ی خوب بشه چون صدای خوبی نداره یا یه خواننده ی عالی هیچ وقت نتونه یه ریاضی دان بشه یا یه ریاضی دان هیچ وقت نتونه یه هنرپیشه باشه …
حتی همون جادوگرا هم همه شون همه ی استعدادهاشون در یه سطح نیست … پروفسور مک گونگال با این همه استعداد که کلاه بین گریفندور و ریونکلا براش مردد بود، هیچ وقت توی چفت شدگی مثلا به اندازه ی اسنیپ خوب نبود که اگر بود دامبلدور از اون می خواست به هری یاد بده … حتی دامبلدور با همه ی دامبلدور بودنش اسنیپ رو در این قضیه بهتر از خودش می دید … یا مثلا همه ی جادوگرا اون توانایی که تانکس داره رو ندارن …
ماگل ها ضعف ذاتی ندارند … اگر قدرت جادویی ندارند به جاش با کمک استعدادهای دیگه شون به تکنولوژی هایی رسیدن که خیلی از اون کارایی رو که جادوگرا با جادو انجام می دن بتونن انجام بدن …
بعضی از دانشمندای جادوگر توی خاورمیانه و ایران اعتقاد داشتن جادو یه قدرت اکتسابیه. ولی با توجه به دنیای جادوگری بریتانیا جادو یه چیز ذاتیه. یعنی چیزی نیست که انسان بتونه بره دنبالش به دست بیاره.
ربطی به نژاد پرستی نداره توانایی که یک انسان باهاش متولد میشه مثل اینکه یکی توانایی درک فیزیک رو داره ولی یکی ازش بیزاره یکی فوتبالش خوبه ولی یکی نمی تونه حتی به توب شوت بزنه
اصل داستان نشون میده که آدم ها متفاوتن و توانایی هایی دارن که با بقیه فرق داره و نباید این تفاوت ها مانع راهمون بشه و باید بپذیریم این تفاوت ها رو
اینکه جادوگر بودن رو با استعداد فیزیک و ریاضی و موسیقی و فوتبال مقایسه کردین رو قبول ندارم
چون مثلا فرض کنیم یه آدمی توی فیزیک هیچ استعدادی نداره.حالا اگه ما این آدم رو از بچگی تحت آموزش انیشتین و نیوتن قرار می دادیم ، این آدم شاید یه فیزیکدان بزرگ نمیشد ولی حداقلش یه فیزیک دان معمولی که میشد ، حداقلش دو تا مسئله فیزیک ساده رو که می تونس حل کنه. ولی اگه یه ماگل رو از بچگی تحت آموزش آلبوس دامبلدور و نیکلاس فلامل قرار بدیم ، اون ماگل هر چقدر هم تلاش کنه بازم حتی نمی تونه یه ورد خیلی ساده رو با چوب دستی اجرا کنه
این یعنی ماگل ها ذاتا پتانسیل کسب توانایی های جادوگر ها رو ندارن و خب این اسمش اگه نابرابری نیس پس چیه
خوب اگه این جوری بگیم چی ؟
مثلا یه آدمی که گروه خونی -o داره هیچوقت نمی تونه گروه خونیش رو تبدیل به +AB کنه و برعکس … هیچ کدوم از این دو گروه هم از لحاظ توانایی، انسانیت و … بر اون یکی برتری نداره … هیچ راهی هم نداره که یه آدم گروه خونیش رو عوض کنه ( تا جایی که من می دونم البته) این که آدما رو برای خیلی مسائل مثلا مسایل پزشکی بر طبق گروه خونی شون طبقه بندی کنن آیا معنیش نژاد پرستیه و یا این که دکترا دارن نژاد پرستانه رفتار میکنن و گروهی رو بر اون یکی برتر می دونن یا صرفا جدا کردن افراد بر اساس گروه های خونی شون مسئله ای هست که در موقعیت های اورژانسی می تونه جون شون رو نجات بده ؟
بعدشم شاید یه مشنگ هم اگه تحت آموزش جادوگرا قرار بگیره نهایتش بتونه یه شعبده باز خوب بشه … شعبده باز در برابر جادوگر هم مثل همون کسیه که سال ها شاگرد انیشتین بوده و نهایتش بتونه از پس مفاهیم ساده ی فیزیک بر بیاد ؛)
همون طور که خودت گفتی یه آدم با گروه خونی o از لحاظ توانایی هیچ فرقی با یه آدم از گروه خونی AB نداره
ولی یه جادوگر با یه ماگل از نظر توانایی خیلی فرق داره
شاید بگی عوضش ماگل ها تکنولوژی دارن و مسلط به علوم تجربی هستن ولی مسئله اینجاست که یه جادوگر اگه بخواد میتونه علوم تجربی رو یاد بگیره (مثل آرتور ویزلی) ولی یه ماگل هیچ وقت نمیتونه علم جادو رو یاد بگیره
با اینکه هم ماگل ها و هم جادوگرا انسان هستند ولی از نظر توانایی جادوگرا قوی ترن
اگه کتاب طوری نوشته شده بود که امکان کسب علم جادو برای همه انسان ها وجود داشت اون موقع حرف شما درست بود
Severus Weasley عزیز آخه مسئله اینجاست که جادو فقط علم نیست …
این که گروه های خونی رو مثال زدم منظورم اینه که یه ماهیت ذاتی ذاره هر انسان با گروه های خونی مختلف که قابل تبدیل به اون یکی نیست …
در عمل فرقی به حالش نمی کنه که در حالت عادی گروه خونیش چی باشه اما مثلا گروه خونی +ABمیتونه از همه خون بگیره ولی گروه خونی _O می تونه به همه خون بده …
گروه خونی +AB رو مثلا می تونی همون آرتور ویزلی جادوگر در نظر بگیری که از تکنولوژی مشنگ ها هم استفاده می کنه اما هیچ وقت نمی تونه دقیقا مثل یکی از اونا رفتار کنه و حتی تکنولوژی های مشنگی رو هم مطابق میل خودش با جادو دستکاری می کنه 🙂
اگر تو بخوای که یه کار واحد رو هم به یه جادوگر و هم به یه مشنگ واگذار کنی، هردوی اونا قادر به انجامش خواهند بود ولی به طرق متفاوت … ممکنه به روش مشنگی اون چیز مدت زمان بیشتری وقت بگیره اما انجام می شه ..
این که خیلی از چیزایی که می تونن سلامتی یه مشنگ رو به خطر بندازن روی جادوگرا تاثیری ندارن رو هم می تونی بذاری دقیقا روی همون حسابی که مثلا بعضی بیماری های ژنتیکی وابسته به جنسیت هستن … بحثش زیادی مفصله ولی من قبول ندارم که تقسیم آدما به جادوگر و یا غیر جادوگر نژادپرستی باشه … ایده ی پشت اعمال گریندل والد و ولدمورت قطعا نژادپرستانه بوده همون طور که افکار ورنون دروسلی نژادپرستانه است ولی این که بگیم چرا همه نمی تونن جادو گر باشن، نژادپرستانه نیست … چرا که اولا می بینیم که خیلی از مشکلاتی که ناشی از تفکرات نژادپرستانه هست توی دنیای جادوگرا هم وجود داره و اوضاع همچینی گل و بلبل نیست بعدش هم اوصولا جادوگرا اون اقلیتی بودن که مورد آزار قرار گرفتن و مجبور به اختفا شدن…
ضمنا اگر قرار بود که هر کسی توانایی جادوگر شدن رو داشته باشه داستان کلا یه چیز دیگه می شد پتونیا هم جادوگر بود خیلی از عناصر جذاب داستان هم وجودشون بی معنی می شد…
نمی دونم داستان ماتیلدا رو خوندی یا نه ولی اگر که با این موضوع که همه نمی تونن قدرت های خارق العاده داشته باشن حال نمی کنی، احتمالا ماتیلدا رو بیشتر از هری پاتر دوست داشته باشی …
یادمه کتابدار مدرسه مون می گفت قبل از این که هری پاتر بیاد، ماتیلدا پرطرفدارترین کتاب کتابخونه بود 🙂
داستان ماتیلدا رو نخوندم ولی اگه تو ماتیلدا امکان انجام کارهای خارق العاده برای همه وجود داشته باشه ، خب آره بنظرم از این لحاظ از هری پاتر بهتره
در کل بحث جالبی بود البته من قانع نشدم ولی ممنون از پاسخ هایی که دادی 🙂
منم ممنون از تو Severus Weasley که خوندی 🙂 واسه منم جالب و لذت بخش بود 🙂 اگر دوست داشتی که در این مورد بیشتر بدونی و فکر کنی، معنی تبعیض نژادی ، نژادپرستی و تفاوت رو چک کن 🙂
ماتیلدا هم داستان یه دختر بچهی کوچیکه که به شدت مورد بی توجهی خانواده اش هست حجم بالایی از استعداد داره و به خاطر این که هنوز ذهنش با خیلی مسائل درگیر نشده این قدرت رو پیدا می کنه که بتونه انرژیش رو متمرکز کنه و کارای خارق العاده و یه جورایی شاید بشه گفت جادویی انجام بده …
به هر حال شاید جادو به شکل دنیای هری پاتر در زندگی واقعی یا وجود نداشته باشه یا این که من و شما ازش بیبهره و بی خبر موندیم اما تو همین دنیا هم خیلی ها هستن که تونستن با یادگرفتن یه سری تکنیک و پرورش دادن ذهنشون کارای فوق العاده ای بکنن … اگه رویات اینه حتما دنبالش برو …
اما اینو در نظر داشته باش که اگه همیشه سعی کنی توی اون کاری که انجام می دی و دوستش داری به بهترین خودت برسی، اون وقته که جادوی واقعی رو حس میکنی 🙂 جادو اینه که بتونی خودت رو تحت تاثیر قرار بدی و شگفت زده کنی 🙂
تبعیض و نژادپرستی همه جا وجود داره و به این راحتیا از دنیا پاک نمی شه … تنها کاری که از دست مون برمیاد اینه که یاد بگیریم خودمون به خودمون و به دیگران بد نکنیم . به خودمون حس خوبی داشته باشیم و اگر دیگران به هر دلیلی حق مون رو پایمال کنند بازهم ایمان مون رو نسبت به خودمون از دست ندیم و واسه حق مون بجنگیم … حتی اگر نتونستیم حق مون رو به دست بیاریم باور داشته باشیم که مشکل از ما نیست بلکه از جای دیگه است …
سلام ، حسابی خسته نباشید . مثل همیشه فوق العاده .
اول از همه اینکه واقعا نفری ۵۰ امتیاز ؟! خیلی زیاده :))) کاش پروفسور مک گوناگل نفری ۲۰ یا ۳۰ امتیاز کم میکرد . البته این موضوع تعهد و مسئولیت پذیری پروفسور مک گوناگل رو نشون میده و به قول شما اگر پروفسور اسنیپ بود نفری ۵ امتیاز کم میکرد :///
دوم اینکه واقعا این مجازات خیلی ترسناکه . نمیتونیم دراکو رو در این مورد ترسو خطاب کنیم ( البته در کل دراکو آدم شجاعی نیست ) چون یازده سالشون هست و همونطور که اشاره کردید هری و هرماینی هاگرید رو میشناختن و ترس کمتری داشتن چون ناشناخته های کمتری رو پیش رو داشتند. ولی پروفسور دامبلدور خودش اول سال میگه رفتن به جنگل ممنوعه ،ممنوع هست و حتی خطر مرگ داره . بعد این بچه هارو میفرستن توی جنگل برای اینکه فقط ساعت ۱۱ شب توی راهرو ها بودن ؟
هاگرید واقعا احساس بدی نداره ؟ آخه هری و هرماینی بخاطر هاگرید توی این اوضاع افتادن و این همه امتیاز از گریفندور کم شده !
همونطور که خودتون هم گفتید یکی از مفاهیم اصلی داستان هری پاتر نژاد پرستی هست . خانم رولینگ این موضوع رو در بخش های مختلفی به ما نشون داده مثلا تبعیض بین جادوگرها و جانوران جادویی، بین خود جادوگرها ( همون قضیه ی اصیل زادگی و … ) ، بین جادگر ها و ماگل ها و …. . پس یکی از پایه های اصلی و مفاهیم اصلی هری پاتر این موضوعه .
خب چیز خاص دیگه ای به نظرم نمیرسه
مرسی که انقدر گوش دادن به پادکستتون لذت داره 🙂 بی صبراه منتظر شنبه لوموسی بعدی هستم ⚡⚡⚡
سلام خسه نباشید ممنون از پادکست خوبتون
من چند روز پیش یک ویدیو دیدم گفت و گو بین دنیل ردکلیف و جی.کی.رولینگ و فوق العاده بودش
و درباره ی دامبلدور حرف های خیلی جالبی زدن و حتی درباره ی این که تعدادی از مردم از اینکه درباره جادو و جادوگری کتاب نوشته ازش عصبانی بودن وکتاباب هاشو اتیش میزدن و درباره پشت صحنه ی فیلم ها صحبت کردن.
برای خیلی جالب بود و شاید خیلیاتون دیده باشین این ویدیو ولی معرفیش ضرری نداره
لینک یوتیوب :https://youtu.be/7BdVHWz1DPU
هیچی فقط خواستم بگم با نظر میلاد در مورد سدریک دیگوری موافقم
وگرنه کوییرل ( یه ذره شک دارم ) یا باغبان ریدل ها اولین بی گناه ها بودن
خدایی حرفش هم درسته
در مورد دراکو مالفوی و تام فلتون هم این موضوع هست
واسه این که شکتون برطرف بشه بگم که کوییرل اول مأمور ولدی بود، بعد که از پس کارها برنیومد ولدی تسخیرش کرد. خودش میگه که میره به جنگلهای آلبانی برای تحقیقات که از قضا ولدمورت اون جا مخفی بوده. بعد شیفتهٔ ولدمورت میشه و ادامهٔ داستان.
البته میشه این رو هم مطرح کرد که شاید این حرفا رو با ارادهٔ خودش نگفته(چون تسخیر شده بوده توسط ولدمورت) ولی به نظر من واقعا خودش میره سمت جادوی سیاه
سلام
این قسمت هم مثل همیشه عالی بود. فقط یه چند تا نکته رو بگم
اول اینکه وقتی داشتم کتاب رو میخوندم متوجه شرایط ترسناک و افتضاح مالفوی شدم…مالفوی همینجوری خودش شجاع نبود (نمیگم ترسو بود ولی شجاعت زیادی هم نداشت) بعد نصفه شب با نویل و فنگ که اونا هم ترسو هستن گیر افتاده وسط جنگل ممنوع …اونوقت هری و هرماینی دارن با کسی میرن که قدش ۳ برابر اوناست و موجودات جنگل ممنوع براش مثل حیوون دست آموز میمونن…واقعا دست مریزاد به دسته بندی زیبا و بی نقص هاگرید 🙂
من آخر نفهمیدم همچین جریمه ای چرا باید واسه بچه های ۱۱ ساله وضع بشه…جنگل ممنوعه. شوخی نیست که. اگه همون موقع یه موجودی به نویل و مالفوی حمله میکرد (حالا هری و هرماینی با هاگریدن ولی اونا…) هاگرید میخواست چی کار کنه مثلا؟
یادمه وقتی داشتم برای اولین بار این فصل رو میخوندم از این که دیدم سانتور ها توی این کتاب هم هستن خیلی خوشحال شدم. من اونموقع عاشق افسانه ها و اساطیر یونان باستان بودم و سانتور ها هم که در اساطیر یونان به فراوانی یافت میشن.
برای من این جالب بود که خانم رولینگ هویت سانتور های هری پاتر رو متفاوت از هویت سانتور های اساطیری به تصویر کشیده. اونجوری که من یادم میاد (خیلی وقته اساطیر یونان رو نخوندم…اگه چیزی گفتم که اشتباه بود ببخشید) سانتور های اساطیر یونان بسیار وحشی بودن و به خون و مستی علاقه زیادی داشتن…تنها سانتوری که عقل درست حسابی داشت و به اصطلاح “عاقل یا خردمند” بود “کیرون (یا خیرون)” بود که استاد آشیل هم بود که متاسفانه توسط تیر جناب هرکول به طور
کاملا اتفاقی از بین رفت…
در آخرم بگم که ممنون که به موضوعات عمیق تری مثل مبارزه با نژادپرستی و … می پردازین.خسته نباشید
kheili dost daram bedoonam tasavor khanom roling az voldemort besoorat tasviri chejoori boode
ولدمورت تویه پیش نویس اول یک «کوتوله چشم قرمز» بوده.مطلبش تو همین سایت هست.
سلام بچه ها من تازه عضو مرکز جادوگری شدم و خیلی وقت هست که کتابارو تموم کردم و همیشه طرفدارش بودم ولی از سایت دنیای جادوگری خبر ها رو دنبال میکردم با کمک ترنسلیت الان میخوام برم سراغ کتابای مجزا شما کدومارو پیشنهاد میدین برای شروع و میخواستم یه سلامی هم بگم و اینکه کیبورد فارسی ام یکم گیر داشت واسه همین فینگلیش مینویسم
سلام به همگی!
این فصل خیلی ترسناک بود و من وقتی اولین بار خوندمش کاملا ترسیدم.قشنگ اون فظا رو درک میکردم. انتظار داشتم تو فیلم هم بترسم اما همون طور که خودتون گفتید اصلا ترسناک نبود.
من خیلی بدم میاد که هاگرید تبعیض قاعل میشه. اکه یکی می مرد؟ اگه بلایی سرشون می اومد دامبلدور چجوری باز تضمین میکرد که هاگرید رواز هاگوارتز اخراج نکنن.آخه این چه تنبیهیه؟ اصلا منصفانه نیست ۵۰امتیاز که هیچی.حالا باز این تنبیه به خاطر اینه که نصفه شب بیرون رفتن؛ اگه مک گوناگل حرف دراکو رو باور میکرد اون موقع چیکار میکرد؟ اخـــــــراج می شدن. پس هرماینی خطر جنگل ممنوع رو ترجیح میده.
درباره سانتور ها باید بگم تصور شکلشون خیلی برام عجیب و جالب بود. اگه دقت کرده باشید همینجایی که هری گیر میوفته دقیقا همون جاییه که هری تو کتاب هفت میره خودشو به ولدمورت تسلیم میکنه. به نظرم سانتور ها از همون اول میدونستند که چه اتفاقاطی می افته.
خیلی خوشحالم که موضوع نژاد پرستی خیلی آشکارا توی کتاب های هری پاتر هست.لطفا بیشتر درباره این موضوع تو پادکست تون بگید.چون توی کشور خودمون هم انواعی از نژاد پرستی ها و تبغیض ها رو می بینیم و می چشیم.
ممنون از نگاه ارزشمندتون و مرسی از تیم پادکست.
شبها موقع آشپزی پادکستتون رو گوش میدم. میچسبه بهم. صداهاتون خیلی قشنگن :)) همین کافیه اما برنامهتونم خوبه.
ولی هی میخوام وسطش یه نظر بدم اما حیف که این ویژگی رو نداره. نمیشه تو کلابهاوس یه روم بحث درمورد هری پاترم بذارید هرازگاهی؟
سلام فرنزی از کجا میدونست که سنگ جادو توی مدرسه قایم شده؟ دامبلدر که فک نکنم بهشون گفته باشه. میشه اینو برام توضیح بدین؟
سانتور ها اولین موجودات غیر انسانیای نبودن که رولینگ توصیف یا نعرفیشون کرد. پس جنهای گرینگوتز چی بودن؟!
واقعا چه تدابیر امنیتی سختی برای جلوگیری از دزدیده شدن سنگ جادو گذاشته بودن استادها.
مثلا گیاه تلهی شیطانی که حتی کلاس اولیها هم راه غلاف کردنش رو بلد بودن یا یه دسته کلیدی که حتی ما ماگلها هم میدونیم که با یه “اکیو سیلور کی” میتونیم گیرش بیاریم. مثلا با خودشون گفته بودن که خخخخب اینا دیگه قشنگ جلوی وُلدی رو میگیره. کارش ساختهست. نمیدونه دستش به سنگ بره. حالا میگیم که اصلا اون کلیده با ورد اکیو به دست نمیومده و حتما باید به طور فیزیک بهش میرسیدیم. خب پس چرا دیگه اونهمه جارو گذاشته بودن اونجا؟! خب میگیم جارو رو کویرل آورده بوده. اون که فقط یه جارو میخواسته. سه تا جارو اونجا چه غلطی میکرده؟!
یکی از سوتیهایی که خانم رولینگ تو این فصل داده این بوده که اون کوییرل وقتی کلید مرحلهی دوم امنیتی سنگ جادو رو گرفته چرا نذاشته تو جیبش با خودش ببره تو که نفر دومی که پشتش میاد نتونه کلید رو برداره؟!
خب آره هم دامبلدور و هم کویرل میخواستن که هری بتونه بیاد اونجا درواقع عمدا مراحل ساده بودن.
دامبلدور شاید و کوییرل چرا!؟
کوییرل و ولدمورت که نمیدونستم هری راه رسیدن به سنگ جادوعه.