صحبت ما در نهمین قسمت از پادکست لوموس در مورد فصل «جدال نیمه شب» و اولین تجربه‌ی هری از پرواز و دفاع از حق دوست خود است. این قسمت اتفاق‌های جالب دیگری هم مانند معرفی هری به الیور وود، ماجرای اصلی جدالی که در نیمه شب اتفاق افتاد و رویارویی با سگ سه‌سر را شامل می‌شود که در مورد تمام آن‌ها و باقی جزئیات داستان صحبت می‌کنیم.

پیش از این به شما گفته بودیم که در لوموس به جای مطالعه‌ی کتاب، در مورد یک فصل از داستان کتاب‌های هری پاتر با هم صحبت می‌کنیم، ناگفته‌های ماجرا را تحلیل می‌کنیم، بخش‌های مختلف داستان و شخصیت‌ها را به هم وصل می‌کنیم و به عمق قصه می‌رویم.

اسپانسر این قسمت از پادکست لوموس فروشگاه فانتازیو است.

لطفا جهت ارتقای کیفیت پادکست لوموس و انتقال دیدگاه‌های خود به ما در این پرسشنامه کوتاه شرکت کنید.

همزمان با پخش هر قسمت از پادکست لوموس، یک سری مطلب کاملا جدید هم در مرکز دنیای جادوگری منتشر می‌شود. عضو ثابت این مطالب حذفیات و سانسورهای ترجمه‌ی کتاب‌های هری پاتر در ایران است که به همت مترجم‌های سایت آماده شده.

حذفیات ترجمه هری پاتر

در این بخش تمام حذفیات و سانسورهای ترجمه‌ی فارسی کتاب‌های هری پاتر در ایران را منتشر می‌کنیم. ضمن احترام به مترجم و ناشر ایرانی، با توجه به قوانین موجود در کشور بخش‌هایی از کتاب حذف شده یا بخاطر خستگی مترجم محترم از دست رفته و ترجمه نشده. ما برای کامل کردن تجربه‌ی شما از دنیای شگفت‌انگیز جادویی هری پاتر، تمام این بخش‌ها را استخراج کردیم و در این بخش در کنار هر قسمت از پادکست لوموس آنها را منتشر می‌کنیم.

برای مطالعه حذفیات فصل نهم از کتاب هری پاتر و سنگ جادو اینجا را کلیک کنید.

داستان‌های حاشیه‌ای مرتبط با فصل

جی.کی.رولینگ در کنار هر فصل از داستان‌های هری پاتر، یک یا چند داستان حاشیه‌ای و کاملا جدید مرتبط با آن را در سایت رسمی دنیای جادوگری منتشر کرده است. ما پیش از این داستان‌های مربوط به این فصل را ترجمه کرده بودیم و حالا در کنار این قسمت از پادکست با مطالعه‌ی آن‌ها می‌توانید به درک بیشتری از این داستان و گفتگوهای مربوط به آن برسید. توصیه ما به شما این است که علاوه بر مطالعه‌ی همزمان کتاب با ما، این داستان‌های حاشیه‌ای مرتبط و جذاب را هم مطالعه کنید.

داستان مرتبط با فصل نه: جدال نیمه شب از کتاب هری پاتر و سنگ جادو:
مأنوس‏‌ها

جهت ارتباط با ما می‌تونید از طریق po*****@wi*************.com یا توییتر و اینستاگرام در ارتباط باشید.

اسپانسر: فروشگاه فانتازیو
اجراکنندگان: خشایار، شادی، امید و میلاد
مترجم: حسین غریبی
آهنگساز: علی خانی
طرح کاور: Jim Kay
ارائه‌ای از وب‌سایت مرکز دنیای جادوگری و دمنتور

۳۹ دیدگاه

  1. راجب کامنت هفته قبلم راجب اسنیپ اینم بگم که فکر میکنم بد بودن اسنیپ یه جورایی به خاطر بی رحمی هایی که همه باهاش میکردن هم بوده ( بر اثر بی رحمی ها خودشم بی رحم شده ) حالا چه از طرف جیمز و دوستاش چه از طرف پدرش … یعنی کنار اینکه ازش بدم میاد خیلیم دلم میسوزه براش … به هر حال همه برای قبل از مرگ لی لی عه اسنیپ بعد از مرگ لیلی تبدیل به یکی از بهترین قهرمان ها میشه و منم خیلی در کل خوشم میاد ازش ( ولی دمتون گرم من کامنتو پنج روز بعد پادکست گذاشتم ولی بازم خوندینش )
    راجب این اپیزود هم نمیدونم چرا تو این اپیزود بیشتر هری و رون رو مخم ان تا هرمیون ( در کل بین این سه تا رون رو از همه بیشتر دوست دارم ولی تو این فصل نه )

    باز هم مرسی بابت ساخت بهترین پادکست دنیا

    1. به نظر من هر آدم بدی (به جز ولدمورت!!!!) یه خاطر دلیل در گذشته اش یا اتفاقی نا گوار بد شده است. پس باید در گذشته اش رفت و به جای او بود تا بتوان درباره اش قضاوت کرد . درست مثل پروفسور اسنیپ که شما مثال زدید.

      1. سلام
        حتی خود ولدمورت. برای شکل گرفتن هر شخصیت بد و جنایتکاری سه عامل مهم وجود داره : ۱-ژنتیک (که با وضعیت والدین و خانواده ی پدری و مادری ولدمورت تو داستان آشنا شدیم!) ۲-محیط زندگی و بزرگ شدن وضعیت خانوادگی و … (که این بنده خدا توی وضعیت داغونی بزرگ شده بود تا قبل از رفتن به هاگوارتز و حتی وقتی به هاگوارتز رفت هم با وجود تمام چیزای مثبتی که به دست آورد، باز هم کمبودهای زندگیش لااقل از لحاظ روانی و عاطفی برطرف نشد) ۳- عوامل استرس زا (که باز هم توی زندگی‌اش کم نبوده !)
        البته شاید تو دنیای جادوگری به فاکتورهای دیگه ای هم نیاز باشه ولی خوب …
        ( از ولدمورت دفاع نمی کنم ولی از نحوه‌ی شخصیت پردازی جی کی رولینگ چرا ! ؛) )

        1. یکی از تاثیر های معجون عشق که تام ریدل (پدر) خورده بود همین بود که ولدمورت از عشق بهره ای نبرده و شاید این هم یکی از فاکتور های باشد اما یه چیزی رو فراموش نکنید که ولدمورت حتی توی پرورشگاه هم بچه ها رو اذیت می کرد و این داره ولدمورت ۱۱ ساله رو نشون میده.
          در هر حال من نظر شما رو قبول دارم و به آن احترام می گذارم.

          1. نمی تونیم قبول کنیم که تاثیر معجون عشقه چون توی یه مقطعی مالی ویزلی هم به آرتور ویزلی معجون عشق داده بود تا اونجایی که من یادمه!
            بعدشم همون تام ریدل ۱۱ ساله هم توی شرایط خوبی زندگی نمی کرد و همین باعث اون رفتار های بدش شده … ( همون موقع هم این فاکتورها فعال بودن تو زندگیش!)
            اما این که از عشق بی بهره بوده رو قبول دارم و در این زمینه با شما هم نظرم 🙂 یکی از رکن های اصلی داستان همین موضوعه 🙂
            نظر شما هم برای من قابل احترامه 🙂

        2. سلام
          من تازه باهاتون آشنا شدم
          خواستم داستان شما رو بدونم
          آقای خشایار آقامید خانم شادی میلاد آقا
          شما حدودا چند سالتونه؟
          و چند سالگی هری پاتر رو خوندید؟

  2. سلام ممنون از پادکست

    علت ذوق مرگ شدن مکگناگل فقط برای پرواز هری نبود چون همون پرواز رو مالفوی هم انجام میداد طبق توصیف کتاب هری برای گرفتن گوی به سمت زمین شیرجه زد و فقط کمی مونده بود تا برخود کنه به زمین گوی رو گرفت و بعد جارو رو صاف کرد و به زمین نشست. در همین فصل گفته میشه که چنین حرکتی رو حتی چارلی ویزلی هم که جست و جوگر بی نظیری بوده جرئت نمیکرده انجام بده. پس بخاطر همین اونقدر کیف کرد پروفسور.

  3. سلااام
    مرسی که این قدر خوبین 🙂 (من این هفته به طور ویژه ذوق کردم موقع گوش کردن پادکست)
    درمورد کاراکتر رون قبلا شنیدم که یه جورایی شبیه به یکی از دوستای کودکی رولینگ هست و این که ازدواج هرمیون و رون هم به خاطر همون دوست کودکی هست .

  4. راستی … دیگه تو کلاب هاوس جلسه نمی ذارید ؟ من به شوق دورهمی با شما کلاب هاوس گرفتم سری های قبل هنوز فعال نشده بود اکانتم ! کل این هفته ای که گذشت رو منتظر بودم که جلسه بذارید ولی اتفاقی نیفتاد … 🙁

  5. سلام سلام ⚡⚡
    خیلی خیلی خسته نباشید. مثل همیشه بی نظیر …‌.‌‌.
    این فصل کتاب رو دوست دارم چون اولین ماجراجویی رسمی داستان حساب میشه

    در مورد هرماینی بنظرم اوایل اون حس رو مخ بودن رو انتقال میده ولی در ادامه داستان اصلا دیگه یه همچین حسی رو حداقل من حس نکردم .

    در مورد ترجمه آقای کبریایی که اصلا نظری ندارم واقعا اون جمله که مالفوی و نویل با هم از سرسرا خارج شدند بی نظیر بود :))) فقط اون اشتباهات تایپی که مثلا دو بار کوییدیچ تایپ شده و …… توی کتاب من که چاپ سی و هشتم برای بهار ۹۷ هست دیگه تصحیح شده خداروشکر :)ولی خب هنوز نقایص ترجمه همون شکلیه:/

    فقط یه سوال اونجا که گفتید صفحه ۱۶۷ اون جمله رو نوشته من متوجه شدم که توی کتاب من صفحه ۱۶۳ هست یعنی تغییری توی متن داستان دادن ؟؟؟؟ چون تفاوت صفحه خیلی زیاد بود البته شاید من اشتباه متوجه شدم

    واقعا واقعا ازتون ممنونم خیلی این ساعتی که پادکست رو گوش میدم خوش میگذره باهاتون دست همه تیم پادکست درد نکنه

    بی صبرانه از همین لحظه منتظر هفته بعد …:)⚡⚡✌

    1. سلام !
      آقا من می گم اون مالفوی و نویل دیگه واقعا اشتباه تایپی بوده ! دیگه اینو نندازین تقصیر اون بنده خدا … برید ببینید که اون زمان تایپیست کتاب کی بوده و نمونه خوان های انتشارات تندیس حواس شون کجا بوده ! :دی
      یه چیز رو هم از روی تجربه‌ی کاری بهتون می‌گم (چون یه جورایی چند سالیه تو حوزه‌ی نشر مشغولم!) یه وقتایی یه سری اشتباهات عمدی توی بعضی ترجمه ها گنجونده می شه (مخصوصا برای کتاب هایی که یه هو خیلی معروف می شن و nتا ترجمه ی همزمان ازشون بیرون میاد) که ناشر مثلا بتونه ثابت کنه که یه نشر دیگه اومده ترجمه ی اونو برداشته و به اسم خودش چاپ کرده! یه جورایی مثل امضای انتشارات می مونه متاسفانه !

      1. سلام.حالا که بحث از اشتباه تایپی شد من میخواستم یه سوالی بپرسم.توی کتاب جام آتشِ من, فصل های اول,اونجایی که هری به خاطر سوزش زخمش برای سیریوس نامه مینویسه, هر بار توی کتاب اسم سیریوس برده شده تایپیست نوشته سوروس.(ینی یک درصد فکر کنین هری بخواد برای سوزش زخمش با اسنیپ مشورت کنه 🙂 )
        میخواستم بدونم فقط برای من اینجوریه یا کتاب بقیه دوستان هم اینجوری هست؟
        پ.ن:(کتاب من چاپ جدید کتابسرای تندیس هست)

          1. من هر بار که میخوام اون تیکه رو بخونم حالم گرفته میشه.خداییش اشتباه ناجوریه.
            به هر حال ممنون از پاسختون 🙂

  6. سلام در مورد این که دابی گذرگاه سکوی ۹ و ۳ چهارم رو بسته بود تا هری و رون نتونن برن توی ایستگاه باید بگم که خانم ویزلی و آقای ویزلی یه جادوگر بالغ بودند میتونستند از سکو غیب بشن و در جای دیگه ای ظاهر بشن. اونا بخاطر بچه ها که زیر سن قانونی هستن زحمت اومدن به سکو رو به خودشون میدادند!

  7. سلام و ممنون برای پادکست خوبتون
    یک سوال:در صحنه ای که به نظر می رسه هری مرده نارسیسا از هری می پرسه :(دراکو زنده اس؟) و هری جواب مثبت می ده ،چون خودش نجاتش داده بود.ولی نارسیسا از کجا می دونست که هری دراکو را نجات داده در صورتی که اصلا داخل قلعه نبود که اون صحنه را ببینه؟؟؟
    و اینکه به نظرم پروفسور اسنیپ اصلا آدم بدی نبود “اون آدمی بود که اتفاقات بدی براش افتاده بود”مثلا:
    ۱)دعوا پدر و مادرش در خانه
    ۲)بولی شدن در مدرسه توسط جیمز و دوستانش
    ۳)اسنیپ شاهد علاقه لیلی به جیمز بود،و جیمز کسی بود که همیشه اسنیپ را ازار می داد و لیلی اون را انتخاب کرد.
    ۴)و در نهایت لیلی را از دست داد.
    ۵)اسنیپ بارها و بارها زندگی خود را در خطر قرار داد.
    ۶) و باز هم همه او را به عنوان خائن می شناختند.
    ۷)او مجبور به کشتن دامبلدور شد.
    ۸) با وجود اینکه از لوپین هم به اندازه جیمز متنفر بود بازهم برایش معجون درست می کرد.و این نشون می ده اسنیپ چه جادوگر خفنیه
    ۹)او سعی کرد لیلی را نجات دهد اما نتوانست
    ۱۰) او مجبور به محافظت از پسری بود که از پدرش متنفر بود و عاشق مادرش بود.
    و این می تونه خیلیییییی سخت باشه و دقیقا بین دو راهیه.و تنفرش از هری و ازار دادن اون به نظرم عمدی نیست و می تونه یک چیز ناخوداگاه باشه .
    درسته که یکم زیاده روی کردولی واقعا ادم باجذبه و جذابی هست
    جوری که نمی تونی دوستش نداشته باشی.
    البته همه اینها نظر خودم بود

  8. خیلی ممنون تنها پادکستی هستید که من بدون پاز گوش میکنم.
    بعد درمورد اون سگ سه سر که اگه روی دریچه بوده چطور هرماینی تونسته ببینش شادی هم دریچه مخفی بود.

  9. سلام به همه
    اول از همه مرسی که کامنت هفته پیش منو خوندین و راجبش حرف زدین.خیلی ممنون
    راستش از بس داستان رو بی نقص موشکافی میکنین و تمام جزئیات داستان رو تحلیل میکنین دیگه چیز خاص و نکته ی ناگفته ای نمیمونه.فقط میخواستم راجب رفتار هرماینی توی این فصل های ابتدایی بگم.من فکر میکنم هرماینی توی این فصل شخصیت”منفی” نبود چون به نظرم شخصیت منفی چیزی بالاتر از فضولی و قانون مدار بودنه. همون طور که خودتون توی پادکست اشاره کردین هرماینی بیشتر “تو مخ” و “اعصاب خرد کن” بود تا بخواد شخصیت منفی باشه.
    و راجب مگی اسمیت…در واقع به نظر من مگی اسمیت شخصیت مک گونگال رو خوب بازی نکرد بلکه بهش جان داد و باعث رشد شخصیت توی کتاب شد.(منم دقیقا مثل شما با خوندن دیالوگ های مک گونگال توی کتاب دقیقا مگی اسمیت رو تصور میکنم.برای من تصور چهره و صدای دیگه ای برای مک گونگال جز مگی اسمیت تقریبا ناممکنه 🙂 )

  10. خب مثل این که کتاب فرزند نفرین شده رو نخوندین چون تو اون خیلی اسنیپ مهم بود و خوب بود اسنیپ یک خطا کرد همه خطا می کنند ولی بعد فهیمید که خطا کرده و برگشت ادما نباید به خاطر گذشتشون قضاوت بشن تو هری پاتر کلی از اینا دیدیم از بچه دراکو گرفته تا بچه فاج لطفا اینو تو پادکشت جواب بدین یا همین جا جواب بدین

  11. منم مثل بقیه دوستان از اسنیپ خوشم میاد و همون طور دوستان اشاره کردن رفتار بد و تحقیر آمیز اسنیپ با هری به خاطر گذشته دردناکش بود . در واقع اسنیپ با زخم زبون زدن و تحقیر هری خودش رو از فشار روانی و درد هایی که کشیده بود خالی میکرد. آزار و اذیت هری کوچک ترین واکنشی بود که اسنیپ میتونس در مقابل اون همه دردی که کشیده بود از خودش بروز بده .هر کس دیگه ای به جز اسنیپ بود کلا افسرده میشد و از همه فرار میکرد ولی اسنیپ همه اینا رو تحمل کرد و در نهایت بخاطر هری خودشو فدا کرد.

  12. سلام ، خدا قوت
    خیلی خوب بود
    من اولین بار که فیلم هری پاتر و سنگ جادو رو دیدم انقدر گفتم تو کتاب این رو نگفته بود یا گفته بود به خصوص تو صحنه کلاس آموزش پرواز که صدای همه رو درآوردم .

  13. سلام
    خواستم پیرو صحبتی که در مورد تعداد دانش آموزهایی که توی هاگوارتز درس میخونن به یه نکته ای اشاره کنم
    توی کتاب سوم فصل ۱۵ که در مورد مسابقه فینال بین گریفیندور و اسلیترین هست اشاره میشه که وقتی هری وارد زمین کوییدیچ میشه برای مسابقه سه چهارم تماشاچی ها گریفیندور رو تشویق میکردن و لباساشون رنگ لباسای گریفیندور بوده و بقیه که اسلیترین رو تشویق میکردند تعدادشون رو ۲۰۰ نفر گفتن که البته پروفسور اسنیپ هم جزوشون بوده.

    1. سلام
      میخواستم بگم که شاید گروه های هافلپاف و ریونکلا جز اون سه چهارم تماشاگر باشن و به خاطر اینکه زیاد از اسلیترین خوششون نمیومده تیم گریفیندور رو تشویق میکردن.

  14. سلام در مورد پروفسور مگناگل باید بگم که اگه تو فیلم جانوران شگفت انگیز باشه. اونجا نباید پروفسور بوده باشه چون تو فیلم محفل ققنوس آمبریچ از مگناگل میپرسه چند سال میشه که تو هاگوارتس هستی؟ میگه تغریبا ۳۶ سال. خب اگه این ۳۶ سال رو از سالی که هری تو کلاس پنجم بوده کم کنیم بازم به سالی که پروفسور دامبلدور با گریندلوالد در سال ۱۹۴۵ دوئل کرد نمیرسه. تازه ما اینو میدونیم که بعد از اتمام تحصیل در هاگوارتس باید حدود ۱۰ سال بگذره تا بتونی به عنوان استاد در هاگوارتس پذیرفته بشی با چون دامبلدور به تام ریدل گفت که هنوز زوده باید کمش ۱۰ سال بگذره تا بتونی اینجا مشغول به کار بشی. با این ۱۰ سال میشه ۴۶ سال که باز با این فرز نمیتونیم قبول کنیم که مگناگل اون موقع پروفسور بوده باشه. راستی تو کتاب فرزند نفرین شده باز مگناگل رو به عنوان مدیره هاگوارتس میبینیم بنظرتون اون موقع چند سال میتونست داشته باشه؟ من که فکر میکنم خیلی پیر بوده باشه.در ضمن مثل دامبلدور هم که اکسیر حیات نداشته تا ۱۵۰ ساله بشه. نظرتون در مورد این چیه؟؟؟

  15. جالبه تمام کسایی که هری پاتر رو خوندن حتی بعد از سال ها هنوزم دوستش دارن
    من خودم ۹۸ ای ام و راهنمایی که بودم این کتاب رو خوندم و بعدش بعضی جلد ها رو چند بار مثلا هری پاتر و محفل ققنوس که ۳ جلد بود رو سه دور خوندم .
    چند روز پیش به سرم زد فیلماشو ببینم البته اخریا رو دیده بودم اولیا رو نه
    چون اصلا از فیلماش خوشم نمیومد و اصلا گند میزد به زیبایی کتاب ها.
    ولی خب نشستم بعد ۱۰ سال قسمت یک رو دیدم و خاطراتش برام زنده شد با اون همه مزخرفی فیلم ها بازم لبخند میزدم و ذوق میکردم .
    تا این که به فیلم ۶ رسیدم دیگه ندیدم
    و برام سوال شد اون کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده چه جوریه و اون رو بخونم .
    اخه همون موقع ها که اومده بود خواهرم میگفت نمایش نامه است و قشنگ نیست و یادمه خودم مال دختر خالم رو یه نگاه کردم همون موقع ها اصلا نمیتونستم تحملش کنم پرده ی یک پرده ی دو و اینا.
    ولی همبن دیروز همین موقع هایی که دارم تایپ میکنم بود که تمومش کردم
    و با تموم عدم شباهت هایی که با کتاباش داشت داستانشو دوست داشتم و یه دیدار دوباره ای بود هری بزرگ شده ۴۰ سالشه بچه هاشون با هم دوستن و از همه جالب تر پسر هری میوفته اسلترین و با پسر مالفوی دوست جون جونی میشن و به علاوه گویا پسر مالفوی با دختر هرمیون و رون هم میخواد ازدواج کنه
    خلاصه بعد خوندن این کتاب اصلا فیل من چند روزیست یاد هندستون کرده و کلا همش چند روزه تو هری پاترم تا این که سر ازینجا دراوردم نمیدونم چه جوری اصلا
    که دیدم اوووووف چه قدر طرفدار های دو آتیشه
    من عشق به هری رو همیشه تو قلبم نگه داشتم ولی با هاش کاری نداشتم تو این مدت
    و الان هم اصلا به خوندن دوباره ی هری که فکر میکنم بهم نمی چسبه
    انگار که دیگه خاطرات دوره و برای همون زمانه و اصلا خوندن دوباره تو این سن و الان برام لذت بخش نیست (البته ایدش به نظرم لذت بخش نیست چون نخوندم که).
    انگار دیگه احساس همزاد پنداری نداریم با یک بچه .
    و حتی یه پسر بالغ ۱۸ ساله.
    ولی دنیای واقعا قشنگی بود.
    هنوزم صحنه های کتاب رو دقیق توی ذهنم یادمه(البته خیلی از جزئیات و حتی اسم شخصیت های فرعی هم یادم رفته مثلا ناگینی رو کاملا یادم رفته بود که پرسیدم گفتن اسم مار ولدمورت و من یادم اومد تازه)
    خلاصه اگه میشد زمانو برگردوند به اون زمان که میرفتم کتابخونه حسینیه ارشاد با هری پاتر و البته بعد خرید ایستک و چیپس برمیگشتم خونه توی تابستون زیر باد کولر روی تخت دراز میکشیدم و شروع میکردم به کتاب خوندن و چیپس و ایستک خوردن و شاید دو سه صفحه هم نمیشد که چیپس و ایستک من تموم میشد ولی من دیگه کامل غرق کتاب بود .یادمه چه ذوقی میکردم در واقع همه ی ما یه زمانی از عمرمون رو تو هاگوارتز بودیم.
    خیلی اون زمان های هری پاتری شیرین و فوق العاده بود.
    هر چند به قول یکی توی پادکست گفت کتاب ازبعد جام آتش تاریک شد و واقعا هم همینطوره خیلی یه دفعه سنگین شد ولی همچنان عالی و هیجان انگیز و در اوج .
    زیبایی هری پاتر این بود در اوج شروع شد در اوج موند و در اوج تموم شد و اصلا با افت مواجه نبودیم.

    یه تئوری میخوندم بامزه بود میگفت اون زنه بود خبرنگاره فضوله سبک نوشتنش مثل جی کی رولینگ بود و تئوری میگه در واقع جی کی رولینگ خود اون خبرنگارس که از دنیای جادوگرا طرد شده و تصمیم گرفته که ماجرای هری پاتر رو بنویسه و بعدش در دنیای مشنگ ها مشهور شده و مشنگ ها فکر میکنن این کتاب فقط یه کتاب تخیلیه.
    بعد مردم هم نظر گذاشته بودن به خودت جرئت نده به ما امید واهی بدی.
    البته یه نظریه ی دیگه هم هست خیلی خیلی دلخراش اون قدر که طرفدارای دو آتیشه اینو بشنون میخوان سرشونو بزنن به دیوار یا سر نظریه دهنده رو کم طاقت ها نخونن

    و اون اینه که در واقع هاگوارتز یه تیمارستانه که اونها فقط فکر میکنن که جادوگرنمیدونم خیلی بد بود

    و در آخر دعا میکنم خدای متعال یه زمین کوییدیچ بزرگ و خفن برامون توی بهشت تدارک ببینه با دروازه ها و توپ ها و جایگاه تماشا چی ها و ما با جارو های واقعا پرنده بازی کنیم و حالشو ببریم خدا یا کاش این حاجت بنده‌ی حقیر رو برآورده کنی یا رحیم.
    شما هم بگید امین
    یا علی

  16. بعضیا میگن تقصیر جیمز بود که اسنیپ لی‌لی رو به اون لقب صدا کرد و مرگخوار شد. (پوکرفیس) خدایی چه ربطی داره. اول اینکه اسنیپ از همون اول که به هاگوارتز اومد به ولدمورت علاقه داشت و سردسته یکی از گروه های اسلیترینی بود که بعدا مرگخوار شدن. در ضمن اسنیپ به خاطر جادوهای بسیار زیادی که بلد بود قطعا توی دوئل هاش با جیمز توی هاگوارتز بیشتر برنده بوده. بعد این چیزی که میگن مثل اینه که مثلا دریکو هری رو طلسم کنه بعد هری بره بیخودی به جینی فحش بده. (بازم پوکرفیس)
    این که لی لی رو گندزاده صدا کرد هم علتش تحقیر شدنش جلوی جیمز نبود. قبلا هم پشت سر لی‌لی بارها به خاطر اینکه یه جورایی جلوی دوستاش کم نیاره لی‌لی رو به این اسم صدا کرده بود. از سال ششم هم جیمز خیلی شخصیت بهتری نسبت به اسنیپ داره. در حالی که جیمز دست از اون غرورش و کارای شرارت آمیزش برداشت، اسنیپ هیچ تلاشی برای به دست اوردن دل لی‌لی نکرد و حتی دوباره اونو به این اسم صدا کرد. به خاطر همین بدتر شدن اسنیپ و بهتر شدن جیمز بود که جیمز و لی‌لی (به قول خانم اسلامیه) با هم صمیمی شدن.

    خواستم بگم مرگخوار شدن اسنیپ هیچ ربطی به جیمز نداره. اسنیپ جادوی سیاهو به لی‌لی ترجیح داد و بعدا هم دیدیم که چجوری پشیمون شد. که متاسفانه پشیمونیش نوشدارو بعد از مرگ سهراب بود.

  17. یکی از چیزایی که درباره دین توماس دوست دارم اینه که به شدت فوتبالیه و طرفدار تیم وستهم‌ه. خیلی دوست دارم بدونم رولینگ که خودش تاتنهامیه، چرا تاتنهامو انتخاب نکرده. (خودمم تاتنهامیم) و در کل رفتار بدی با فوتبال داره توی کل کتاب ها. انگار مثلا فوتبال یه ورزش بیخودیه. در حالی که به نظر من فوتبال خیلی از کوییدیچ بهتره…

  18. سلام به همگی

    تو این فصل هری برای اولین بار میدونه که دوئل جادوگری چیه.اون تو کتاب تالار اسرار ی دوئلِ میشه گفت واقعی با دراکو انجام میده.
    ماجرای این فصل شاید اولین تقابل ویژگی های گروه گریفندور و اسلیترینه.
    کاری که دراکو کرد(هری رو دست انداخت و به سر قرار نیومد)وکاری که هری کرد(قبول کرد و شب واقعا رفت تا دوئل رو انجام بده)کاملا شخصیت گروهشون رو نشون میده؛دراکو جاه طلب و هری شجاع:)
    همین طور اتفاقی که تو درس پرواز افتاد.
    وقتی مک گوناگل هری رو پیش وود میبره،توی کلاس فیلیت ویکه ولی تو فیلم در کلاس کوییرله. در عوض توی فیلم صحنه یی از کلاس کوییرل برای سال اولی ها نمی بینیم.
    من هرچی فکر می کنم می بینم قانون شکنی های هری همیشه ی دلیل درست داشته،درحالی که پدرش همیشه برای تفریح قانون شکنی می کرده(البته هری بعضی وقت ها میخواست از کار دراکو سر در بیاره که این هم برای تفریح نبود).
    کوییدیچ بازی فوق العاده جالبیه(البته به پای فوتبال نمیرسه خداییش:)) به نظرم تا چند سال دیگه ماگل ها هم میتونن جاروی پرنده بسازنن ؛با پیشرفت علم چیز بعیدی نیست .من واقعا آرزو دارم سوار جاری پرنده بشم و پرواز کنم.توی کتاب بازی های کوییدیچی رو که انجام میدن انقدر خوب توصیف و فضا پردازی میکنه که واقعا احساس می کنی داری بازی رو نگاه می کنی.

    نکته دیگه یی ندارم بگم. ممنون از توجه تون.
    مثل همیشه از تیم پادکست تشکر میکنم و خسته نباشید میگم بهتون.

  19. لطفا نگید فوتبال بهتر از کوییدیچه :/ البته نظر شما است و محترمه ولی خدایی چجوری میتونید فوتبال رو با کوییدیچ مقایسه کنید ؟

    1. سلام
      رولینگ هم تو کتاباش فوتبال رو با کوییدیچ مقایسه کرده دیگه.چون مثل فوتبال که تو دنیا ی ماگل ها محبوبه،کوییدیچ هم تو دنیا ی جادوگرها بازی محبوبشونه. رون هم فکر میکنه بازی یی که بیشتر از یک توپ نداره و پازیکنا پرواز نمی کنن اصلا جذابیتی نداره.
      توی بازی فوتبال بازیکنا بیشتر ورزش می کنن و باید روی حرکت های خودشون کار کنن وماهر باشن ولی بازی کوییدیچ روی مهارت سوار با جارو بودن تمرین می کنن.
      من واقعا کوییدیچ رو دوست دارم ولی به نظرم یک بازی حتی باوجود اینکه یک توپ داره و بازیکنا پرواز نمیکنن جذابییتش اصلا کم تر از کوییدیچ نیست.

  20. در رابطه با خوابگاه بچه‌ها فکر میکنم در یکی از کتابا اشاره شد که شماره‌ی برنجی روی در که مربوط به سال ورود هست هر سال عوض میشه و این به معنای این هست که ورودی‌های هر سال خوابگاه مشترک دارن تا پایان دوره‌ی تحصیل. پس این ۵ نفر به مدت ۷ سال هم خوابگاهی هستند.

  21. -یه جا دیگه کلا پادکست رو ول کردین چسبیدین به مگی اسمیت. ول کنید اون بیچاره رو.

    -یه جا گفتین هرماینی عوض می‌شه و میلاد گفت نه هرماینی عوض نمی‌شه. خب چرا. هرماینی یکم عوض می‌شه و کمال همنشین توش اسر می‌ذاره. یه مورد بارزش هم همونی که خودتون گفتین، وقتی می‌خوان سه تایی از برج گریفیندور خارج بشن و نویل می‌خواد جلوشون رو بگیره، نویل رو خشک می‌کنه.

    -نویل و گویل فقط یه حرف با هم فرقشونه‌.
    خب طبیعیه که اشتباه تایپی شده باشه وگرنه مترجم که دیگه روانی نیست به جای goil بزنه nevil.

  22. درود به همگی
    من بالاخره متوجه نشدم حضور مک گونگال در فیلم اسرار دامبلدور سوتی بوده یا نه؟ چون بر اساس داستانک خانم رولینگ، هر دو تاریخی که از مینروا مک گونگال داده حذف شده، یعنی ایشون اوایل قرن به دنیا نیومده و در سال ۱۹۴۵ هم دامبلدور رو که می خواسته با گریندل والد بجنگه، درک نمی کرده . از طرفی با شما توی پادکست گفتید که ممکنه پیش از آغاز قرن به دنیا اومده باشه یعنی اواخر قرن قبلی. و از طرف دیگه تنها سندی که از تاریخ تولد مک گونگال در دست هست، صحبتهاش با آمبریج در کتاب محفل ققنوسه. به نظرم یه بار توضیح بدید قال قضیه رو بکنیم.

ثبت دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری مشخص شده‌اند *