در قسمت جدید لوموس به فصل دوازدهم کتاب سنگ جادو و تعطیلات کریسمس در هاگوارتز می‌پردازیم. از هری صحبت می‌کنیم که شنل نامرئی‌کننده را به عنوان کادوی کریسمس گرفت و به سراغ آینه‌ی اریسد (نفاق‌انگیز) رفت و با تصویری از پدر و مادرش روبرو شد.

پیش از این به شما گفته بودیم که در لوموس به جای مطالعه‌ی کتاب، در مورد یک فصل از داستان کتاب‌های هری پاتر با هم صحبت می‌کنیم، ناگفته‌های ماجرا را تحلیل می‌کنیم، بخش‌های مختلف داستان و شخصیت‌ها را به هم وصل می‌کنیم و به عمق قصه می‌رویم.

اسپانسر این قسمت از پادکست لوموس فروشگاه فانتازیو است.

لطفا جهت ارتقای کیفیت پادکست لوموس و انتقال دیدگاه‌های خود به ما در این پرسشنامه کوتاه شرکت کنید.

همزمان با پخش هر قسمت از پادکست لوموس، یک سری مطلب کاملا جدید هم در مرکز دنیای جادوگری منتشر می‌شود. عضو ثابت این مطالب حذفیات و سانسورهای ترجمه‌ی کتاب‌های هری پاتر در ایران است که به همت مترجم‌های سایت آماده شده.

حذفیات ترجمه هری پاتر

در این بخش تمام حذفیات و سانسورهای ترجمه‌ی فارسی کتاب‌های هری پاتر در ایران را منتشر می‌کنیم. ضمن احترام به مترجم و ناشر ایرانی، با توجه به قوانین موجود در کشور بخش‌هایی از کتاب حذف شده یا بخاطر خستگی مترجم محترم از دست رفته و ترجمه نشده. ما برای کامل کردن تجربه‌ی شما از دنیای شگفت‌انگیز جادویی هری پاتر، تمام این بخش‌ها را استخراج کردیم و در این بخش در کنار هر قسمت از پادکست لوموس آنها را منتشر می‌کنیم.

برای مطالعه حذفیات فصل دوازدهم از کتاب هری پاتر و سنگ جادو اینجا را کلیک کنید.

داستان‌های حاشیه‌ای مرتبط با فصل

جی.کی.رولینگ در کنار هر فصل از داستان‌های هری پاتر، یک یا چند داستان حاشیه‌ای و کاملا جدید مرتبط با آن را در سایت رسمی دنیای جادوگری منتشر کرده است. ما پیش از این داستان‌های مربوط به این فصل را ترجمه کرده بودیم و حالا در کنار این قسمت از پادکست با مطالعه‌ی آن‌ها می‌توانید به درک بیشتری از این داستان و گفتگوهای مربوط به آن برسید. توصیه ما به شما این است که علاوه بر مطالعه‌ی همزمان کتاب با ما، این داستان‌های حاشیه‌ای مرتبط و جذاب را هم مطالعه کنید.

داستان مرتبط با فصل دوازده: آینه‌ی نفاق‌انگیز از کتاب هری پاتر و سنگ جادو:
آینه نفاق‌انگیز

جهت ارتباط با ما می‌توانید از طریق podcast@wizardingcenter.com یا توییتر و اینستاگرام در ارتباط باشید.

اسپانسر: فروشگاه فانتازیو
اجراکنندگان: خشایار، شادی، امید و میلاد
مترجم: حسین غریبی
آهنگساز: علی خانی
طرح کاور: Jim Kay
ارائه‌ای از وب‌سایت مرکز دنیای جادوگری و دمنتور

۵۱ دیدگاه

  1. سلام. عالی بود. البته از کارای نیکلاس فلامل میشه به شکست دادن گریندل والد در کنار دامبلدور اشاره کرد که توی کتاب هم اشاره شد و به دامبلدور برای این که خواص خون اژدها را بفهمد کمک کرد.

  2. به نظرم در حال حاضر زندگی ماها انقدر درگیر نیاز های اولیس که اکثرمون توی آینه یا پول میبینیم یا ازدواج و تشکیل خانواده با اونی که دوسش داریم البته ما پاترهدا نامه هاگوارتزو هم در کنار همه اینا میبینیم. در کل مرسی خیلی اپیزود خوب و پر از حرفای مهم بود

  3. سلام و خسته نباشید بابت این قسمت عالی
    باید بگم که با این که مدت زیادی نگذشته که من مجددا کتاب اول رو خوندم برای بار هزارم ( البته این بار به انگلیسی)، ولی باز هم گوش کردن این قسمت باعث شده که به یه چیزای جدیدی فکر کنم و ایده‌های جدیدی به ذهنم برسه … 🙂 ممنون …
    دوم این که یه چندتا نکته هست درمورد این قسمت که با شما درمیون می‌ذارم …
    اولین مسئله اینه که باید بگم یه خبر ناراحت کننده برای همگی دارم … من تقریبا یک سال و خورده‌ای پیش کتاب مرشد و مارگاریتا اثر میخاییل بولگاکف رو خوندم و با این که فوق‌العاده از خوندن اون کتاب لذت بردم و جزو بهترین کتاب‌های عمرمه، موقع خوندنش یه حس غم یا سرخوردگی بهم دست داد … شطرنج جادویی اختراع و نوآوری رولینگ نیست (گرچه شاید یه تفاوت‌های جزیی بین شطرنج جادویی بولگاکف و رولینگ باشه …) همون طور که استفاده از شومینه به عنوان یه محل برای حمل و نقل و افسون گسترش‌پذیری برای زیاد کردن فضای داخلی یک ساختمان و یا … تمام این موارد توی کتاب مرشد و مارگاریتا اومده (البته جاروی پرنده هم که از خیلی پیش از این معرف حضور همه بوده و نامریی شدن البته با یه جور کرم نامریی کننده هم در این کتاب به چشم می‌خوره) احساس غمی که بهم دست داد به این خاطر بود که متوجه شدم خیل از ایده‌های بکری که فکر می‌کردم به رولینگ تعلق داره، درواقع از جای دیگه‌ای سرچشمه گرفته ( اصلا نمی‌تونم تصور کنم که رولینگ با این شاهکار معروف آشنایی نداشته باشه …)
    مسئله‌ی بعدی اینه که توی شاهزاده‌ی دورگه در کتاب این تانکس بود که هری رو توی قطار پیدا کرد و دماغ شکسته‌اش رو درست کرد و لونا توی فیلم این کار رو انجام داد!
    مسئله‌ی بعدی اینه که چرا هری تمام خانواده‌ی پاتر رو چشم سبز می‌دید در صورتی که چشم‌های سبز هری از مادرش به او ارث رسیده و نه از طریق خانواده‌ی پدری! یعنی اون چشم‌های سبز دیگه‌ای که به غیر از مال خودش و مادرش می‌دیده متعلق به خواهر و برادرهایی بوده که آرزو می‌کرده داشته باشه ؟ و اگر بقیه‌ی افراد چشم سبز بزرگسال هستن، بایستی از خانواده‌ مادریش باشن! 🙂
    آخرین نکته ای که به ذهنم می‌رسه اینه که توی جانوران شگفت‌انگیز که ما می‌بینیم دامبلدور گریندل‌والد رو می‌بینه، قطعا مربوط به بعد از از دست رفتن آریانا و از هم پاشیده شدن خانواده‌اش هست درسته که اول گریندل‌والد جوان رو می‌بینه اما بعد تصویر به چهره‌ی فعلی گریندل‌والد تغییر پیدا می‌کنه …

    1. راستی درمورد کلید واژه و سرچ توی کتابا، همون طور که گفتید احتمالا جادوگرای بزرگسال قادر به انجامش هستن ولی قطعا با ورد اکیو نیست به خاطر این که وقتی می خوای از اکیو استفاده کنی باید موقعیت دقیق اون شیء رو بدونی و اگه جلوی چشمت نباشه باید بتونی به صورت دقیق تصورش کنی…

      1. اتفاقا اگه جای یه چیزی رو ندونید اگه طلسم محافظ خاصی روش نباشه میشه این کارو کرد.
        مثلا توی کتاب یادگاران مرگ هرماینی میگه کتابای مربوط به جادوی سیاه و هورکراکس رو فقط با ورد اکیو به دست اورده در حالی که اصلا قبلش نمی دونسته که اونا توی دفتر دامبلدور هستن.

        1. واقعیتش اینو یادم نیست ولی چیزی که از تو کتاب ۴ یادمه، وقتی که داشتن ورد اکیو رو یاد می‌گرفتن (برس به دست به قول ترجمه) و بعدش که هری می‌خواست برای آذرخش ازش استفاده کنه، باید تمرکز می‌کرد و جاروشو تصور می‌کرد … شاید هم این همه سالی که از خوندن کتاب گذشته، باعث شده باشه برام اشتباه پیش بیاد …
          ولی توی ذهنم دارم که برای ورد اکیو باید اون شیء و مکانش رو تصور می‌کردیم و برای غیب و ظاهر شدن هم اون مکان رو توی نظرمون میاوردیم و فقط می‌تونستیم به مکان‌هایی ظاهر بشیم و جسم یابی کنیم که قبلا اونجا حضور داشتیم … ( چه خودمو ساحره حساب کردم یه هم ! :دی ) اگر اشتباه می‌کنم لطفا منو تصحیح کنید …
          کاش می‌گفتید نکته ای که اشاره کردید مال کدوم فصل می‌شه که دوباره بخونمش … 🙂

  4. سلام و خسته نباشید.

    من بدون مبالغه باید بگم که همه ی زندگی ام را مدیون هری پاترم. از هری پاتر عشق را یاد گرفتم. از هری پاتر فهمیدم اگر کل دنیا در تضاد تو دارن کار می کنن، دوستات هستن. از هری پاتر یاد گرفتم اگر هیچ کسی توی زندگی ات نباشه، خودت و دوستات کافی هستید. از هری پاتر یاد سن یه عدده، اگر نبود سه تا نووجون ۱۱ ساله انقدر در دنیای جادوگری مشهور واقع نمی شدند کار های بزرگگ نمی کردند. از هری پاتر یاد گرفتم سیاهی همیشه بازنده است. از هری پاتر یاد گرفتم از مرگ نمیشه فرار کرد.از هری پاتر یاد گرفتم عشق چه کار هایی که نما تواند بکند. از هری پاتر یاد گرفتم زندگی کنم و لذت ببرم.
    سوروس اسنیپ، سیریوس بلک، آلبوس دامبلدور، هری پاتر، لونا لاوگارد، هرماینی گرنجر، رون ویزلی، فرد ویزلی،ریموس لوپین،جرج ویزلی و… درس های مختلفی یاد گرفتم حتی از ولدمورت.

    هری پاتر برای من بود، وقتی هیچکس نبود. لحظه لحظه ی زندگی ام را مدیون هری پاتر هستم.

  5. سلام و خسته نباشید. این اپیزود خیلی منحصربه فرد بود . البته انقدر همه قسمت ها خوبه که من هر اپیزودی که تموم میشه کلی غمگین میشم و دلم برای اون اپیزود و اپیزود های قبلی تنگ میشه 🙁

    این اولین فصل غمگین توی تمام مجموعه هری پاتر به حساب میاد چون توی کل مجموعه فصل های غمگین و سنگین زیادی وجود داره ولی این اولین باره که خانم رولینگ داره میگه که من نمیخوام فقط براتون یه دنیای فانتزی بسازم. و کلی مفاهیم جذاب توی این کتابه . بخاطر همین من این فصل رو خیلی دوست دارم .

    همونطور که خودتون هم گفتید فضای فصل برای یه پسر یازده ساله یکم سنگینه من هم که تقریبا یازده دوازده سال داشتم و برای اولین بار کتاب اول رو خوندم خیلی درک کاملی از گفت و گوی هری و دامبلدور نداشتم ولی هر چقدر بزرگتر شدم بیشتر فهمیدم که چقدر این فصل پر مفهومه و دیدگاه ها و نظرات شما باعث شد یه جور دیگه این مفاهیم رو بررسی کنم و عمیقا سنگین بودن فصل رو بعد از تموم شدن اپیزود حس کردم .
    و اما جمله معروف دامبلدور ، معمولا در فصل هایی که بین هری و دامبلدور گفت و گویی وجود داره این فصل ها خیلی پر مفهوم هستند اون هم فقط برای جملاتی هست که دامبلدور بکار میبره و این اولین جمله طلایی دامبلدور توی داستان هست و من با خشایار کاملا موافقم که نوشتن چنین جمله ای توی یه کتاب فانتزی چقدر هوشمندانه است .

    دامبلدور اون شب به هری این جمله رو میگه و این میشه زمینه ای برای چند سال دیگه وقتی که هری سنگ زندگی مجدد رو بدست میاره اما اون رو رها میکنه و حتی به نگه داشتنش هم فکر نمیکنه پس من اینطوری فکر میکنم که جملات دامبلدور همه نتایج خودشون رو در آینده داستان نشون میدن .

    در مورد آینه ، کاش واقعا یه آینه بود که اینکار رو برامون میکرد چون من واقعا نمیدونم چی قراره توی آینه ببینم بخاطر همین نمیتونم بگم اگر جلوی آینه بودم چی میدیدم چون هنوز نمیدونم …..
    این اپیزود پر از حرف های مفهومی و دیدگاه های شگفت انگیز شما بود و من واقعا لذت بردم
    راستی طرح کاور هم خیلی خیل خوب بود و واقعا اون احساس هری رو خیلی قشنگ نشون میده
    مرسی که انقدر خوبید 🙂 با اینکه امتحانات شروع شده و من امروز بعد از چندین ساعت پشت سر هم درس خوندن پادکست رو با خستگی شروع به گوش دادن کردم اما بدون وقفه تا آخرش رو با لذت گوش کردم و تمام خستگیم از بین رفت …..
    ممنون 🙂
    تیم پادکست خسته نباشید ✌⚡

  6. یه سوال چرا وزارت خونه شمشیر گریفیندور رو به بهانه اینکه جز اموال دامبلدور نبوده نمیخواسته به هری بده (حالا در اختیار نداشتن ولی اگه داشتن نمیدادن) ولی گوی زرین رو که جز اموال مدرسه بوده رو به هری داده ؟
    درسته چیز ناچیزی بوده ولی از وزارتی که یه ماه وصیت نامه رو نگه داشته انتظار میره با غیر قانونی خوندن اهدای گوی به هری اونو پیش خودش نگه داره

    1. سلام
      علتش این بوده که اسکریم جیور میدونسته داخل گوی زرین چیزی وجود داره که دامبلدور برای هری به یادگار گذاشته، پس میخواسته بدونه اون چیز چیه! ولی وقتی گوی زرین رو میده به هری ولی گوی باز نمیشه و اتفاقی نمی افته؛ نامید میشه و کار خاصی انجام نمیده.

  7. دورسلی ها چطوری برای هری هدیه میفرستن؟
    اصلا اونا آدرس هاگوارتز رو دارن؟
    مطمئنا از سیستم پستی جادوگری استفاده نمی کنن ماگل ها هم که کلا هاگوارتز از چشمشون مخفی شده

    1. سلام
      من فکر کنم با همون جغدی که بهشون اطلاع داده شده که هری کریسمس رو تو هاگوارتز می‌مونه هدیه شو فرستادن.
      بعدشم در مورد مشنگ‌هایی که یه جادوگر یا ساحره تو خونه‌شون دارن قضیه یه کم متفاوته … تازه مگه یادتون نیست که پتونیا در کودکی‍اش با دامبلدور نامه‌نگاری داشته ؟ ؛)

  8. با سلام و احترام
    درود و خدا قوت
    این قسمت خیلی خوب بود
    فکر میکنم وقتی جوانی رو پشت سر میگذاری و رویاهات کمتر از خاطراتت میشه وقتی روبروی آینه می ایستی چیزی که مینینی مشابه همون چیزیه که گفتید
    موقع غروب آفتاب در حالیکه یه فنجان قهوه و یک کتاب دستمه (شاید کتاب هری پاتر ) کنار پنجره نشستم و در آرامش غرق تماشای غروب خورشیدم

  9. سلام خدمت تیم فوقالعادتون که مثل همیشه عالی هستید . در ارتباط با شنل نامرئی که گفتید چرا توی این موقعیت این شنل رو داده به یک بچه ۱۱ ساله اونم شنل خطرناکی برای بچه به این سنی و گفتید که پس یعنی دامبلدور همه موضوعات رو میدونسته و از همه چی خبر داشته. اینجا باید به این نکته اشاره کنم که من فکر کنم واقعا آره دامبلدور از همه چیز یا میشه گفت از خیلی چیزا نسبت به بقیه باخبره. البته نه اینکه این دانایی یک توانایی منحصر به فرد مخصوص دامبلدئر باشه نه منظورم این نیست . اگه یادتون باشه داخل قسمت سوم —فیلم—- جایی که فرد و جورج نقشه غارتگر رو میدن به هری و هری هم همون لحظه که داره نقشه هاگوراتز رو میبینه اگه دقت کردید یک لحظه دوربین روی نقشه دامبلدور رو نشون میده که داره دور خودش قدم میزنه و این کار رو داره داخل دفترش انجام میده. البته داخل کتاب من یادم نمیاد این موضوع رو خونده باشم . ولی به اثتناد به این موضوع و همچینین اون ظرفی که دامبلدور خاطراتشو میریزه توش تا دوباره با دقت همه چیو مرور کنه و نکته هایی از چیزایی که دیده بگیره بعد در بارشون فکر کنه، هم علت قدم زدنش تو نقشه به دور خودش اثبات میشه هم اینکه اره دامبلدور از خیلی چیزا که بقیه نمیدونن با خبره و از قصد اون شنلو توی اون تایم داده به هری.

  10. با توجه به فکتهائی که تا اینجای داستان میدونیم ( ۱ – از روز اول مدرسه سگ سه سر داخل مدرسه س ۲ – با توجه به حرفای هاگرید همه استادها از سنگ مراقبت میکنن ۳ – آئینه هنوز به جای نهائیش برده نشده ) پس اولآ اگه سنگه تو اون دخمه هاس دامبلدور کجا گذاشته ش اگه هم هنوز تو دخمه نذاشته پس سگ و ……. دقیقآ از چی نگهبانی میکنن ؟

  11. سلام
    این اپیزود به نظرم نسبت به اپیزود های دیگه سنگین تر بود و متناسب با فضای سنگین و شاید غم انگیز کتاب بود.من خودم این فصل رو خیلی دوست دارم (کلا همه فصلا رو خیلی دوست دارم 🙂 ) چون به نظرم همونطور که خودتون گفتین بار بزرگسالانه تر و سنگین تری داشت و درس های آموزنده فراوانی توی این فصل بود.( یه جا خونده بودم که فصل مورد علاقه جی.کی.رولینگ توی هری پاتر همین فصله…البته مطمئنم نیستم که منظورش فصل مورد علاقه‌اش بین کل کتابها بود یا فقط کتاب اول)
    کاور این اپیزود رو هم خیلی دوست دارم چون برعکس فیلم که حداقل”من” اون حس غم و اندوه هری رو در اثر دیدن پدر و مادرش آنچنان که باید میبود حس نکردم ولی با نبوغ Jim kay توی این تصویر کاملا اون غم و حس پوچی هری مشخصه.
    اما درباره رابطه هری و رون با آینه نفاق انگیز باید بگم که اینجا یه نکته ی خیلی جالب وجود داره که خودتون هم اشاره کردین و اون اینه که وقتی رون توی آینه خودشو به اون شکل میبینه کاملا مجذوب خواسته اش میشه و پیش خودش فکر نمیکنه که اهمیت خواسته اون بیشتره یا هری و این از همون خصوصیات بد آینه ست. یعنی یه جورایی آینه ذهن هری و رون رو تسخیر کرده و در اون لحظه قدرت تفکر درست رو ازشون گرفته.البته چون خواسته قلبی رون خیلی سبک تر از خواسته ی هری بود, رون به اون صورت مجذوب آینه نشد اما هری پدر و مادر از دست رفته اش رو در آینه می دید و چی میتونست مهم تر از پر شدن جای خالی والدین برای یه پسر بچه ۱۱ ساله باشه؟
    برای همین به نظرم تصمیم دامبلدور بهترین کار بود و اگه هری چند روز دیگه ای هم به همین روال سپری میکرد ممکن بود به روحش آسیب جدی وارد بشه.( چیزی که برای من جالبه اینه که اگه اسنیپ توی آینه نگاه میکرد به احتمال زیاد لی‌ لی رو با خودش میدید و این نوع خواسته هری و اسنیپ که هر دو بازگشت یک فرد از دست رفته هست خیلی میتونه مخرب باشه…فرض کنین شما هر روز برین بشینین جلوی تصویری از عمیق ترین خواستتون که حقیقی شدنش “محاله” و این چیزی جز افسردگی و پریشان حالی به همراه نداره)
    درباره اون نکته ای هم که بهش اشاره شد راجب اینکه دامبلدور برای مراقبت از آینه اون رو زیر نظر میگرفته یا برای اینکه هری رو زیر نظر بگیره باید بگم که نظر من اینه: دامبلدور هر دو کار رو میکرد…به نظر من دامبلدور هم از آینه مراقبت میکرد و هم رفتار و حرکات هری و رون و هرماینی رو زیر نظر داشت.

    بازم ممنون بابت زحماتتون.خسته نباشید

  12. سلامم مرسی به خاطر زحماتتون❤️❤️
    من توی اینه خودمو میبینم درحالی که قوری چراغ جادو توی دستمه و سه تا ارزو میکنم که دو تا رو میگم
    اول اینکه برای تماممم بیماری ها درمان پیدا شده و برای همه در دسترسه
    و دوم بتونم از بیست درصد از مغزم استفاده کنم چون به هر حال همه حدود شش یا هفت درصد از مغزمون فعال هست

    دوباره ممنون

  13. از بعد قسمت صفر هیچ‌وقت اینقدر لذت نبرده بودم. تا اینجا بهترین اپیزود پادکست بود به نظرم، یه قله‌ای که قسمت‌های دیگه باهاش مقایسه می‌شه بعداً. امیدوارم همینطوری قله فتح کنید. بسیار دوست داشتم دمتون گرم.
    طبعاً نمی‌تونم بگم (احتمالاً) توی آینهٔ Erised چی می‌بینم. ولی آرزویی که بتونم عمومی بگم کمتر شدن فقر و جنگ تو دنیاست. فارغ از مسائل شخصی، جنگ و فقر (مخصوصاً فقر چون خودم تو شهر محرومی بزرگ شدم و ملموس‌تر باهاش مواجه بوده‌م) خیلی اذیتم می‌کنن و جاهایی تا مرز افسردگی می‌برنم. یه آرزوی دیگه‌م هم همون چیزیه که سعید سکویی تو این آینه می‌بینه. چننهد تا نکته به ذهنم رسید موقع شنیدن این قسمت:
    ۱. انتخاب خیلی خوبی داشتید برای قسمت‌هایی از داستان که می‌خونید و خانم شادی هم مثل همیشه فوق‌العاده خوب و عالی خونده بودند انگار بعد چند بار دوره کردن کتابا بازم تازگی داشت برام اون قسمت‌های کتاب.
    ۲. اون قسمتی که مترجم حذف کرده هم واقعاً از قسمت‌های نفس‌گیر و جذاب این فصل هست که اصلاً دلهره و اضطراب رو پمپاژ می‌کنه به قصه و صدحیف که حذف شده. امیدوارم اساتیدی که روی این چاه نفت فروش هری‌پاتر (که از معدود کتاب‌های بفروش وضعیت فعلیه) نشسته‌ان درستش کنن در آینده؛ هرچند که «بانیان و شرکای وضع موجود نمی‌توانند تغییردهندهٔ وضعیت فعلی باشند».
    ۳. یه اشتباه لپی هم میلاد عزیزم داشت در تلفظ prefect که مثل perfect تلفظ کرد.
    ۴. من خیلی موافق نیستم که آینه وزرا پیشنهاد خوبی باشه چون توی انگلیسی کلمه Erised کلمه بی‌معناییه و ذهن رو به جایی نمی‌بره و صاف این واژه رو تو ذهن می‌کاره به جای اون آینه. ولی وزرا مستقلاً کلمه معنی‌داریه و ممکنه بار معناییش حفظ بشه حداقل واسه مخاطب ناآشنا که این دیگه چه آینه‌ایه وزیرا رو نشون می‌ده؟ یا مثلاً تو ذهن من گشت ارشاد و پلیس امنیت اخلاقی هم میاد. من فکر می‌کنم همین اریسد یا حتی ترجمه کلمه معکوس بهتره، مثلاً آینه آرزوها. البته که آینه وزرا باز از آینه نفاق‌انگیز خیلی بهتره چون در مورد اون الهه انتقام که گفتید به نظرم ابداً ربطی به این آینه نداره و تصادفیه که برعکس desire توش eris داره (ناخودآگاه در ادامه گفتم نه e داره نه d داره یه دونه r داره(. اصلاً از ed نگرفتن اون اسم بگذریم، باید مصداق نفاق‌انگیزی رو ببینیم تو این آینه؟ می‌بینیم؟ کجا؟
    مثلاً اریس میاد یه شر راه می‌ندازه بین اون جماعت خدایان المپ چون اسمش روشه که الهه نفاقه ولی این آینه همچین کارکردی نداره. صرفاً بازی با کلمات هست خانم رولینگ خواسته بگه چون تصویر آینه معکوس هست اسم این هم معکوس شده آرزو هست که کارکرد آینه رو نشون می‌ده، به نوعی این مفهوم هم مستتره که اینجا فقط تصویری از آرزو رو می‌بینی خودش محقق نمی‌شه.
    طولانی شد بازم. ببخشید. دلم نیومد این نکات رو نگم واسه این قسمت خیلی خیلی خوب.

    1. میتونست بجای اسم تمرکز کنه رو کاری که آیینه میکنه و مثلا اسم آیینه رو ترجمه کنه آیینه ذهن چون روی ذهن آدم کار میکنه یا حتی به استناد حرف دامبلدور بذاره آیینه دیوانه کننده

  14. یک نکته درباره حضور دامبلدور در محل آینه
    در یکی از قسمت ها اشاره میشه که هری و رون در مسیر رفتن به آینه از کنار روح یک جادوگر قد بلند گذشتند.
    ممکنه دامبلدور بوده باشه که اثر طلسمش کمرنگ شده باشه؟ 😐

  15. این اپیزود خیلی فلسفی و جالب بود مخصوصا اونجا که نظرات خودتون رو درباره فلسفه هری پاتر و چیزی که می خواد به ما یاد بده گفتین. به نظر منم هری پاتر به ما یاد داد چطوری با حتی با وجود غم و دردای کشنده که توی زندگی هس بتونیم لذت ببریم از زندگی و از بودنمون. خودمون رو نبازیم و تحمل کنیم همه اینا رو تا بالاخره خورشید وصال طلوع کنه.

  16. سلام به همه گی!

    این فصل مفاهیم خیلی عمیقی داشت که من با گوش دادن به این اپیزود خیلی بیشتر متوجه ش شدم.وهمین طور فهمیدم که هری پاتر فقط یک داستان فانتزی نیست.تنها چیزی که فعلا کشف کردم که توی نارحتی ها حالم رو خوب میکنه هری پاتره؛ وقتی میشینم کتاب هارو میخونم همه چیز رو جا میزارم و میرم یه دنیا ی دیگه:)

    مرسی که به نظر من هم اشاره کردید. درسته توی کتاب ها نوشته نشده که جینی عضو تیم دخترانه کوییدیچ ـه ولی من توی جاهای دیگه یی خوندم که متاسفانه یادم نمیداد دقیقا کجا بهش اشاره شده.

    فکر میکنم جادوگر های اصیل زاده که از ماگل ها متنفرن از شطرنج خوششون نیاد چون کاملا مربوط به دنیای ماگل هاس جادوگر ها پادشاه و وزیر ندارن.به نظرم رولینگ میتونست تغیرات بیشتری بهش بده.مثلا به جای اسب و فیل حیوانات جادویی قرار میداد یا مهره های دیگه به جای اینکه مثلا با صندلی شون همدیگه رو بزنن چوبدستی هایی داشته باشن که با اون این کار رو کنن.
    البته همین بخشی که مهره ها باهم حرف میزنن و مجادله میکنن خیلی جالب و جذابه.

    روی پولیور ویزلی فقط برای فرد و جرج حرف اول اسمشون نوشته شده این بخشی که آقای کبریایی تغیرش داده واقعا حیف شد چون خیلی خنده دار و جالب می شد(جرد و فورد).حاللللا چرا توی فیلم، پولیور ویزلیِ هری و رون هم حرف اول اسمشون نوشته شده؟؟

    من کاملا مطمئن نیستم که دقیقا چه چیزی رو توی آینه اریسد می بینم چون آینه نمیتونه همه اون چیز هارو یک جا نشون بده.ولی اگه یکی شون رو بخوام بگم قطعا اینه که توی هاگوارتز خودم رو کنار هری می بینم…

    ممنون از توجه تون
    و خسته نباشید تیم عالی پادکست لوموس.

    1. سلام
      اصطلاحتی مثل فیل، اسب و حتی وزیر کلماتی هستند که ایرانیزه شدن و در زبان انگلیسی اسامی و مفاهیم متفاوتی دارن (مثلا اسب = شوالیه و فیل = اسقف). پس این ایده که حیوانات جادویی جاشون قرار داده بشه چیز دور از ذهن و نشدنی ایه (:

      1. فقط جهت اطلاعتون بگم که شوالیه و اسقف و… غربی شده مهره های ما هستن. اصطلاحات شطرنج از هند و ایران و کلا شرق رفته اون جاها واسه همینه که به رخ میگن روک. البته این حرفتون درسته که مثلا نمیتونسته جای اسقف جانور جادویی بذاره☺️

      2. البته در این یه زمینه نباید بگید ایرانیزه
        باید بگید انگلیسیزه 🙂
        قدمت شطرنج تو ایران خیلی بیشتر از اروپاس و اساساً از هند شروع شده و بعدش به ایران رسیده و بعد به مرور جاهای دیگه دنیا گسترش یافته. برای همین هم در واقع باید گفت
        اصطلاحاتی مثل اسقف و شوالیه و ملکه در خاستگاه اصلی شطرنج یعنی هند اسامی متفاوتی داشتند و بعداً که پای شطرنج به اروپا باز شد، فیل > اسقف، اسب > شوالیه، وزیر > ملکه تبدیل شد.

        1. درست میگید! ممنون از تذکرتون
          منظورم به طور کلی اینه که مفاهیمی که ما برای شطرنج استفاده میکنیم با انگلیسی زبان ها متفاوته

    2. تیمی که جینی توش عضوه فقط مخصوص دختراس
      توی کتاب نمیدونم ولی من تو سایت ویزاردینگ ورلد آزمون کوییدچ در گذر زمان رو که دادم اونجا یه سوال در مورد ویژگی تیمی که جینی عضوشه پرسیده بود و جواب سوال هم این میشد که این تیم همه اعضاش دخترن

    3. تیمی که جینی توش عضوه فقط مخصوص دختراس
      من آزمون کوییدچ در گذر زمان رو تو سایت ویزاردینگ ورلد دادم و اونجا یه سوال در مورد ویژگی تیم جینی پزسیده بود که جوابش این میشد که همه اعضای تیم جادوگر زن (witch) هستند

  17. این آینه اریسد خیلی وسیله جالب بدرد بخوریه مخصوصا برای آدمایی که نمی دونن عمیق ترین خواسته قلبی شون چیه

    در مورد اینکه چرا شنل رو به هری داد یه چیزی به ذهنم رسید که البته احتمالش کمه ، اونم اینکه شاید دامبلدور این شنل رو به هری داد تا از وسوسه شدن خودش برای تصاحب هر سه یادگار مرگ جلوگیری کنه.

  18. دوستان عزیز سایت با تشکر از کلیه‌ی زحمات‌تون
    خواستم بگم همین الان لالای همین صفحه چشمم به یه چیزی خورد که قبلا بهش دقت نکرده بودم … دومین جمله‌ی متن همین صفحه نوشته شده که از هری صحبت می‌کنیم که شنل نامرئی‌کننده را به عنوان کادوی تولد گرفت …
    کادوی تولد نبودا … همون طور که تو جمله‌ی قبلش گفته شده مربوط به کریسمس هاگوارتز بود این اتفاقات … 🙂
    خواستم یادآوری کنم که درصورت امکان اصلاح بشه … 🙂
    بازم ممنون به خاطر همه‌ی زحمات‌تون 🙂 ۳>

  19. میگم راستی یبار فکر کنم امید گفت توی جانوران شگفت انگیز نمیتونه با کت و شلوار پوشیدن دامبلدور کنار بیاد، خب جوونیش کت و شلوار میپوشیده دیگه، تازه چه رنگی؟ ارغوانی =))) حالا خدا رو شکر خاکستری و کرم الان بهش دادن

  20. سلام وقتتون به خیر
    احساس میکنم به نظراتی که توی فرم نظرخواهی گذاشتیم توجه میکنید. درسته؟ چون ما معمولا عادت کردیم که ازمون نظربخوان ولی باز کار خودشونو بکنن ولی به نظر میرسه بعد نطرخواهی یه مقدار روال تغییرکرده.
    خسته نباشید :))

    1. سلام دوست عزیز. قطعا نظرات همه‌ی شما عزیزان خونده می‌شه و روشون فکر می‌شه. اصلا برای همین ازتون می‌خوایم که نظر بدین تا اگه راهی برای بهتر شدن‌مون وجود داره و از چشم خودمون پنهان مونده، متوجهش بشیم.
      ممنون که همراهمون هستین.

  21. یه مقاله ای توی اینترنت دیدم با این مضمون که (آیاموقعیت اثر ادبی در چندگانه سیستم ادبی انگلیسی روی ترجمه متن توسط مترجم های ایرانی تاثیر میگزارد؟ ) یکی از کتاب هایی که بررسی کرده بود هری پاتر وسنگ جادو کتابسرای تندیس با ترجمه آقای سعید کبریایی بوده. و اشاره کرده که ایشون ۶۳ ترجمه ادبی داشتن.
    توی این مقاله به مواردی مثل بزرگنمایی ، منطقی سازی ، بازنویسی متن و عدم تطابق ترجمه با متن اشاره کرده و برای هر کدوم مثال آورده.
    یه قسمتی هم توی یک جدول تعداد هر کدوم ازموارد رو در بررسی ۳۰ صفحه اول این کتاب محاسبه کرده که تعداد عدم تزابق ها ۷۵ تا بوده.
    لینک مقاله هم پایین میذارم تو خودتون بدونید بررسی کنید:
    http://jalda.azaruniv.ac.ir/article_14098_a2235eeb6e65d226b62e261708a8dcdb.pdf

  22. -نکته‌ی عجیب این فصل اینه که نیکلاس فلامل یه آدم خیلس مهمیه و یه کشف خیلی نادر داشته ولی بین هزار تا کتاب، اسمش تو یکیش هم به زور اومده. بعد جالب اینه که هری و دوستاش چرا نرفتن از یکی از استاد‌ها بپرسن؟! مگه مک‌گانگل و دامبلدور مرده بودن که اینا کل کتابخونه رو گز کردن؟!

    -میلاد می‌گه پروفسور مک‌گانگل وقتی تو هاگزمید زندگی می‌کرد آخر هفته‌ها می‌رفت خونه‌ش ولی این درست نیست. اون هر روز صبح زود میومد هاگوارتز و شب بر می‌گشت خونه‌ش. اونجوری که من از داستانک پروفسور مک‌گانگل یادمه، می‌گفت که “اونا تو هاگزمید یه خونه خریدن تا مینروا بتونه راحا هر روز بره سر کارش.”

  23. من تو آینه مامانم رو می‌بینم که دو سال قبل از نگارش هری پاتر و سنگ جادو مرد. درست جلوی چشمم و وقتی با هم تنها بودیم. گیتی رو بدون آسم و سالم می‌بینم که بهم می‌خنده…

ثبت دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری مشخص شده‌اند *