قسمت ششم پادکست لوموس به فصل «سفری از سکوی نه و سه‌چهارم» می‌پردازه. در این فصل هری بالاخره سوار قطار سریع‌السیر هاگوارتز میشه و با رون، هرماینی و نویل آشنا میشه. ولی از همین اول مشخصه که قرار نیست فقط بهش خوش بگذره. بعد از درگیری مختصری با دراکو، کرب و گویل با کمک هگرید از ایستگاه هاگزمید از طریق قایق به سمت قلعه‌ی دوست‌داشتنی هاگوارتز حرکت می‌کنن.

پیش از این بهتون گفتیم که در لوموس ما به جای مطالعه‌ی کتاب، در مورد یک فصل از داستان کتاب‌های هری پاتر با هم صحبت می‌کنیم، ناگفته‌های ماجرا را تحلیل می‌کنیم، بخش‌های مختلف داستان و شخصیت‌ها را به هم وصل می‌کنیم و به عمق قصه میریم.

اسپانسر این قسمت از پادکست لوموس فروشگاه فانتازیو هست.

همزمان با پخش هر قسمت از پادکست لوموس، یک سری مطلب کاملا جدید هم در مرکز دنیای جادوگری منتشر می‌شود. عضو ثابت این مطالب حذفیات و سانسورهای ترجمه‌ی کتاب‌های هری پاتر در ایران هست که به همت مترجم‌های سایت آماده شده. امروز برای قسمت ششم پادکست یک مطلب دیگر هم ترجمه و آماده کرده‌ایم که پیش‌نویس‌هایی از فصل ششم کتاب سنگ جادو از ایده‌های منتشر نشده از داستان هری پاتر هست.

حذفیات ترجمه هری پاتر

در این بخش تمام حذفیات و سانسورهای ترجمه‌ی فارسی کتاب‌های هری پاتر در ایران را منتشر می‌کنیم. ضمن احترام به مترجم و ناشر ایرانی، با توجه به قوانین موجود در کشور بخش‌هایی از کتاب حذف شده یا بخاطر خستگی مترجم محترم از دست رفته و ترجمه نشده. ما برای کامل کردن تجربه‌ی شما از دنیای شگفت‌انگیز جادویی هری پاتر، تمام این بخش‌ها را استخراج کردیم و در این بخش در کنار هر قسمت از پادکست لوموس آنها را منتشر می‌کنیم.

برای مطالعه حذفیات فصل ششم از کتاب هری پاتر و سنگ جادو اینجا را کلیک کنید.

پیش‌نویس‌های هری پاتر

در این بخش دست‌نوشته‌هایی از جی.کی.رولینگ را ترجمه و منتشر می‌کنیم که بخشی از نسخه‌ی اولیه‌ی کتاب‌های هری پاتر بوده‌اند و در نسخه‌های نهایی حذف شده‌اند. خانم رولینگ هم مانند هر نویسنده‌ی دیگری تا قبل از انتشار کتاب اصلی، فصل‌ها و محتواهای مختلف و متفاوتی را به رشته‌ی نگارش در آورده اما قبل از انتشار نهایی آنها را دستخوش تغییرات اساسی کرده یا به شکلی متفاوت در جاهای دیگری منتشر کرده. حالا در این بخش در کنار هر قسمت از پادکست لوموس می‌توانید پیش‌نویس‌های جی.کی.رولینگ از کتاب‌های هری پاتر را به فارسی مطالعه کنید.

پیش‌نویس فصل ۶ کتاب «هری پاتر و سنگ جادو» چهار قطعه از فصل «سفر از سکوی نه و سه‌چهارم» است که احتمالاً اوایل دهۀ ۱۹۹۰ نوشته شده‌اند. این پیش‌نویس توسط حسین غریبی ترجمه شده که از اینجا می‌توانید آن را مطالعه کنید.

داستان‌های حاشیه‌ای مرتبط با فصل

جی.کی.رولینگ در کنار هر فصل از داستان‌های هری پاتر، یک یا چند داستان حاشیه‌ای و کاملا جدید مرتبط با آن را در سایت رسمی دنیای جادوگری منتشر کرده است. ما پیش از این داستان‌های مربوط به این فصل را ترجمه کرده بودیم و حالا در کنار این قسمت از پادکست با مطالعه‌ی آن‌ها می‌توانید به درک بیشتری از این داستان و گفتگوهای مربوط به آن برسید. توصیه ما به شما این است که علاوه بر مطالعه‌ی همزمان کتاب با ما، این داستان‌های حاشیه‌ای مرتبط و جذاب را هم مطالعه کنید.

داستان مرتبط با فصل شش: سکوی نه و سه چهارم از کتاب هری پاتر و سنگ جادو:
سکوی نه و سه چهارم
قطار سریع‌السیر هاگوارتز
وزغ‌ها

جهت ارتباط با ما می‌تونید از طریق podcast@wizardingcenter.com یا توییتر و اینستاگرام در ارتباط باشید.

اسپانسر: فروشگاه فانتازیو
اجراکنندگان: خشایار، شادی، امید و میلاد
مترجم: حسین غریبی
آهنگساز: علی خانی
ارائه‌ای از وب‌سایت مرکز دنیای جادوگری و دمنتور

۵۸ دیدگاه

  1. دوستان سلام. محض فان میگم، گربه ها هم میتونن نامه برسونن ؟؟؟؟؟ آخه من یه نامه برا هاگرید نوشتم دادم به گربم که ببره بهش بده ولی هیچ ری اکشنی نشون نمیده نمی دونم چشه.
    دمتون گرم که انقدر خوبید انصافا دارید وقت میزارید. با همین قدرت جلو برید اینکه هفته ای ۱ قسمت میدین بیرون هم به جذابیت کار اضافه کرد.
    ❤❤❤❤❤❤

  2. خسته نباشید . بسیار قسمت خوبی بود
    درباره حضور ماگل ها در ایستگاه قطار ، فرمودید که ماگل هایی مثل پدر و مادر هرماینی نمی تونند وارد ایستگاه ۹ و سه چهارم بشن ، ولی بعدها در خاطرات اسنیپ می بینیم که والدین و خواهر لی لی برای بدرقه اش به ایستگاه اومدند. در نتیجه ماگل ها میتونن به ایستگاه بیان و این ذات خراب پتونیا رو بیشتر نشون میده که نخواسته روش رفتن به مدرسه رو به هری یاد بده

      1. “صحنه تغییر شکل پیدا کرد. هری به اطرافش نگاهی انداخت: در سکوی نه و سه چهارم اسنیپ کنارش ایستاده بود،…”
        کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ “جلد ۲”
        صفحه ۷۶۶
        پاراگراف یکی مونده به آخر
        این جا گفته شده سکوی نه و سه چهارم

        1. طبق مطلبی که خانم رولینگ برای ایستگاه کینگزکراس نوشته (این مطلب)، سکوی نه و سه‌چهارم فقط برای جادوگرها قابل‌استفاده است. در کل کتاب‌ها هم تنها جایی که از حضور مشنگ‌ها روی سکو یاد شده، همین موردیه که شما گفتین. می‌شه این‌طور استنباط کرد که مشنگ‌ها فقط با حضور و کمک جادوگرها می‌تونن وارد سکو بشن.

  3. درمورد ورود ماگلا به کینگزکراس، تو کتاب هفت وقتی هری داره تو قدح اندیشه خاطرات اسنیپ میبینه، یه قسمتی میبینیم که داره لیلی و پتونیا رو میبینه تو ایستگاه که دارن باهم جر و بحث میکنن و پتونیا به لیلی میگه مدرسه عجیب غریبا.
    بعد ذکر میکنه که والدین لیلی و پتونیا محو فضای جادویی شدن.

  4. الهی به امید تو

    لوموس مکسیما!

    سلام به همه دوستانی که کامنت منو می خونن. قبل از این که شروع کنم باید بگم که این فصل و فصل بعد فصلای مورد علاقه من توی کتاب اول هستن. چون داخلش با کلی شخصیت جدید آشنا میشیم.

    ۱. با ترجمه شروع می کنیم. اسم “سفر به سکوی نه و سه چهارم به نظر من اسم خیلی باشکوه تری نسبت به اسمیه که مترجم انتخاب کرده و ای کاش درست ترجمه شده بود. کلمه اسکبرز که به خال خالی ترجمه شده بود هم اسم فارسی با حالی بود.

    ۲. توی این فصل بیشتر از این که از عمو ورنون عصبانی بشم از رفتار خاله پتونیا عصبانی میشم. اون خودش توی سکوی نه و سه چهارم حضور داشته. اما تمام تلاششو برای تحقیر و مسخره کردن هری می کنه. (توی کتاب یادگاران مرگ اشاره شد توی فصل حکایت شاهزاده گفته شد که پتونیا و پدر و مادرش برای بدرقه لی لی به سکو اومدن) و این که شما گفتین مشنگا نمی تونن به سکوی نه و سه چهارم بیان اشتباهه.

    ۳. خانواده ویزلی رو اولین بار توی این فصل می بینیم. اونا خانواده مورد علاقه هری توی دنیای جادویی هستن و همون طور که گفتید رولینگ از همون اول اون ذهنیت مثبتو به وجود میاره دربارشون. خانم ویزلی که نمونه بارز یه مادر فوق العادست. پرسی در واقع یه شخصیت ناخوشاینده و من در اولین مواجهه اون و هرماینی رو به یه دید دیدم و شخصیتشونو یکی دونستم اما بعدا که داستان جلوتر رفت دیدیم چقدر شخصیت هاشون با هم فرق داره. فرد و جرج با شوخی هاشون معرفی میشن و اولین جملاتشون به ماندگار ترین جملشون تبدیل میشه. “خانم تو که بچه هاتو از هم تشخیص نمیدی چجوری خودتو مادر ما صدا می کنی؟” و البته جینی که توی این کتاب حضور خیلی کوتاهی داره و بعدها تبدیل به یه شخصیت کلیدی و بسیار دوست داشتنی میشه. جینی شخصیت مورد علاقه من توی دنیای جادوییه و این جوری نیست که روش کراش داشته باشم. عااااشقشممم.

    ۴. بالاخره هری از بین سکوی نه و ده وارد سکوی نه و سه چهارم میشه و اینجا بازم شاهد دنیایی هستیم که از چشم مشنگا پنهانه. و با قبل از این که هری سوار قطار بشه چند شخصیت جدید می بینیم. لی جردن و نویل لانگ باتم. و واقعا چقدر فوق‌العاده رولینگ اونا رو توی یه نگاه معرفی کرده.

    ۵. قبل از این که ویزلی ها سوار قطار بشن یه مکالمه جالب بینشون می بینیم که همه چی داره. شوخی های فرد و جرج، غرور و جدیت پرسی و البته عشق جینی به هری از همون اول. اون جایی که می خواد بره توی قطار تا هری رو ببینه عالیه . یکی از علتای تغییر شخصیت یهویی جینی توی کتاب چهارم هم به نظر من به غیر از راهنمایی های هرماینی، فرد و جرج بودن. توی همین فصل هم یه جایی به جینی میگن “یه تیکه از توالت‌های هاگوارتزو برات می فرستیم”

    ۶. و اما می رسیم به رون. بین گلدن تریو من بیشتر از همه رونو دوست دارم. چون بی خیالیشو کاملا درک می کنم و خودمم این جوریم. البته بازی روپرت گرینت هم در علاقم به رون بی تاثیر نیست. یکی از علت های دوستی هری و رون اون جذابیتی بود که شخصیت‌شون داشت. هری یه دوستی از دنیای جادویی لازم داشت که درکش کنه و یه چیزایی از دنیای جادویی رو از اون یاد بگیره و از طرفی برای رون هم شخصیت هری پاتر معروف خیلی جالب بود. شیرینی و شکلاتایی که هری خریدهم توی دوستیشون بی تاثیر نبود. به قول اسکورپیوس مالفوی “با شیرینی و شکلات بهتر دوست پیدا می کنی”

    ۷. راستش هیچ وقت نفهمیدم چرا هرماینی این قدر محبوبه. من هر وقت توی کل کتاب ها با افکار و لحظات هرماینی مواجه شدم ازش خوشم نیومد. آخه اون همیشه منو یاد دانش آموزایی میندازه که به جز کتاب قورت دادن کاری بلد نیستن. البته خود اما واتسون هم در محبوبیت هرماینی بی تاثیر نیست.

    ۸. یه جایی توی پادکست درباره نقاشی دامبلدور روی کارت شکلات قورباغه ای صحبت شد که باید بگم تابلوهای هاگوارتز لزوما همشون مال اشخاص مرده نیستن. رولینگ توی داستانی که درباره تابلوهای نقاشی هاگوارتز برای پاترمور نوشته به این اشاره کرده که تابلوهای نقاشی هاگوارتز یه جورایی فقط بخش خیییییلییی کوچیکی از شخصیت فرد واقعیشونو نشون میدن. اما واسه مدیرا و مدیره های هاگوارتز ماجرا فرق داره. اونا وقتی مدیر میشن یه تابلو ازشون کشیده میشه و یکی از وظایف مدیرا و مدیره های هاگوارتز اینه که به تابلوی نقاشیشون چیزای زیادی درباره شخصیت‌شون یاد بدن و البته این که باید از مدیرای بعدی اطاعت کامل داشته باشن.

    ۹. یه چیزی که به نظر اشتباه میرسه و توی این فصل بازم می بینیمش اینه که چرا همکلاسی‌های هری توی هاگوارتز این قدر از ولدمورت می ترسن که حتی اسمش هم نمیارن؟ اونا که دوران ولدمورتو یادشون نیست و خیلی‌هاشون فکر می کنن اون مرده. چرا باید از یه جادوگر تبهکاری که مرده این قدر بترسن که حتی اسمشو به زبون نیارن؟ اینو لطفا یکی جواب بده.

    ۱۰. مالفوی هم یکی از اون شخصیت های شروریه که شاید بیشتر طرفداراشو به خاطر تام فلتون به دست آورده. این چیزیه که خود رولینگ هم بهش اشاره می کنه و البته توی داستان دراکو مالفوی (که برای پاترمور نوشته) میگه که “هیچ وقت تصور نکنین که در پشت چهره شرور دریکو قلبی از طلا وجود داره” . و خب قطعا با این توصیف امکان نداشت پسر مهربون و خوش قلبی مثل هری با یکی مثل دریکو دوست می شد.

    ۱۱. این که چرا دانش آموزای سال اولی با قایق به هاگوارتز میرن علتش اینه که اون اولش باید یه چشم انداز با شکوهی از هاگوارتز ببینن و توی این فصل دیدیم که چقدر با شکوه بود. در حالی که مثلا اگه با تسترال به هاگوارتز می رفتن نمی تونستن اون چشم انداز زیبا و کلی هاگوارتزو ببینن.

    ممنونم از کسایی که تا این جا نظرمو خوندن.
    خدا نگهدار و…

    نوکس…!

    1. درسته که هم کلاسی های هری دوران ولدمورت رو درک نکردن ولی مطمئناً پدر و مادراشون ولدمورت رو به عنوان یه موجود وحشتناک و قدرتمند به بچه هاشون معرفی کردن ، در واقع ترس از ولدمورت رو به اونا القاء کردن. درسته اونا خود ولدمورت رو ندیدن ولی وحشت رو تو قیافه پدر و مادراشون دیدن.
      در ضمن هم سن های هری آثار دوران ولدمورت رو دارن می بینن مثلا شاید یکی از بستگانش تو اون دوران شکنجه شده یا مرده.مثلا نویل لانگ باتم می دونه که پدر و مادرش به خاطر شکنجه شدن در دوران ولدمورت به این روز افتادن.آیا این برای ترس از ولدمورت کافی نیست؟
      در مورد اینکه چرا هرماینی انقدر محبوبه باید بگم اولا اون خیلی مهربونه ثانیا با اینکه هرماینی تو کتاب قیافش معمولیه اما تو فیلم اما واتسون با اون خوشگلیش قلب پاترهدها رو تسخیر کرد ثالثا اون خیلی آدم سخت کوشیه.در نهایت به قول خودت روش کراش ندارم عاشقشم 🙂

    2. دراکو اواخر داستان یکمی وجهه بهتر پیدا میکنه مخصوصا اونجایی که هری رو به عمارت اربابی مالفوی میبرن ولی نمیگه که آره هریه

      یه چیز دیگه هم این که به قول مامان اسکورپیوس 😉

      1. آره اواخر داستان دراکو از شخصیت منفی تبدیل به شخصیت خنثی میشه یعنی دیگه علاوه بر هری از ولدمورت هم متنفره البته اونجا که هری رو لو نمیده معلوم میشه که از ولدمورت بیشتر بدش میاد نسبت به هری

  5. من این قسمتو با مامانم گوش دادم. با اینکه ۱۰ سال از خوندن هری پاتر میگذرا برای اولین بار، حسابی به جفتمون خوش گذشت و خندیدیم.

  6. واقعا خسته نبایشید.این قسمت خیلی خوب بود. خب یه چند تا نکته خیلی مهم هست که باید بگم.

    اولیش راجب رنگ پوست هرماینیه.کی گفت که رنگ پوست هرماینی سفید نیست؟؟؟؟

    الان با چندین دلیل ثابت مبکنم که رنگ پوست هرماینی سفیده.

    دلیل اول: توی خود کتاب ذکر شده که هرماینی سفید پوسته!!

    اینجا:hermione’s white face was sticking out behind a tree
    “کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان”
    از همین الان تقریبا واضح شد که هرماینی سفید پوسته

    دلیل دوم: بارها توی کتاب ذکر شده که هرماینی از خجالت رنگش صورتی یا سرخ شد و…. آیا کسی که سیاه پوسته از خجالت سرخ و سفید یا صورتی میشه؟؟

    دلیل سوم:هرماینی توی تمام کتابها به شکل سفید پوست به تصویر کشیده شده.از اولین چاپ های هری پاتر با تصویرگری “ماری گرند پره” بگیر تا هری پاتر نسخه ی مصور با تصویرگری “جیم کی” . خانم رولینگ هم روی تمام این تصویرگری ها نظارت داشته و حداقل اگه شخصیتی سیاه پوست باید می بود رولینگ به تصویرگرا گوشزد میکرد! در ضمن هرماینی توی فیلم با بازی اما واتسون هم سفید پوسته و از اونجایی که این بازیگر با انتخاب خود جی.کی.رولینگ انتخاب شده دیگه جای بحثی باقی نمیمونه.

    دلیل چهارم:هرماینی توی نقاشی های خود رولینگ هم پوستش سفیده!!
    توی یکی از نقاشی هایی که ج.کی.رولینگ از هری پاتر کشیده ما تصویر هری,هرماینی,دین توماس و نویل و … رو میبینیم.خانم رولینگ دین توماس رو سیاه پوست کشیده(با مداد روی پوستش سایه زده که معلوم بشه) اما بقیه سفید پوستن…

    پس معلوم شد که هرماینی سفید پوسته. البته من خودم نه اینکه بخوام بین رنگ پوست ها تفاوت بذارم یا چیزهایی از این قبیل. همه ی رنگین پوستان برای من محترم هستن و من هیچ فرقی بین رنگ پوستا نمیبینم… من منظورم اینه که همه ما هرماینی رو سفید پوست تصور میکردیم و اینکه خانم رولینگ یهو میاد چیز دیگه ای میگه واسه ی تبلیغ بر ضد نژاد پرستی و از این جور موضوعاته و هویت هرماینی رو تغییر نمیده.

    خب بریم سر موضوع بعدی: به نظر من هاگرید یادش رفت ماجرای سکوی نه و سه چهارم رو به هری بگه.چون هاگرید یه پیشفرض و ذهنیتی داره که هری پایه و اساس دنیای جادویی رو مثل هر کس دیگه ای میدونه اما متاسفانه هری هیچی خبر نداره.توی چند فصل قبل هم هاگرید داشت با خیال راحت از هاگوارتز و این چیزا توی کلبه حرف میزد و این رو در نظر داشت که هری راجب این جور چیزا میدونه ولی هری هیچی نمیدونست.پس با توجه به ذهنیت هاگرید ممکنه فراموش کرده باشه که به هری توضیح بده سکوی نه و سه چهارم چی هست.

    اما گفتین که پدر و مادر هرماینی از سکوی نه و سه چهارم رد نشدن. ولی این اشتباهه.توی کتاب دوم پدر و مادر هرماینی توی گرینگوتز هستن!! پس قطعا از سکوی نه و سه چهارم رد شدن دیگه.اینجا تو کتاب میگه

    “اما در همان لحظه بحث خاتمه یافت زیرا آقای ویزلی پدر و مادر مضطرب هرماینی را دید که کنار پیشخوان طویل تالار بزرگ مرمری ایستاده بودند و منتظر بودند که هرماینی آنها را معرفی کند”
    “هری پاتر و تالار اسرار-فصل چهارم”

    دیگه نکته ای به ذهنم نرسید.(فقط لطفا دیگه لرد ولدمورت رو مگر جایی که واقعا در گذشته خودش هست و “تام” هست, “تام” صدا نزنین.ابهتش خیلی پایین میاد. بهش بگین لرد ولدمورت با لرد سیاه یا هر چیز دیگه…اینجوری مخوف تره 🙂 )
    بازم ممنون بابت این قسمت…خسته نباشید

    1. من واقعا عذر میخوام…یه جا اشتباهی گفتم چون پدر و مادر هرماینی توی گرینگوتز بودن پس از سکوی نه و سه چهارم هم رد شدن در صورتی که بدجور سوتی دادم!! گرینگوتز توی کوچه ی دیاگون بود که اونم از لیکی کالدرون راه داشت و اصلا ربطی به سکو نداشت…وااااای خداییااااا. یه لحظه سکو رو با کوچه ی دیاگون قاطی کردم..خیلی خیلی خیلی ببخشید.(عذاب وجدان گرفتم)

    2. درباره هرماینی کاملا باهات موافقم و دلایلی هم که از کتاب آوردی منطقیه و به وضوح مشخص میکنه که هرماینی پوستش روشنه. ممنونم از دقتت

      1. توی کتاب زندانی آزکابان-فصل ۲۱ همونطور که گفتم این جمله:Hermione’s white face was sticking out behind a tree ذکر شده که کلمه white face به معنای صورت یا چهره سفید به وضوح توش ذکر شده. با این حال من نمیدونم شما از این جمله چه برداشتی میکنین چون شما قطعا زبان انگلیسیتون بهتر از منه و من هم مترجم نیستم که بفهمم منظورش دقیقا چیه اما حداقل میدونم که این کلمه توی کتاب به کار برده شده و من از خودم نمیگم.میتونین چک کنین.
        یه نکته دیگه هم اینه که نویسنده که نباید رنگ پوست همه ی شخصیتارو ذکر کنه که! خانم رولینگ هم اینکارو نکرد و نگفت دقیقا هر شخصیت چه رنگ پوستی داره.ما باید بر اساس شواهد در داستان بفهمیم که هرماینی رنگ پوستش چیه و همونطور که توی دلایلی که آوردم ذکر کردم مطمئنا سفید پوسته.
        اما با اینحال خیلی خیلی ممنون که نظرمو خوندین و میخواین راجب این موضوع بحث کنین.خیلی خوشحال شدم 🙂

  7. سلام خیلی ممنون ازتون فقط درمورد حاشیه که انقد میگین بده و اینا ولی واقعا خیلی از حواشی از خود موضوع جذاب ترن اصلا یکی از مهم ترین دلایلی جذابیت خود هری پاتر داشتن حواشی زیاده که از خواننده هیچکدوم رو دریغ نمیکنه خانم رولینگ

  8. به نظر من یکی از علت های دوستی رون و هری اینه که هر دوشون به نوعی نیاز به توجه دارن و خانواده هاشون اونا رو نادیده گرفتن و هر دوشون انگیزه زیادی برای جلب توجه دارن و همین اشتراکات شخصیتی باعث دوستی شون شد. بر خلاف دراکو که چون همیشه تو زندگیش همه چی داشت مغرور بود و اصلا امکان نداشت آدم مظلوم و درد کشیده ای مثل هری رو درک کنه.

  9. سلام خدمت دوستان
    ممنون بابت پادکستِ مثل همیشه عالی تون

    – آقا من یه موردی که درباره قانون ردپا بود رو متوجه نشدم و بنظرم یه پلات هوله (Plot hole) مثلا خشایار گفت که اگه یه جادوگر بزرگسال در ساری جادو کنه وزارتخونه متوجه نمیشه چون روش قانون درپا نیست ولی مگه روی جن های خونگی قانون ردپا هست که در تالار اسرار وزارتخونه به سرعت متوجه جادو در خانه دورسلی ها میشه؟ و حتی یه مورد دیگه اینکه وقتی تام در دوران تحصیلش وقتی هنوز به سن قانونی نرسیده میره به لیتل هنگلتون و خانواده پدری ماگلش رو میکشه وزارتخونه آیا نمیفهمه که اینجا یه نفر زیر سن قانونی جادو کرده که دایی تام رو به این جرم بازداشت میکنه؟ و یا اگه میفهمه اینجا جادوگر زیر سن قانونی جادو کرده چرا پیگیری نمیکنه؟ (میدونم سابقه دایی تام خوب نبوده و ماگل آزاری میکرده ولی وقتی قانون ردپا متوجه جادویی بشه واضحه که کار دایی تام نبوده)
    و حتی بخوام یه مورد دیگه ای بگم اینکه چطور وقتی هاگرید با جادو برای دادلی دم خوک ایجاد کرد، با وجود این که هری در چند قدمی اتفاق بود به جرم جادو زیر سن قانونی مورد بازخواست وزارتخونه قرار نگرفت؟
    در کل بنظرم این قانون ردپا یه جورایی یه دو قطبی ایجاد میکنه که یه مواقعی وزارتخونه میفهمه یه مواقعی نمیفهمه! اگه اینو تو قسمت بعد توضیح بدید ممنون میشم

    -من چون خودم بشدت طرفدار رون ام حس کردم یکمی بهش بی انصافی شد و انصافا رون ام رفیق خیلی خوبیه و برای هری خیلی جاها نقش حیاتی داشته و خود هری هم میبینیم که وقتی تو جام آتش رون رو چند هفته در کنارش نداره چقدر ناراحته و ازین که رون رو دوباره کنار خودش میبینه حتی از شکست اژدها تو مرحله اول ترای ویزارد تورنومنت براش ارزشمند تره. و اینکه رون توی همین کتاب با هری به مشکل میخوره به نظر من کاملا نرماله شما حساب کن تو کل زندگیت زیر سایه ۵ برادر بزرگتر باشی بعد که میای مدرسه صمیمی ترین دوستت معروفترین شاگرد هاگوارتز باشه و واقعا آدم حق داره یه جایی دیگه وا بده و من کاملا بهش حق میدم. توی یادگاران مرگ هم وقتی دعواشون میشه رون که دستش جراحت هم داشته بیشتر از بقیه تحت تاثیر قاب آویز اسلیترین بوده و کنترل خودش رو از دست داده (همونجوری که خودشم بعد از بازگشتش میگه که میخواستم همون موقع برگردم ولی نمیدونستم چجوری)

    – نکته سوم اینکه خیلی خوب شده که وقتی قسمتی از کتاب قراره خونده بشه یه موسیقی متناسب با اون فضا رو میزارید! این خیلی بهتر از اون موسیقی قبلیه بود که خیلی حس سرد و بیروحی داشت D:

    خلاصه دمتون گرم خیلی فان و باحال بود. منتظر هفته بعدی هستیم از همین الان!

    1. شدیدا باهات موافقم هم در مورد قانون ردپا و هم در مورد رون فقط یه نکته در مورد تام ریدل باید بگم اونم اینکه شاید تام ریدل میتونسته طوری جادو کنه که وزراتخونه متوجه نشه چون به هر حال اون ولدمورته و همون کسیه که دامبلدور در موردش گفت که اون یه کارایی بلده که من هم نمیتونم انجام بدم.شاید اینم جزو اون کارا باشه

    2. یکی این که اونجا برای مشنگ آزاری گرفتنش و ربطی به رد پا نداره
      و مورد دوم این که هری هنوز مدرسه نرفته و توانایی کنترل جادوشو نداره پس اشکال نداره
      درباره جن خانگی هم اونا فقط دیدن که جادویی اونجا اتفاق افتاده و اونجا کسی جز هری جادوگر نبود

  10. سلام سلام
    حسابی خسته نباشید خیلی عالی بود. واقعا نمیدونم چجوری انتظارم رو برای شنبه های لوموس براتون توصیف کنم .
    نکته خاصی ندارم فقط در مورد تلفظ هرماینی که توی کتاب هرمیون نوشته شده ، خانم اسلامیه انتهای کتاب هری پاتر و محفل ققنوس جلد سوم توضیح دادند که چرا نوشتار هرمیون رو تصحیح نکردند و فکر میکنم توضیحات ایشون قابل قبول باشه.

    در مورد ورود سال اولی ها به هاگوارتز با قایق هم کاملا باهاتون موافق هستم به نظرم چشم انداز خیلی فوق العاده این میتونه باشه مثل همون عکس معروفی که از این صحنه وجود داره .

    خیلی عالی هستید این اپیزود هم مثل بقیه فوق العاده بود. ممنون ازتون ⚡⚡⚡

  11. سلام الان دارم پادکست رو گوش می‌کنم درمورد این که خانم ویزلی از بچه‌هاش شماره‌ی سکو رو می‌پرسه باید بگم که این یه روشه واسه مامانا که برای این که مطمئن شن حواس بچه‌هاشون جمع هست، سوالایی رو می‌پرسن که خودشون جوابشو می‌دونن ! 🙂 سوتی نیست! اگر فکرش رو کنین حتماً یادتون میاد که روزانه مامانای خودتون چندتا از این جور سوالا ازتون می‌پرسن‌! تو ادبیات هم داشتیم که گاهی شاعر یا نویسنده مقصودش از بیان یه سوال گرفتن جواب نیست بلکه می‌خواد روی نکته‌ای تاکید کنه! 🙂 اینم همونه دقیقاً 🙂

  12. سلام به همتون

    من فکر می کنم رون و هری تشابه زیادی با هم دارن: بی توجهی رو چشیدن ،هر دو شون این حس مسئولیت رو دارن که در آینده باید یه کار مهم انجام بدن(هری چون مشهوره و رون به خاطر برادر های دیگش).
    هری هم با دراکو اصلا نمیتونست دوست بشه. به نظرم شرور بودن دراکو بیشتر برای تربیتشه و اینکه خیلی تنهاست.توی کتاب فرزند نفرین شده هم به هری میگه که من بهت حسودی میکردم که دوتا دوست خوب داشتی.درحالی که اون واقعا نمیتونست به کراب و گویل بگه دوست.به خاطر همین خیلی تقصیر خودش نیست ،خوشم نمیاد نویسنده انقدر دربارش بد میگه.
    هرمیون هم با وجود اینکه خیلی جاها رو عصاب هری و رونه ولی خیلی دوست خوبیه براشون که فکر می کنم اگه باهوش بودن ش رو هم بزاریم کنار باز هم دوست خیلی خوبی می بود(شایدم خوب تر:) )

    من فکر می کردم ماگل ها نمیتونن به سکوی نه و سه چهارم برن چون دلیلی نداره رفتنشون(البته پدر و مادر های ماگل دانشاموزان شاید دلشون میخواست بچه شون رو بدرقه کنن)
    ولی اگه انقدر ساده بود که ماگل های بتونن برن، هر روز ممکن بود کسی به یه سکو تکیه بده که از قظا سکوی نه و سه چهارمه و بره داخل ایستگاه قطار هاگوارتز D:
    پس بهتره اصلا ماگل ها اجازه ورود نداشته باشن یا اگه قراره برن قطعا باید با حظور یه جادگر باشه(که اینشو دیگه نمیدونم چجوری).

    یه جایی که خیلی یادم نمیاد کجا بود آرتور ویزلی میگه هر ماگلی که به اینجا نزدیک بشه با این حس که چیزیو یادش رفته و باید بره بیاره از اونجا دور میشه.(البته منظورم سکو نیست.یادم نمیاد دقیقا کجا بود)
    البته نظرات قبلی رو که خوندم برعکس این حرف منه.

    هاگرید میگه:«حالا که تو رو پیدا کردم دیگه نمیتونم از جادو استفاده کنم» پس چرا جو گیر میشه و رو دادلی دم خوک میکاره 😐

    همین قدر نکته در ذهنم بود که گفتم.
    مرسی از نگاه ارزشمندتون

    و خسته نباشید تیم پادکست.

    1. این حرف آرتور ویزلی که هر ماگلی به اینجا نزدیک بشه با این حس که چیزیو یادش رفته و باید بره از اونجا دور میشه فک کنم در مورد منطقه جام جهانی کوییدچ بود

  13. یه جا بحث پیش اومد که ماگل ها میتونن بیان تو سکو نه و سه چهارم یا نه …
    اگه یادتون باشه تو خاطرات اسنیپ تو کتاب هفت پدر و مادر لی لی و پتونیا رفته بودن تو سکو

    ممنون بابت پادکست عالی تون

  14. این حرف آرتور ویزلی که هر ماگلی به اینجا نزدیک بشه با این حس که چیزیو یادش رفته و باید بره بیاره فک کنم در مورد منطقه جام جهانی کوییدچ بود

  15. سلام در این قسمت از پادکست یه بحثی بین شما در گرفت در مورد اینکه خانم رولینگ سوتی داده یا نه. من یه مورد الان یادم اومد که با وجودی که مربوط به این بخش نیست ولی چون احتمال میدم تا به بخش خودش برسید ( چند ماه دیگه) یادم بره الان میگم : توی کتاب ۶ میببنیم که دور هاگوارتز جادوهایی پیاده شده که از ورود هر کسی ( چه با آپارات چه جارو چه… ) جلوگیری میکنه ولی توی فصل ۱۴ همین کتاب ۱ می‌بینیم که دو تا از دوستان چارلی برای بردن بچه اژدها با جارو به بالای برج ستاره شناسی میان بدون اینکه کسی خبر دار بشه.
    این یه مورد سوتی متن، اگه چیز دیگه ای یادم اومد براتون مینویسم

    1. سلام نواده هاگرید.
      این درسته که هاگوارتز طلسم های امنیتی زیادی داره اما این که کسی با جارو میتونه واردش بشه یا نه، می تونید توی کتاب محفل ققنوس به بعد ببینید که به خاطر ولدمورت طلسم های امنیتی اعمال می کنن که کسی حتی نتونه از مدرسه خارج بشه. توی کتاب اول هاگوارتز امن بوده و دلیلی نداشته که اون همه طلسم امنیتی روش کار بذارن.

    2. یه مورد دیگه الان یادم افتاد (که البته نمیشه گفت سوتی بلکه چیزهائیه که خانم رولینگ بدون هیچ دلیل منطقی ای نادیده شون گرفته که خواهش میکنم در باره ش بحث کنید )
      ۱ – درسته که هری مجبوره بخاطر جادوی خون تا ۱۷ سالگی توی خونه خاله ش بمونه ولی دیگه مجبور نیست گدابازیهای اونا رو در مورد خودش تحمل کنه ٫ حالا که میدونه پولداره چرا برا خودش لباسهای تمیز و خوراکی و ….. نمیخره؟؟
      ۲ – با استناد به بخشی که دراکو تو کوچه ناکترنه میبینیم که مثل پدرش به وسایل جادوئی و جالب علاقه داره پس چطوره که تو کتاب ۶ فصل قطار وقتی هری رو زیر شنل پیدا و ناکار میکنه شنل رو برا خودش بر نمیداره ؟
      ۳ – چرا در کتاب ۶ با وجودی که وزیر سحر و جادو عوض شده به یه آدم منطقی تر و هنوز هم وزارتخونه تحت کنترل ولدی نیست هنوز دلورس آمبریج سر کاره و ازش شکایت نشده و …. ؟

      1. دراکو دزد نیست که شنل هری رو برداره.اون هم مغروره هم ثروتمند و اگه شنل بخواد خودش میره می خره
        تازه دراکو که نمی دونست شنل هری یکی از یادگاران مرگه بعدشم اون زمان دراکو به خاطر زندانی شدن پدرش بدجوری ناراحت بود و اصلا به وسائل جادویی جالب فکر نمیکرد

  16. سلام خدمت همه دوستان، این یه کامنت مفصله در مورد بررسی ترجمه فصل ۷ پرتو اشراق، اگه براتون جذابیتی نداره بهتره خواندن رو متوقف کنید. اگه نه بخونید که چیزای شگفت‌انگیزی درش پیدا می‌کنید. اینو می‌خواستم نگه دارم زیر اون پست هفته بعد پادکست در مورد حذفیات ترجمه فصل ۷ بذارم. منتهی چون یکی دو مورد جالب داره که امیدوارم تیم تولیدکننده پادکست ببینن و هفته بعد تو بررسی فصل ۷ درموردش صحبت کنن، گفتم همینجا بنویسم فعلا. دوستان مرکز جادوگری اعم از پادکسترها و غیره، اگه براتون مقدوره، لطفاً در مورد موارد ۱۲ و ۱۶ که نوشتم، توی پادکست یا سایت یا هرجا که تونستید مطلب بذارید یا صحبت کنید.
    این موارد بخشی از یه بررسی چند صفحه‌ای از ترجمه پرتو اشراق هست از فصل ۷ کتاب هری پاتر و سنگ جادو، ابتدا ترجمه کتاب و بعد ترجمه درست اومده:
    ۱. راهب عزیزم، مگر به پیوز ندادیم که خود را اصلاح کند؟
    راهب عزیزم، مگر فرصت کافی به پیوز ندادیم که خود را اصلاح کند؟
    ۲. هری در حالی که سعی داشت روی پاهای لرزانش بایستد در صف قرار گرفت، …
    هری، در حالی که به‌طرز عجیبی احساس می‌کرد نمی‌تواند قدم بردارد (یا: هری در حالی که احساس سنگینی در پاهایش می‌کرد)، در صف قرار گرفت
    ۳. در توصیف اولین ورود دانش‌آموزان، کلمه چهار میز بلند که اشاره به چهار گروه دانش‌آموزان داره به‌صورت میزهای بلند ترجمه شده
    ۴. در صدر مجلس میز گرد دیگری بود که ظاهراً به معلم‌ها تعلق داشت
    در کتاب اصلی چیزی از گرد بودن میز گفته نشده، فقط گفته میز بلند
    ۵. رون به زمزمه گفت: «مثل این که این کلاه می‌خواهد ما را امتحان کند، می‌کشمشم (من اشتباه ننوشتم، تو کتاب دقیقا این غلط املایی هست)، این فرد را، چنان حرف می‌زد مثل اینکه ما باید با یک گاو کشتی بگیریم…می‌کشمش!»
    ترجمه درست:
    رون در گوش هری زمزمه کرد: «مثل اینکه فقط کافیه این کلاه رو بذاریم رو سرمون! می‌کشم فرد رو، یه جوری حرف می‌زد که انگار قراره با غول کشتی بگیریم!»
    در ادامه متن هم try on رو مترجم «آزمایش کردن» ترجمه کرده، مثلاً نوشته : کاش آزمایش کلاه بدون نگاه باشد، (ترجمه درست: اما کاش می‌توانستند جایی کلاه را بر سرشان بگذارند که هیچ‌کس نبیندشان»
    ۶. پروفسور مک‌گوناگال با فهرست اسامی قدم پیش نهاد.
    ۷. پروفسور مک‌گوناگل با یک طومار پوستی در دست، قدم پیش نهاد.
    ۸. نه به‌علت این که بی‌عرضه بود، بلکه به این علت که هیچ‌وقت نمی‌خواست دادلی را برنجاند و دشمنی او را برانگیزد. (انگار خیلی برای هری مهمه که دادلی برنجه و ناراحت بشه)
    بخوایم با کوچکترین تغییر درستش کنیم می‌شه:
    نه به به‌علت اینکه به‌دردنخور بود، بلکه هیچ‌کس نمی‌خواست دادلی را برنجاند و دشمنی او را برانگیزد. (ترجمه مطابق با متن اصلی: بلکه هیچ‌کس نمی‌خواست این تصور را در ذهن دادلی ایجاد کند که هم‌کلاسی‌های هری دوستش دارند.)
    ۹. ژوستین فینچ فلچلی
    جاستین فینچ فلچلی
    ۱۰. این واقعا شاهکاره به کل یه چیز دیگه ترجمه کرده:
    گاهی صدای تشویق فوراً برمی‌خاست، اما گاهی هم اول سکوتی می‌افتاد، گویی میزهای چهارگانه می‌خواستند تصمیم بگیرند که تشویق بکنند یا نکنند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    ترجمه درست: هری متوجه شد گاهی اوقات کلاه بی‌درنگ نام گروه‌بندی را با فریادی اعلام می‌کرد، اما در سایر موارد کمی طول می‌کشید تا تصمیم بگیرد.
    ۱۱. زمین افتادن نویل موقع حرکت به سمت گروه‌بندی ترجمه نشده
    ۱۲. اینجاش برام جالبه، دو تا احتمال هست: ۱. مترجم از نسخه‌ای ترجمه کرده که بعدها اصلاح شده یا ۲. اینکه از خودش ساخته این جملات رو: این بخش مربوط به اون‌جای کتابه که کلاه گروه‌بندی کلنجار میره برای گروه بندی و هری تو دلش میگه نه اسلیترین ننداز جون مادرت:
    تو متن اصلی (که من دارم) هری فقط می‌گه نمی‌خوام اسلیترین باشم، استیلرین نه.
    اما چیزایی که تو ترجمه پرتو اشراق هست (داخل آکولاد) و توی متن انگلیسی (که من دارم) نیست:
    {هری از با (از با هم عین جملات ترجمه اس) تمام وجود فریاد کشید: «نه نمی‌خواهم، عظمت سیاه را نمی‌خواهم، نمی‌خواهم…» انگار این هری نبود که این حرف‌ها را می‌زد، هری تغییر کرده بود، بزرگ شده بود، دگرگون شده بود. مثل آدم‌های بزرگ حرف می‌زد و دائما می‌گفت: اسلیترین سیاه را نمی‌خواهم، نمی‌خواهم!} کلاه با صدای آرامش گفت «بسیار خوب، بسیار خوب، هر طور میل توست، پس بهتر است بروی به…. گریفیندور!
    خیلی دوست دارم اگه کسی به نسخه‌های مختلف انگلیسی دسترسی داره، چک کنه ببینه همچین چیزی هست یا نه.
    ۱۳. (در توصیف پروفسور کوییرل) در آن ردای ارغوانی چه ابهتی پیدا کرده بود.
    در حالی که تو متن اصلی peculiar هست که به معنی عجیب‌غریب و به‌خصوص و ایناس و نه با ابهت. کوییرل ابهتش کجا بود.
    ۱۴. «تامس دین». پسرک موسیاهی که از هری بلندتر بود….
    «دین توماس». پسر سیاه‌پوستی که از رون بلندتر بود….
    ۱۵. این دیگه از ۱۰ هم شاهکارتره:
    پروفسور مک‌گوناگال با حرکتی گیسوانش را به پشت سر پرتاب کرد و کلاه را ….
    حالا درستش چیه؟
    پروفسور مگ‌گوناگل طومار اسامی را جمع کرد و کلاه گروه‌بندی را …
    ۱۶. در جایی از متن که دامبلدور می‌خواد سخنرانی کنه، شخصیت‌پردازی و طنز خیلی باحالی داره که دامبلدور همه رو به اشتباه به این فکر میندازه که قراره چند کلمه مهم در مورد سال تحصیلی و مدرسه و اینا بهشون بگه بعد چار تا کلمه دری وری می‌گه:
    Nitwit! Blubber! Oddment! Tweak!
    مترجم عزیز به خودشون زحمت ندادن اینها رو بومی‌سازی کنن (متن اصلی: I would like to say a few words. ایهام داره، یعنی می‌خوام چند کلمه با شما صحبت کنم، یا چند تا کلمه براتون بگم. دامبلدور از این وجه دوپهلوی زبان انگلیسی استفاده می‌کنه و اولش این تصور رو در ذهن دانش‌آموزا ایجاد می‌کنه که قراره سخنرانی بشنون، در حالی که بعدش چهار تا کلمه چرت و پرت می‌شنون)
    حالا ترجمه مرحوم پرتو اشراق:
    «شاد باشید! بازی کنید! شوخی کنید. یاد بگیرید…. متشکرم!»
    من مترجم نیستم و نمی‌دونم ترجمه خوب که این طنز رو برسونه چطور می‌شه ولی مثلاً می‌شه اینطوری ترجمه‌ش کرد:
    دوست دارم چند کلمه‌ای حرف بزنم… این کلمات عبارتند از: خنگ! خیکی! خرت و پرت! خزعبل ! (صرفاً برای هم‌آوایی کلمات و منتقل کردن اون حس شوخ‌طبعی، خیلی هم لازم نیست تحت‌اللفظی ترجمه بشن). به‌هرحال مترجم از خیر این دردسرها گذشته و چارتا چیز کلیشه‌ای از خودش در وکرده و طنز این قسمت رو خراب کرده.
    من به جهت طولانی شدن متن از خیر ادامه بررسی ترجمه می‌گذرم، قرار نیست پایان‌نامه درست کنیم که، این نمونه‌ها فقط تو ۱۲ صفحه از ترجمه پرتو اشراق یافت شدند. ۱۰ صفحه دیگه رو با مشاهده این موارد بررسی نکردم دیگه. خودم تکلیفم با این ترجمه مشخص شد. شما رو نمی‌دونم.
    پ.ن: یه سری موارد کلی هست در ترجمه به این شرح:
    House > شبانه‌روزی ترجمه شده، شبانه‌روزی گریفین‌دور، شبانه‌روزی اسلیترین و الخ
    ریونکلاو > راون‌کلاو ترجمه شده
    لیکی کالدرون > میخانهٔ دیگ سوراخ (فارغ از اینکه اسم خاص معمولاً نباید ترجمه بشه، این ترجمه هم بی‌ظرافت، زمخت و تحت‌اللفظیه، باز پاتیل درزدار خیلی بهتره)

    1. با این اوصاف نتیجه می گیریم ترجمه کتابسرای تندیس بهترین ترجمه ست. چون من ترجمه های زیاد دیگه ای رو بررسی کردم. ترجمه سایت جادوگران هم میشه گفت خوب بود.

      1. من به این راحتی نمی‌تونم نتیجه کلی بگیرم
        تا قبل از این فکر می‌کردم ترجمه پرتو اشراق حداقل از برخی جهات برتری‌هایی داره، مثلاً از نظر سانسور تا جایی که تونسته یه سری چیزا مثل قسمت‌های بوسه هری و چو و هری و جینی، یا جشن کتاب جام آتش و اون جشن رقص معروف هاگوارتز رو برسونه و مخاطب رو متوجه کنه، یا مثلا مست و پاتیل بودن هاگرید تو جاهای مختلف داستان رو گفته که نمی‌دونم این وجه مستی هاگرید تو ترجمه خانم اسلامیه هست یا نه چون خودم ترجمه خانم اسلامیه رو نخوندم ولی خیلی شنیدم که میگن سانسور کرده. یه مورد دیگه که یادم میاد مست کردن اسلاگهورن و هاگرید سر اون تدفین آراگوک که باعث می‌شه هری اون خاطره کلیدی رو از اسلاگهورن بگیره، اینو خوب ترجمه کرده بود و رسونده بود که اینا مست کردند و … نمی دونم خانم اسلامیه چطور ترجمه کرده.
        یه مورد دیگه در مورد وردها و اسم حیوانات و اینا هست که مثلا خانم اسلامیه برای دمنتور دیوانه‌ساز ترجمه کرده ایشون شیاطین جنون، یا بوگارت رو لولوخورخوره فک کنم نوشته ولی پرتواشراق اصلا ترجمه نکرده همون بوگارت نوشته و کلی موارد دیگه که باید بررسی بشه تا نتیجه گیری بشه
        اما فارغ از اینا، من با بررسی همین یه فصل نتیجه گرفتم که پرتو اشراق کم‌کاری کرده و این تعداد ترجمه اشتباه تو ۱۰ ۱۲ صفحه با هیچ متر و معیاری قابل قبول نیست. حالا می‌خواد از ترجمه‌های موجود بهتر باشه یا بدتر. حالا اگه بعدا حوصله‌شو داشتم مثلا تو کتابای ۳ و ۴ که مترجم فضای کلی کار دستش اومده باز بررسی می‌کنم.

  17. چه بررسی دقیق و زیبایی..ممنون ازتون 🙂
    من خودم به شخصه ترجمه خانم ویدا اسلامیه رو خیلی دوست دارم چون به نظر من حس و حال متن اصلی رو میرسونه و ترجمه ای روانه اما متاسفانه یه مشکلی که داره سانسور های بی دلیل و زیاد هست که خوشبختانه با انتشار حذفیات توسط عوامل مرکز دنیای جادوگری این مشکل هم داره برطرف میشه 🙂

  18. سلام من فکر میکنم برای این هاگرید به هری توضیح کاملی نداد که سکوی نه و سه چهارم کجاست چون شاید فکر میکرده پتونیا بخاطر خواهرش لیلی میدونسته پس اون بهش میگفته ولی باز هم جای سواله :)( ممکنه بگین چرا انتظار داشته پتونیا بهش بگه اونم اینه که خب با بلایی که سر دادلی اورد احتمالا فکر میکرده انها دیگر جرعت اذیت کردن هری و یا همان رفتار بدجنس طوری رو نسبت بهش دیگه ندارن )
    بازم ممنون بابت پادکست زیباتون=))

  19. سلام این اولین کامنت من در این سایت هستش.
    میخواستم یه نکته مهمی در باره هاگرید بگم.
    در فصل کلیددار چرا خانم رولینگ هاگرید رو یه غول بیابونی به خوانندگانش و مخصوصا به هری معرفی میکنه؟
    در حالی که هاگرید یه نیمه غوله ولی شخصیت مهربونی داره و در همون اول موقعی که با هری رو به رو میشه با دلسوزی با هری حرف میزنه که این کلمه بنظر من برای معرفی هاگرید اصلا درست نبود و تازه ما تا کتاب ۴ اصلا از نیمه غول بودن هاگرید خبری نداشتیم و با این حساب هم نمیشه گفت که خانم رولینگ به این خاطر اونو اینطوری خطاب قرار داده تازه دراکو هم تو کتاب ۴ میگه منو باش که فکر میکردم احتمالا هاگرید تو بچگی اشتباهی یه شیشه رویاننده استخان سر کشیده به این خاطر بزرگ اندام شده.
    غول رو کاناپه نشست غول با هری دست داد و ازینجور جملات که اصلا به دل نمیشینه!!!

  20. سلام
    چه ایده قشنگی داده که گروهاتونو بگین
    اگه فرستاد عکس ۲۶ تا رو حتما تو سایت بزارین لطفا

    بی گناهی هاگرید هیچ وقت ثابت نشد چون هیچ کس وقایع توی تالار اسرار رو ندید و فقط معدود کسایی مثل دامبلدور و مک گونگال (قطعا فاج جزو این معدود نفرات نیست) باور کردن که همش تقصیر یه دفترچه خاطرات کهنه بوده

    به نظرم نمیتونه به خاطر بودن کنار هری باشه که هاگرید نمیتونه جادو کنه چون قبل از رفتن به هاگوارتز جادوشون دست خودشون نیست فکر میکنم که دامبلدور بهش گفته که تا زمانی که هری رو پیدا کنی میتونی جادو کنی البته بعدش هم میتونه جادو کنه که سرعت قایق رو بیشتر میکنه به جای پارو زدن

    مسخره کردنای مترجمتون خیلی خوبه =))

    فصل ۶ :
    به نظرم سفر از این حسو میده که تازه قضیه داره شروع میشه ولی وقتی سکوی ۹ و ۳/۴ هست آدم حس میکنه فقط مربوط به همون مکانه

    بابا پتونیا که دیگه میدونه حتی اگه ورنون ندونه و خیلی حرص داره که بازم به هری چیزی نمیگه
    جیغ زدن دادلی خیلی قشنگه =)))
    بزرگواری به خرج داده اگه سر راه نبود عمرا اگه میرسوندش احتمالا هاگرید هم حواسش پرت بوده و یادش نبوده که هری نمیدونه
    منم فکر نمیکنم فضول باشه فقط تا تو ایستگاه اومده که هری رو اذیت کنه ولی ماگلا هم که خانواده جادوگرا باشن میتونن برن تو ایستگاه بر اساس رفتن خانواده لی لی تو سکو

    کلا این که طرف از خواب بیدار میشه بدترین پایان ممکن برای همه داستاس
    اضطراب سفر که زیاده این بچه تنها یه ربع به حرکت قطار مونده با یه چمدون بزرگ و قفس پرنده

    پرسی کلا خیلی آدم رو مخیه و به قول رون ” پرسی-بزرگ ترین-آشغال-دنیاس” ولی بقیه اعضای خانواده خیلی خوب و دوست داشتنی هستن. خانواده ویزلی خیلی تلفات داد در راه هری و مبارزه با ولدی : صورت بیل – گوش جرج – مرگ فرد – دیگه رون هم که صدماتش گفتن نداره

    یا به سمت کنسرت های سلستینا واربک. خیلی نکته جالبی بود اون قطاره. این استفهام انکاریه میگه که بچه ها بگه بیاین دیگه دیر شده سکو چنده؟ یه جوری اون موقع استرس داشته که الان قطار راه میافته ممکنه هم هست طرف یادش بره یه لحظه
    بیچاره سیریوس که به خاطر پتی گرو این همه تو آزکابان موند =/ من نمیدونم چرا وقتی با زمان برگردون به عقب رفتن پتی گرو رو نگرفتن؟ =///

    برای همه امنه مشکل اینه که مشکلات و فاجعه ها همیشه دنبال هری هست هر اتفاقی میافته همش تقصیر ولدمورته

    وقتی همه جدید باشن دوست پیدا کردن راحت تره (مخصوصا وقتی دادلی نباشه) اتفاقا هرماینی چون زیادی مثبته میبینیم که هیچ دوستی نداره. درضمن هری جزو اولین کسایی بود که سوار قطار شد که بقیه هی نگاش نکنن پس اون اول که سوار شده کوپه ها خالی بوده و ربطی به هری نداره. به نظرم رون اصلا حسود نیست بالاخره بعضی وقتا همه ما حس حسودیمون گل میکنه ولی اگه رون حسود بود هیچ وقت نمیتونست با هر رابطه خوبی پیدا کنه چون وقتی با هم هستن هم همه فقط هری رو میبینن ولی اگه رون با یه آدم عادی دوست میشد وقتی با هم بودن هردوشون دیده میشدن. از وقتی هرماینی هم به جمعشون اضافه شد به خاطر هوشش اونم تو چشم بود و رون بازم کمتر به چشم میومد
    نویل رو که اصلا فکر میکردن نامه هاگوارتز ممکنه براش نیاد. نویل هم به اندازه هری اذیت شده از ولدمورت.
    منم گریه نکردم روز اول مدرسه و همیشه دوست داشتم و خوشم اومد . هری اولین باری بود که چیزی برای دادن به بقیه داره.

    به نظرم وجه مشترکشون فقط موعه توی فیلمای بعدی اختلاف قدی یه مقداری بهتر میشه. به نظرم به جز هری دراکو مالفوی هم خیلی بازیگرش شبیهه. و بازی روپرت گرینت واقعا فوق العادس. ترسش از عنکبووووت =)) با همه حرفاتون درباره هرماینی موافقم فقط رنگ پوستش رو یکی توی کامنتای دلایل خوبی برای سفید بودنش گفته که منم موافقم.
    درباره اسم هرماینی هم خانم ویدا اسلامیه در آخر محفل ققنوس توضیح کامل داده که چرا اسم رو عوض نکرده و دلیلش منطقیه

    جذاب ترین و هیجان انگیز ترین خوراکی دنیای جادوگری برتی باته . چه باحاله صابون!! منم میخوااااااااااااام =((
    خیلی خوبین شما =)))))))))))) ولی قطعا خود دامبلدور پا نمیشه بره تو قاب که. همشون مرده نیستن اکثرشون مردن.

    رفیق که نیستن واقعا به قول خودش دو تا احمق که سر و ته جارو رو تشخیص نمیدن. به نظرم نارسیسا اصلا با دراکو حرف نمیزنه که هری بخواد صدا شونو بشنوه =) وا نویسنده که بیکار نیست کل جریان داستان رو عوض کنه به خاطر حرف یه نفر!! اگه لوسیوس میمرد ولدمورت با چوبدستی کی میرفت که هری رو بگیره توی یادگاران مرگ؟؟
    ولی غریزه هری در اکثر مواقع خوب بوده . دم باریک شاید از سر یه ذره پشیمونی گاهی به هری کمک میکرده.

    خیلی ویو و محوطه فوق العاده ای داره هاگوارتز. از همینجا توی قایق نشستن هم معلومه که هری و رون و هرماینی و در کنارشون نویل گروه میشن با هم

    فیلمای جذاب چیه دقیقا؟ هر وقت گذاشتین میشه اینجا هم بگین؟
    درضمن جواب سوال منو ندادین که هاگرید چجوری پرواز کرده؟

    خسته نباشین

  21. سلام
    فکر کنم پدر مادرای ماگل زاده ها هم میتونن به سکوی نه و سه چهارم برن آخه تو کتاب هفت که هری میره تو خاطرات اسنیپ وقتی که برای اولین بار لی لی و اسنیپ میخوان به هاگوارتز برن اونجا مادر پدر لی لی وحتی پتونیا هم اومدن
    پس خاله پتونیاهم میدونسته همیچین سکوئی هست حالا یا اشتباه رولینگ توی این بخش محسوب میشه یا اینکه پتونیا میخواسته هری رو اذیت کنه که چیزی بهش نگفته

ثبت دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری مشخص شده‌اند *