شانزدهمین قسمت لوموس به اوج داستان هری پاتر و سنگ جادو در فصل «عبور از دریچه» می‌رسد. صحبت‌های ما از پی‌بردن بچه‌ها به راز رام کردن پشمالو شروع می‌شود و همراه با آن‌ها مرحله به مرحله به سنگ جادو در زیرزمین هاگوارتز نزدیک می‌شویم.

پیش از این به شما گفته بودیم که در لوموس به جای مطالعه‌ی کتاب، در مورد یک فصل از داستان کتاب‌های هری پاتر با هم صحبت می‌کنیم، ناگفته‌های ماجرا را تحلیل می‌کنیم، بخش‌های مختلف داستان و شخصیت‌ها را به هم وصل می‌کنیم و به عمق قصه می‌رویم.

اسپانسر این قسمت از پادکست لوموس فروشگاه فانتازیو است.

لطفا جهت ارتقای کیفیت پادکست لوموس و انتقال دیدگاه‌های خود به ما در این پرسشنامه کوتاه شرکت کنید.

همزمان با پخش هر قسمت از پادکست لوموس، یک سری مطلب کاملا جدید هم در مرکز دنیای جادوگری منتشر می‌شود. عضو ثابت این مطالب حذفیات و سانسورهای ترجمه‌ی کتاب‌های هری پاتر در ایران است که به همت مترجم‌های سایت آماده شده.

حذفیات ترجمه هری پاتر

در این بخش تمام حذفیات و سانسورهای ترجمه‌ی فارسی کتاب‌های هری پاتر در ایران را منتشر می‌کنیم. ضمن احترام به مترجم و ناشر ایرانی، با توجه به قوانین موجود در کشور بخش‌هایی از کتاب حذف شده یا بخاطر خستگی مترجم محترم از دست رفته و ترجمه نشده. ما برای کامل کردن تجربه‌ی شما از دنیای شگفت‌انگیز جادویی هری پاتر، تمام این بخش‌ها را استخراج کردیم و در این بخش در کنار هر قسمت از پادکست لوموس آنها را منتشر می‌کنیم.

برای مطالعه حذفیات فصل شانزدهم از کتاب هری پاتر و سنگ جادو اینجا را کلیک کنید.

جهت ارتباط با ما می‌توانید از طریق podcast@wizardingcenter.com یا توییتر و اینستاگرام در ارتباط باشید.

اسپانسر: فروشگاه فانتازیو
اجراکنندگان: خشایار، شادی، امید و میلاد
مترجم: حسین غریبی
آهنگساز: علی خانی
طرح کاور: Jim Kay
ارائه‌ای از وب‌سایت مرکز دنیای جادوگری و دمنتور

۳۳ دیدگاه

  1. به نظرم یه چیز عجیبی که هست اینه که چرا کوییرل اون شب نامه قلابی ر برای دامبلدور فرستاد خب به هر حال کوییرل خیلی وقت بود که راز همه مراحل ر میدونست ولی فقط آیینه ر مونده بود حالا همونطور که گفتین اگر کوییرل هرشب میرفت جلوی آینه نیاز به نامه الکی از سوی وزارت نبود و اگر هم نمیرفت و تازه اون شب میخواست بره اون پایین چرا اینقدر طولش داده بود

    و اینکه که کوییرل گفت میدونست هری میاد چرا این فکر ر میکرد برای کوییرل اون شب هم باید مثل شب های قبل میبود ولی اگه اینطور در نظر بگیریم که اولین شبی بود که به سراغ آیینه میرفت قابل توجیه هست که به هری بگه فکر شو میکردم بیای پس بازم سوالی که پیش میاد اینکه چرا اینقدر طول داد وقتی همه راز های مراحل ر بلد بود چرا برای آخری اینقدر معطل کرد

    لطفا کسی میدونه جواب ر بگه

    1. و سوال بعدی اینکه اینه که چطور کوییرل هر شب میومده ولی تمام این مراحل دوباره بودند مثلا اون شطرنج ها سرجاشون بودن و معجون ها تمام نشده بودند. یا باید اینطور در نظر بگیریم که تمام مراحل دوباره آپدیت میشودند و به حالت قبل بر میگشتند یا باید اینطور بگیم که کوییرل تازه اون شب اقدام کرده و مجدد این سوال پیش میاد که چرا بعد از اینکه همه راز های مراحل ر بلد بود چرا اینقدر طول داد تا بره برای مرحله آخر

  2. شادی این قسمت از کتاب رو که خوند خیلی عالی بود داشتم فکر میکردم که چقدر سخته اونطوری جای ولدمورت حرف زدن بعد یهو یادم افتاد این قسمت از متن برای فصل بعدی کتابه!!!

    کاش اون قسمتی که هرمیون هری آخر مرحله ششم باهم حرف میزنن رو برامون میخوند.
    مرحله ششم ازهمه جذاب تر بود.

  3. سلام دوستان
    خداقوت به بچه های پر انرژی لوموس
    این قسمت هم جالب بود منتظر اپیزود بعدی هستیم. البته احتمالا در روند ادیت یکی از نقل قول ها (که همون سخنرانی طوفانی هری برای رون و هرماینی باشه) حذف شد و ما دو تا نقل قولی که توی این قسمت شنیدیم مربوط به جاهای دیگه از کتاب بود.

    ***

    دو تا نکته هم راجب سایت دارم: یکی این که چرا ساعت سایت از ساعت ایران ۴.۵ ساعت عقبتره و اختلاف داره؟ اگه میشه درستش کنید ممنون. و دومی این که اگه میشه امکان ویرایش کامنت رو ایجاد کنید که اگه احیانا اشتباه تایپی صورت گرفت بتونیم درستش کنیم.
    سپاس فراوان

  4. سلام خسته نباشید شما از اول کتاب دارید به این کبریایی بدبخت گیر میدید خوب بذار ایندفعه ما به خود شما ۴ نفر ( و یا احیانا ادیتور پادکست) گیر بدیم. ظاهرا هیچکدوم از شما بعد ضبط یه دور فایل رو گوش نمی‌دید چون اگه گوش داده بودید می‌فهمید که هم فصل ١۵ هم فصل ١۶ قسمت‌های نقل قول رو که شادی میخونه اشتباهه مثلا در فصل ١۶ اونجایی که باید صحبت‌های هری باشه قسمت معمای معجونهاس و اونجایی که باید معمای معجونها باشه قسمت روبرو شدن و حرف زدن هری با ولدمورت ( مال فصل بعد) گذاشته شده، لطفا دقت کنید تا دیگه از این اشتباهات پیش نیاد

  5. سال ها پیش زنی انگلیسی که در کمپانی هند شرقی مشغول به کار بود و از طرف دول بریتانیا مامور شد تا به حضور پادشاه جدید ایران آغا محمد خان قاجار برود و با او قراردادی مبنی به کمک وی به بریتانیا در جنگ با تزار روسیه بکند .
    زین رو وی از راه هرات مبادرت سفر به طهران کرد , زمانی که به خراسان رسید به دربار شاهرخ شاه کور که از سمت پدر نوه نادر شاه کبیر بود مشارفت یافت و چون وی از طرف کنسول بریتانیا در طهران مورد حمایت بود , شاهرخ شاه به وی ارج بسیار نهاد و او را سه روز و سه شب مهمان سفره خود کرد
    در روز دوم زمانی که برای میل عصرانه بر سر سفره نشست با غذایی سوپ مانند روبه رو شد که دارای حبوبات و سبزیجات بسیار شد , ایرانیان به ان “اش” میگفتند .
    ان را غذایی خوشمزه یافت و بسیار خورد
    بدبختانه در شب وی دچار نفخ شد و امان خواب از او گرفت , زین روی دنبال علت آن گشت و از میرزا ابوالقاسم خان , حکیم شاهرخ شاه مبادرت به سوال نمود , لیکن میرزا به او پاسخ داد که : نخود هر آش نباش که همین مسبب این واقعه گشته
    جوآن که ایرانیان او را جمانه میخواندند این مثل را خوش دید و به دنبال ریشه ان گشت پس از ندیمان دربار سوال کرد و انها به او گفتند سال ها پیش مردی بود به نام هوراد پترولی که البته باید اشاره کرد این پترول بعد ها طی تغییراتی تبدیل به یک اسم نامی در دنیای اتوموبیل سازی شد , اما ادامه قصه
    این مرد نخود فروش بود ولیکن سود زیادی از این کار نمی برد پس حیله ای اندیشید و نخود هایش را به کسانی که اش نذری میدادند نصف قیمت داد سپس به منزل ان ها رفت و زمانی که اهل خانه حواسشان نبود مبادرت به سرقت نخود های پخته میکرد و در دکان دیگرش شروع به فروختن نخود پخته به همراه ابلیمو میکرد
    لازم به ذکر است که این کار سبب شیوع نفخ در مشهد شد
    از ان سال به بعد به هر کسی که در کاری که به او مربوط نیست دخالت میکند , این کنایه را میزنند
    جم بعد از شنیدن این داستان ایده ای در ذهن جمانه شکل داده شد که منجر به نوشتن کتاب اول هری پاتر ( برگردانده شده هوراد پترولی ) که در ان داستان یک پسر نوجوان در کارهایی که به مربوط نیست دخالت میکند .
    پ ن : لطفا به ارتباط داستان و نتیجه اشاره نکنید
    پ ن ۲ : دامبلدور با یه فکری به حال این چارت تدریسش بکنه
    سه تا بچه یازده ساله رفتن همه مرحله ها رو رد کردن

  6. همه حرفاتونو زدین. منم تشکر می کنم از پرفسور دامبلدور که در چنین موقعیت حساسی بدون جسم یابی یا رمزتاز خیلی شیک و ریلکس پرواز می کنه به سمت وزارت سحر و جادو

  7. سلام به همگی!

    این اپیزود چقدر طولانی بود!(هرچند که من اصلا مشکلی ندارم:)) ).فکر کنم به همین دلیل کامنت ها رو نخوندید.خیلی بهم خوش گذشت مرسی.

    خط اول این فصل خیییلیییی برام مبهم بود:«در سال های بعد از آن،هری هیچ وقت به خاطر نیاورد که چه طور آن سال توانسته بود امتحاناتش را با موفقیت پشت سر بگذارد…». سال های بعد از آن یعنی چی؟ یعنی کل این اتفاق ها تموم شده و سال ها بعدی که هری به این موضوع فکر میکنه رو نوشته؟کاش بهش اشاره میکردید.

    عدد۷نقش خیلی مهمی توی کتاب های هری پاتر داره مثلا:
    هری تو۷مین ماه به دنیا میاد،مرحله بطری ها هم۷بطری هست،خونواده ویزلی۷بچه دارن و چیز های دیگه که خودتون اشاره کردید.

    مدل امتحان دادن من هم مثل رونه.دوستام همیشه میرن کتاب رو چک میکنن و من عصابم خورد میشه.کاملا میتونم رون رو درک کنم.

    یک سوال درباره ظاهر ولدمورت دارم.شما گفتید فاج به چشم خودش ولدمورت رو می بینه و حرف هری رو باور میکنه.اون از کجا میدونه که ولدمورته. مگه اون رو تاحالا دیده بوده؟ من فکر می کردم که ولدمورت قبل از اینکه بره خونواده پاتر رو بکشه اصلا ظاهرش اینجوری نبود و همون چهره خوشتیپ تام ریدل رو داشت.تا وقتی که تو کتاب جام آتش دوباره زنده میشه و از جانپیچ استفاده میکنه چهره ش اینجوریه.آیا اشتباه میکنم؟

    زخم هری زمانی که ولدمورت بهش دست بزنه یا بهش نزدیک بشه درد میکنه.فکر کنم این خیلی جاها بهش اشاره شده.
    در آخر؛ مرحله مورد علاقه من همون آینه اریسد هست(اگه بشه آینه رو هم جزو یکی از مراحل حساب کرد).

    ممنون از توجه تون و خسته نباشید تیم پادکست لوموس.❤

    1. من فکر میکنم لرد سیاه هنگام کشتن خانواده پاتر اون تام ریدل عادی نبود.در واقع فکر کنم به ظاهر لرد ولدمورت بوده باشه.حداقل توی فیلم که ظاهرش هنگام کشتن پدر و مادر هری همون ظاهر مار مانند لرد ولدمورت بود…شایدم اشتباه بکنم…
      ( اینجا هم یه بحثی راجب این مورد صورت گرفته:https://www.quora.com/How-did-Voldemort-look-when-he-killed-Harry%E2%80%99s-parents)

    2. درباره ی ظاهر ولدمورت تو کتاب یادگاران مرگ فصل راز باتیلدا نوشته شده شب هالووینی که ولدمورت میره خونه ی پاترها یه بچه ای میره سمتش و بهش میگه چه لباس قشنگی ولی وقتی زیر کلاه شنلو میبینه میترسه و فرار میکنه اگه ولدمورت چهره ی تام ریدلو داشته اون بچه نباید ازش میترسیده

      1. یه چیز دیگه ای هم که هست توی شاهزاده دورگه وقتی داشتن خاطرات ر میدین توی اون خاطره که ولدمورت (تام ریدل) میاد برای معلم شدن دیگه تام ریدل نبود و گفته شده بود که یکسری تغییراتی رو خودش ایجاد کرده بود ولی هنوز به اون شکلی که ما دیدیم نبود و دامبلدور هم بهش گفت که اسمت ر عوض و ولدمورت گذاشتی این یک و دو این که تو فرزند نفرین شده اون آخرا وقتی ولدمورت میره لیلی و جیمز ر بکشه دیگه تام ریدل نبود و کاملا به ولدمورت فعلی تبدیل شده بود

  8. سلام سلام ⚡⚡⚡
    باید یه خسته نباشید متفاوت نسبت به قسمت های دیگه بهتون بگم چون این قسمت فکر کنم طولانی ترین اپیزود بود و مهم تر اینکه من بدون وقفه و بدون اینکه حتی ذره ای احساس خستگی کنم به این اپیزود گوش کردم و بنظرم مجزا از خود فصل که خیلی هیجان انگیز هست یکی از دلایل اصلی اش گفتگو ها و دیدگاه های جذاب خودتون بود.
    خیلی نکته ی خاصی نیست چون واقعا کامل و جامع در مورد فصل صحبت کردید اما :
    اول اینکه در مورد درد گرفتن زخم هری منم مثل امید سرچ کردم و با همون جواب مواجه شدم اما توی سایت wizarding world یه مطلب درباره هری و زخم صاعقه مانندش نوشته شده که لینکش رو قرار میدم بنظر من جالب بود (https://www.wizardingworld.com/features/web-harrys-relationship-with-scar) و میتونست یه جواب کوچیکی باشه که همونطور که فکر کنم میلاد و امید گفتن در مرور زمان با قدرت گرفتن ولدمورت و …. درد زخم پیشونی هری بیشتر میشه و بنظرم هر موقع هری نزدیک به ولدمورت هست و هر موقع ولدمورت احساس شدیدی رو داره چه احساس شادی باشه چه احساس خشم و غیره باشه مثل کتاب محفل ققنوس در چنین مواقعی زخم هری درد میگیره . حالا اینکه چرا در همه ی این مواقع در کتاب اول اشاره نمیشه که زخم هری درد گرفته یکی میتونه دلیل امید باشه که هر دو سطر یه بار نمیشه گفت زخم هری درد گرفته :)) و یکی دیگه اینکه هنوز ولدمورت اونقدر قوی نشده که پیوند بین هری و ولدمورت مثل کتاب پنجم شکل بگیره .

    یه نکته ی ترجمه یا اشتباه تایپی هم هست که نمیدونم مشکل ترجمه است یا اشتباه تایپی ولی اونجا که هاگرید داره درمورد هاگزهد صحبت میکنه به جای هاگزهد نوشته شده
    ” هاگزید ” حالا نمیدونم این هاگزمید ترجمه شده بوده که اشتباه تایپی بوده و شده هاگزید یا اینکه کلا اشتباه تایپی شده و به جای هاگزهد اشتباهی هاگزید تایپ شده حالا دیگه نمیدونم .

    بنظر من جذاب ترین مرحله ، مرحله ی شطرنج بود ، و دومی معجون ها بود البته اگه غوله رو کوییرل از بین نبرده بود فکر کنم اون قسمت جذابی میشد . اما خب قسمت شطرنج از همه بهتر بود . و حرف هایی که درباره هری و رون و هرماینی گفتید که این اولین قدم برای ۷ سال دیگه است که میرن دنبال جان پیج ها و از خودگذشتگی هرماینی توی کتاب هفتم و اون آهنگ پس زمینه سکانس و … خیلی خیلی جذاب بود 🙂 البته بنظر من تمام آهنگ های فیلم هری پاتر و یادگاران مرگ فوق العاده بودند .

    خب دیگه چیز خاصی ندارم بگم ، مرسیییی که انقدر خوبید ⚡⚡ به قول خودتون میدونید چقدر سخته تا هفته دیگه صبر کنیم اونم بعد از این همه هیجان فصل عبور از دریچه :))
    یه هفته واقعا زیاده ولی چاره ای نیست :)))
    خب تا شنبه لوموسی بعدی آرزوی صبر برای همه دارم :))
    خسته نباشید ⚡✌

  9. سلام در مورد درد سر هری باید بگم که با این که بعد از این که هری توسط وولد مورت اون جانپیچ رو خودش نابود میکنه و دیگه قسمتی از روح وولد مورت در بدن هری زندگی نمیکنه ولی توی کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده میبینیم که ذخم سر هری باز درد میگیر. این ذخم سر هری معماییست که هنوز من خودمم نمیتونم حلش کنم در این مورد با شادی موافقم و هیچ توضیحی قانعم نمیکنه!!!

  10. در ادامه کامنت قبلیم اینم اضافه کنم که تازه اون موقعی که درد هری در کتاب فرزند نفرین شده باز شروع میشه هم همه ی جانپیچ ها نابود شده بود و هم خود لرد سیاه پس چرا باید باز جای ذخم سر هری باید درد بگیره؟؟؟

    1. *هشدار اسپویل برای کتاب یادگاران مرگ*
      چون فرزند نفرین شده اصلا نباید جزو کنون حساب بشه. کیفیتش فقط در حد یه فن فیکشنه و خیلی توش موارد غیر منطقی هست. اصلی ترینش هم همین درد جای زخم هریه که منطقا بعد مردن و دوباره زنده شدنش نباید وجود داشته باشه. ولی چه کنیم که جی کی میگه کنونه.

      1. کتاب فرزند نفرین نفرین شده فن فیکشن نیست. یه نمایشنامه کاملا رسمیه.
        درباره جای زخم هری هم یه تئوری خوندم که می گفت دختر ولدمورت هم جان پیچه. چون به وسیله جادوی سیاه متولد شده و تولدش خیلی عجیب بوده.
        به خاطر همینه که می تونیم بگیم درد گرفتن جای زخم هری به علت برگشتن دختر ولدمورته.

        1. نگفتم فن فیکشنه. چون به نظر شخصیم(که می‌تونه کاملا غلط باشه) ایرادهای زیادی میشه بهش وارد کرد میگم کیفیتش در حد یه فن فیکشنه و لیاقت دنباله بودن برای هری پاتر رو نداره. و خیلی ممنون از این تئوری که بیان کردی ولی باز یه سوال هست. درد زخم هری و کلا ارتباط ذهنیش با ولدمورت مگه کلا به این مربوط نمیشد که خود هری هرکراکس ناخواسته ولدمورت بود؟ من همیشه این طور فهمیدم که با مردن هری(و در نتیجه مردن اون بخش از روح ولدمورت) ارتباط ذهنیشون قطع میشه. واسه همین حتی با حضور خود ولدمورت هم نباید زخمش درد بگیره دیگه. اگه در اشتباهم ممنون میشم از اشتباه درم بیارین.

  11. کوویریل از کجا میدونست که هاگرید اژدها دوس داره و تو همون لحظه هم کوویریل اون تخم اژدها رو چرا باید همراه خودش داشته باشه که تا هاگرید گفت من دوس دارم اژدها داشته باشم که بتونه با هاگرید سر اون تخم اژدها با هاگرید قمار کنه؟؟؟

  12. این قسمت هم مثل همیشه عالی بود.حیف که کتاب اول داره تموم میشه. یه نکته راجب زخم هری فقط بگم: زخم هری ارتباط مستقیم با ولدمورت داره.یعنی هر باری که ولدمورت نزدیک هری باشه(شاید با قدرتی که از یک حد مخصوصی بالاتر باشه) یا قدرت بگیره یا هری رو خطری از جانب لرد سیاه تهدید بکنه زخم هری درد میگیره.به نظر من سوتی یا اشتباهی توی کتاب ها راجب زخم وجود نداره و همونطور که امید گفت نمیشه هر بار به درد زخم هری اشاره بشه.آخه زخم هری ممکنه در یک مدت زمانی پی در پی درد بگیره اونوقت به کار بردن عبارتی مثل اینکه “زخم هری دوباره سوزش میکرد” یا از این دست چیزا برای خواننده آزار دهنده میشه.
    مرحله مورد علاقه من هم شطرنج هست.انصافا خیلی قشنگ بود ولی با این که عاشق معمام از معمای معجون ها به لطف و عنایت ترجمه ی آقای کبریایی زیاد خوشم نیومد اما عوضش صحبت های هری و هرماینی توی اون صحنه واقعا زیبا بود.
    حرف دیگه ای ندارم.خسته نباشید

  13. به نکته داشتم و دوتا سوال درباره فداکاری هرماینی صحبت کردید تو کتاب هفت ، اون علاوه بر اینکه خودشو از ذهن خانوادش پاک کرد تو دعوا هری و رون ، پیش هری موند و رون رو که عاشقش بود ول کرد فقط برا اینکه این جنگ تموم بشه . سوال ۱ : آیا راهی دیگه ای برا رسیدن به اون پایین وجود داشته یا فقط راهش از طریق همون دریچه و گذر از فلافی بوده ؟ چون اشاره کردید که ترولی که اون پایین بود فرق می کرد پس یعنی بعد از شب هالووین یه دونه جدید اضافه کردن . این ترول رو چطوری بردن پایین ؟ طبیعتأ نمیتونه از اون دریچه رد بشه و یا مهره های شطرنج و سایر وسیله هایی که بچه ها اون پایین باهاشون مواجه شدن به طوری باید اونجا قرار گرفته باشن . یا اینکه هری رو چطوری از اونجا میارن بیرون ؟ آیا اگه راهی دیگه ای برا رسیدن به اونجا وجود داشته ، چرا کوییرل سعی می کرده از فلافی رد بشه چون طبیعتا وقتی مرحله هارو طراحی می کردن و یا ترول رو جایگزین می کردن باید از اون راه استفاده کرده اشه ؟ سوال ۲ : اسنیپ وقتی به ذهن خونی کوچیک از ذهن هری انجام میده ، آیا اقدامی هم برای کمک بهشون میکنه یا نه؟ آیا با مشورت با پروفسور مکگذاگل تصمیم میگیرن برا دامبلدور نامه بفرستن ؟ ممنون از پادکست خوبتون❤️

  14. الهی به امید تو!

    لوموس ماکسیما…!

    قبل از اینکه نظرمو درباره این فصل بگم دوتا درخواست داشتم. اول این که امکان حذف و ویرایش کامنتا رو اضافه کنید و اگه میشه امکان گذاشتن ایموجی رو هم فعال کنید.

    ۱. اولین چیزی که توی این فصل متفاوته همون جمله اولشه. “در سال های بعد هری هیچ وقت به خاطر نیاورد که چطور توانسته بود امتحاناتش را با موفقیت به پایان برساند” خانم رولینگ با این جمله برای اولین بار داره به این اشاره می کنه که کتابا همین جا تموم نمیشن و یه جوری نوشته شده که این حسو به خواننده بده که این اتفاقا سال ها پیش افتادن.

    ۲. امتحاناتشون هم واقعا خوب توصیف شده. اول از همه قلم‌پر ضدتقلب که البته فرد و جرجو با این چیزا نمیشه جلوشونو گرفت. حالا کاری به آناناس پروفسور فلیت‌ویک و موش پروفسور مک گوناگل نداریم. ولی من برام سواله که هری چطوری توی این سال‌ها توی درس اسنیپ قبول میشد. چون هر بار وسط امتحان یا کلاس یا بدشانسی میاورد یا گند میزد. امتحان تاریخ جادو هم انگار از امتحانای تاریخ متوسطه اول ما هم بدتره. چون معمولا بخش تاریخ کتابای مطالعات اجتماعی ما به هر واقعه یه اشاره ریزی کرده و رد شده. اما مال اینا بیشتر به جزئیات داخلش توجه شده. البته که تدریس “بی‌روح” پروفسور بینز هم توی سخت تر شدن این درس بی تاثیر نیست.

    ۳. به نظر من توی سال اول زخم هری موقعی درد می گرفت که ولدمورت عصبانی، هیجان‌زده‌ یا ناراحت میشد. با این که توی سال اول ولدمورت ضعیف بود ولی چون معمولا نزدیک هری بود، احساساتش می تونست روی هری هم تاثیر بذاره. اما توی سال دوم و سوم که از هری دور شد و فقط به صورت روح بود، زخم هری کم تر درد می گرفت.

    ۴. الفریک عقاب (ایموجی خنده)

    ۵. من همیشه خودم از اون دسته اشخاصی بودم که بعد از امتحان سعی می کردم سوالاتو فراموش کنم. بعد از امتحان هم هر کس درباره سوالا ازم می پرسید می گفتم یادم نمیاد. چون هر چی بیشتر بعد از امتحان به سوالا فکر کنی اشتباهاتت بیشتر میاد جلو چشمت. در کل من بیشتر رون بودم.

    ۶. رون اینجا یه چیزی گفت خیلی باهاش خندیدم:
    “اگه نویل بتونه عضو تیم ملی کوییدیچ انگلستان بشه، هاگرید هم به دامبلدور خیانت می کنه”
    که بعدش دیدیم چی شد

    ۷. یه اشتباه تایپی مسخره هم توی این فصل هست که به جای “هاگزهد” نوشته شده “هاگزید”

    ۸. جالبه هاگرید خیلی عادی تعریف می کنه که به اون غریبه گفته چجوری باید پشمالو رو رام کنه. بعدش نگران میشه که اینو نباید به بچه ها می گفت.

    ۹. یه سوالی که برام پیش اومده اینه که مگه پرسه زدن توی قلعه اونم توی یه روز عادی جرمه؟ چرا اسنیپ و مک‌گوناگل همش تهدید می کنن که اگه نرید بیرون قلعه یا نرین سالن عمومی‌تون ازتون امتیاز کم میشه؟

    ۱۰. نکته جالب درباره هفت خوان دامبلدور اینه که انگار دقیقا جوری طراحی شده که بچه ها بتونن ازش عبور کنن. در کل به قول هری انگار دامبلدور از اول سال یه جوری داشت هری و رون و هرماینی به خصوص خود هری رو آماده می کرد که به اینجا برسن. فلافی که با فلوت هری مشکلش حل شد. خوان دوم تله شیطان بود. واقعا عجیبه پروفسور اسپراوت مانعی رو گذاشته که توی سال اول تدریسش کرده. اینجا باید بگم اگه هر کدوم از بچه ها نبودن، شاید هری در عبور کردن از این تله به مشکل می خورد. البته توی فیلم یه جوری این صحنه رو نشون دادن انگار میخواستن رون رو احمق و ترسو جلوه بدن. خوان سوم کلید بود که با مهارت هری به دست اومد و انگار واضحا برای هری طراحی شده بود. خوان چهارم شطرنج بود که انگار از قصد برای رون طراحی شده بود. (مرحله مورد علاقه منم همینه) مرحله پنجم یه کم منطقی به نظر نمی‌رسه. چجوری غول به اون بزرگیو از سوراخ به اون کوچیکی وارد کردن؟ اصلا غوله رو چجوری آوردن توی قلعه که کسی متوجه نشده؟
    و اما مرحله ششم. از شعر آهویی دارم خوشگله اسنیپ که بگذریم، چرا این قدر معما آسون بود؟ یعنی به همین راحتی؟ مشخص بود که دامبلدور و اساتید یه جوری اینا رو طراحی کرده که هری و دوستاش به آخر برسن.

    ۱۱. آخرش هم هری به مرحله آخر میرسه و بزرگترین سورپرایز کل کتابو اینجا شاهد هستیم.

    نوکس…

    1. پیشنهاد میکنم فصل ۹ کتاب شاهزاده دورگه جلد اولش رو بخونید اونجا میگه هری تو درس معجون سازی قبول شده ،با نمره فراتر از حد انتظار ،من فکر میکنم کلا هری این درس رو قبول میشده اما نمره خوبی نمی گرفته

      1. اونو که خوندم.
        هری خودش اونجا یا یه جای دیگه (دقیق یادم نیست) میگه:
        “به احتمال زیاد دامبلدور یه جوری به اسنیپ اصرار می کرده که در حقم ارفاق کنه”

  15. سلام به تیم پادکست.
    خب در رابطه با زخم هری و اینکه چه موراقعی درد می گیره باید بگم که:
    این مسئله چیزی بود که دامبلدور هم بارها به هری گفته بود که زخمش زمانی درد می گیره که ولدمورت خیلی نزدیکش باشه یا اینکه احساسات عمیقی داشته باشه.
    مثلا جایی که در کتاب پنج زخم هری سر تمرین کوییدیچ درد می گیره .و فرداش هری می فهمه که درد زخمش به دلیل خوشحالی زیاد ولدمورت از فرار مرگخوار هاش از ازکابان بوده.
    به نظرم این دلیل درستشه:)

  16. سلام ببخشید یه پیشنهاد دارم
    عکس خالی پوستر پادکست هارو رو میشه برای دانلود درتلگرامی جایی بزارید خیلی قشنگن
    مرسی بابت پادکست خوبتون

  17. سلام و ممنون بابت این اپیزود
    بالاخره بعد از دوبار تلاش نافرجام تونستم بشینم و گوشش کنم کامل 🙂
    از این لحاظی که برای شنیدن قسمت بعد مجبور نیستم خیلی صبر کنم خوشحالم 🙂
    اون شوخی در مورد لپای آقای کبریایی خیییلییی خوب بود :دی
    درمورد آسون بودن و معما گونه بودن مراحل و این که ۳ تا بچه ی ۱۱ ساله بتونن از پس شون بربیان، باید بگم که باهوش ترین آدم ها معمولا با ساده ترین و پیش پا افتاده ترین مسائل مشکل پیدا می کنند پون همیشه فکر می کنند نباید به این سادگی باشه و همیشه به دنبال معمای بزرگتری پشت اون ظاهر ساده هستن.
    مرحله ی مورد علاقه ی من شاید همون مرحله ی معجون ها باشه و یادمه اولین بار که فیلم رو دیدم (و شاید تا همین الان ، هر دفعه ) خیلی افسوس خوردم که اون مرحله توی فیلم نیست . مرحله ی شطرنج رو هم دوست داشتم … اما مرحله ی کلیدها به نظرم توی فیلم منطقی تره… آخه چرا باید ۳ تا جارو اونجا باشه همزمان ؟!

  18. سلام می دونم یکم دیره برای کامت دادن اما یک چیزی الان یادم اومد
    هری در زمان های زیر سرش درد می گیره
    ۱. نزدیکی ولدمورت (اون موقع که دم کلاس سرش درد نگرفت شاید مثلا ولدمورت خوابی چیزی بوده یعنی فعال نبوده چون اینا دو نفرین همون جوری که بعضی وقتا ولدمورت تسلیت داره و کویرل اصلا فکر نمی کنه قطعا عکسش هم باید باشه یعنی زمان های که فقط کویرل تسلیت داره و ولدمورت کاملا غیر فعاله )
    ۲. در خطر توسط ولدمورت یا پیروان ش (که فکر کنم برای بقای جانپه چون فقط ولدمورت می تونه اونو از بین ببره و وقتی می خواد این کار رو بکنه هورکراکس رفلکس محافظتی می کنه)
    ۳. وقتی قدرت ولدمورت زیاد شده باشه از قبل (یعنی جهش در قدرت داشته باشه ولی بعد که چند وقت تو همون سطح قدرت باشه دوباره دردش می خوابه)
    ۴. وقتی احساساتش زیاد باشه ولدمورت مثلا زیاد شاد باشه یا …. که هری هم سرش درد می گیره هم اون احساس رو حس می کنه

  19. I solemnly swear that I am up to no good!
    سلام
    من تا اپیزود ۱۶ از پادکستتون رو گوش کردم و الان داشتم فیلم سنگ جادو رو برای بار نمیدونم چندم میدیدم که یادم افتاد یه چیزی رو بگم. فکر میکنم توی فصلی که بچه ها تازه رسیده بودن هاگوارتز حرف از شخصیت پرسی زده شد که ارشد شده… باید بگم که یه اشتباهی داشتید در لغت انگلیسی ارشد، که گفتید perfect. در صورتی که لغت درست انگلیسی ارشد prefect هستش! من اینو حین گوش کردن متوجه شدم ولی یادم رفته بود بهتون بگم.

    یه چیز دیگه، به نظر من کوییرل هر شب به دریچه نمیرفته. کوییرل دنبال این بوده که روش گذشتن از همه موانعی که از سنگ جادو محافظت میکنن رو یاد بگیره و بعد بره سراغ سنگ… درسته که کوییرل مدتی قبل توی هاگزهد از زیر زبون هاگرید روش رام کردم فلافی رو بیرون کشیده بوده، ولی ما نمیدونیم کی و چطوری از روش گذشتن از بقیه موانع یا حتی ماهیتشون مطلع شده. ولی وقتی بچه ها فهمیدن که دامبلدور از مدرسه بیرون رفته، متوجه شدن که کوییرل (یا اسنیپ به قول خودشون) حالا دیگه همه اطلاعات رو داره و میخواد دور از چشم دامبلدور وارد عمل بشه!

    راستی، امید کارش خیلی درسته! منطقش رو میپسندم! مخصوصا اون جایی که بحث علاقه یا نفرت اسنیپ نسبت به هری بود خیلی باهاش موافق بودم و همش منتظر بودم یکیتون اینو بگید: به نظرم اسنیپ از هری متنفره واضحا، ولی فقط به خاطر این ازش محافظت میکنه که به خاطر مرگ لی لی خودش رو همیشه سرزنش کرده و مقصر دونسته، و حالا با قسمی که خورده تا از جون پسر لی لی محافظت کنه فقط داره سعی میکنه کمی از عذاب وجدانش کم کنه! ولی این چیزی از نفرتش به هری کم نمیکنه چون توی هری جیمز رو میبینه و در واقع نماد شکست بزرگ خودش در به دست آوردن لی لی هستش. اسنیپه دیگه! شخصیت منفور محبوب داستان و پر از تناقض! که نظر امید هم همین بود و در کل دمش خیلی گرم!

    من در عرض دو سه هفته از اول تا اینجای پادکست رو گوش دادم! ایول بهتون!
    همین دیگه فعلا
    mischief managed!

ثبت دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری مشخص شده‌اند *